ملک نامه

  • شروع کننده موضوع
  • #1

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
دلی دارم دلی خسته پراز درد
بروی گونه ام اشکی روان، سرد

صدایم سرد و لرزان تلخ و غمگین
گلویم را فشرده بغض سنگین

ازین درد فزون جانم رمیده
چنان پشت مدادم هم خمیده

سخن دارم بسی در سینه با دوست
ولی گویا ندارد حال ما دوست

ولی عیبی ندارد این، غمی نیست
در این دنیا دل بی ماتمی نیست

دگر سازی نمیسازم ز سوزم
دگر با کس نگویم تیره روزم

دگر خامش شوم حرفی نگویم
ز کس سنگ صبوری من نجویم

قلم را بشکنم گر او بگوید
چ دارم در دلم وان از چ موید

گمان کردم ب باغ مهر یاران
ب نخلستان پر بار نگاران

درخت نخل من هم پر ثمر بود
همه بارش پر از لعل و گهر بود

ندانستم ک این سروی سهی بود
نه نخلی پر ثمر، کز آن تهی بود

کنون از بن کنم دار خرابم
نریزم پای آن از دیده آبم

بخشکانم کنون این ریشه درد
بسوزم با غضب زانچه بما کرد

دگر باغ عزیزانم راحت از این
پر از بار و ثمر، پر مهر و بی کین

بچرخاند ازین پس روزگارش
خدایا از گزند غم بدارش

منم جای دگر پشت رودی
بکارم یک درختی با سرودی

اگر دیدی تو آن را یاد ما کن
بپای آن سماعی خوش بپا کن

بخوان با من تو آنجا این دو بیتی
ک باشد این دوتا نیکو دو بیتی:

"هرآن باغی ک نخلش سر بدر بی
مدامش باغبون خونین جگر بی

بباید کندنش از بیخ و از بن
اگر بارش همه لعل و گهر بی"

ملک- زمستان 1391
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

سوز ساز


چون کنم حرف به ناز؟
سینه ای دارم پر از سوز و گداز
که به جز لهب فراق
دگرش هیچ ندارد که کند فاش به ساز
چون کنم رقص به ساز؟
که به این ساز نسازد دل آزرده من
ره دیگر بنواز
رهی از شور و شعور
رهی از نور و سرور
رهی از نیکسرشتی و صفا
رهی از زشتی و ناپاکی دور
چون بخوانم آواز؟
که به باغ دل غمدیده من
نه دگر هست شقایق
نه دگر لادن مست
که به هر لحظه دیدن شنوم بوی خوشش
تا شوم سرخوش و مست
چون کنم من پرواز؟
که گرفتار و اسیر قفسم
غمی از درد رفیقان ببریده نفسم
آه!
قفسی تنگ مرا برده در آغوش
کیست فریاد رسم؟
لب به لب دوخته ام
جان و دل سوخته ام
لیک نبود
قلمی تا غم دل را گویم...
ناله ام خفت در آواز صدا
سوز ساز، همهمه تار وجود
جان من مرتعش از پرده نادانی بود
هر دم از زیر و بم ساز سخن رفت آواز
گهی از شور زدم راه عراق
گاه حجاز
زین همه ساز و سخن بود چه سود؟
کیست گوید به من آن چاه کجاست؟
یا آن کوه، بیابان در و دشت؟
غم دل تا با او بتوان گفت...
از که باید این جست...؟
راز دل پهان نیست پشت آن پرده چنگ
که همه دردم به نی و نای نواست
تو اگر گوش دهی یا ندهی
سخن این جا پیداست
خفته در نای نوا...
خفته در نای نوا..
ملک نامه-زمستان1390
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : ملک نامه

به نقل از maleck :) :
دلی دارم دلی خسته پراز درد
بروی گونه ام اشکی روان، سرد

شعرتون خیلی زیبا بود! بدون هیچ اغراقی اینُ میگم... حسن ختامی هم که داشت زیبایی اش را چند برابر کرد. چه می شود کرد دیگه... قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود؛ چون که می سوزد جهان از وی معطر می شود.
البته از نظر وزن عروضی و ... یک سری ایراداتی داره ولی خدشه ای به زیبایی مفهومش وارد نمی کنه.
امیدوارم شعرهای تازه تری از شما بخوانم همچنین نظرتون را راجع به شعرهای خودم در علی نامه بدانم..
موفقون و منصورون
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : ملک نامه

منم جای دگر پشت رودی
اينجا به نظر من اگر بنويسيد
منم جاي دگر درپشت رودي بهتره
چون وزنش قشنك تر ميشه
البته اين نظر منه
در كل بسيار عالي بود،مرسي
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

به نقل از Roxan :
اينجا به نظر من اگر بنويسيد
منم جاي دگر درپشت رودي بهتره
چون وزنش قشنك تر ميشه
البته اين نظر منه
در كل بسيار عالي بود،مرسي

حرف شما درسته :) اون "در" موقع تایپش جا افتاده
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

چرا جای محبت جای لبخند
چرا جای زبان نیک و پرقند

فقط با ترشی رویت ببینم
وداع و رفتنت را ماه خوشخند...؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

این شعرو واس روز دانشجو سرودم و تو جشنمون خوندم :D :D
مثه پارسالم ازش خوب استقبال شد <D=

به نام مهربان یزدان دانا
دوباره قصه می گویم شمارا

ولی دیگر نه از وضع خورشت است
که آن رسوا شده در کل دنیا


سخن این دفعه از این دوستان است
سخن از باغ و از این بوستان است

زگلها و هزاران و خس و خار
سخن از این کلفتین پوستان است

سخن از باب فرهنگ است و آیین
میانه بین نه بالا و نه پایین

سخن گویم شمارا ای عزیزان
که این روی سخن هایم شمایین


کمی با خود به فکر اندر شدم دوش
که ناگه پف پفی پیچید درگوش

نگه کردم دلیلش را بجویم
که دیدم آب کتری آمده جوش

از آنجایی که دربش بسته بودی
در این سرما به جوش آمد چه زودی

به دنبال ره خالی شدن بود
چو چشمه که شود آخر چو رودی

چو ان آر تی و پی وی اند برابر (PV= nRT )
در بسته ببیند راه دیگر

برای برقراری تعادل
گزینش میکند این آب آخر

خلاصه بگذریم بحثم نه این است
نه صحبت از فیزیک و علم و دین است

سخن گفتم که از این دوستان است
نه از جنس بد و کالای چین است

یکی قلیان کشد قل قل کند مست
یکی دیگر به فکر مخ زدن هست

یکی دیگر دو زلفونش بتابه
یکی دل برده و دل داده از دست

یکی دلداده زلف زرین است
یکی در گیر چشم آتشین است

یکی درگیر این مشکین سبیلان (اشاره ب خودم :D )
یکی دلداده ماهی چنین است (بازم اشاره به خودم :D )

پس اینجا فکر درس و حل آن کیست؟
دلیل این همه آشفتگی چیست؟

کجا جوید کسی دانش؟ کجا؟ کو؟
کسی دیگر بگیرد نمره بیست؟
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #8

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

خیلی وقت بود شعر نذاشته بودم( نه اینکه نگفته باشم، اینجا نذاشته بودم :D ) گفتم ی غباری ازینجا بروبم :)
شعر نو زیاد نمیگم ولی بضی وقتا ک خیلی حرف دارم برا گفتن و نمیتونم بگم نوش میکنم :D
امیدوارم نظرات سازنده تون بسازدم :D

خدایا بس پریشانم
بسی زار و نزار و دیده گریانم
دلم خون و جگر سوزان و پر آتش
خدایا با دلم امشب دودست اندر گریبانم!
ببین اشکم!
ببین آهم!
ببین چون لاله صحرا جگر داغم!
خداوندا منم امشب چو تو تنهای تنهایم
تو میدانی ز تنهایی
ز بد عهدی جانانم
خدایا ناله ام بشنو
خدایا سینه ام بنگر
درون سینه ام باری خدا ایینه ام بنگر!
تو گفتی که صدایم کن
صدایت میکنم امشب
تو گفتی یاد ما کن
می کنم امشب
صدایت می کنم امشب
نگاهت میکنم امشب
دو دست در دامنت دارم
کم است دندان به دامان می کنم امشب
مرا امشب اجابت کن
مرا از درد راحت کن
مرا از درد تنهایی
خداوندا تو راحت کن!
کنارم باش و دستم گیر
مرا برهان ز هر تدبیر
مرا عاشق تر از فرهاد و مجنون کن
دلم چون خمره انگور
پر خون کن
که امشب بس پریشانم
بسی زار و نزار و دیده گریانم

تو میدانی چه می خواهم
تو میدانی چه می گویم
تو میدانی چرا امشب بسی بد حال و بد خویم
درون کاسه خالی
چه را بیهوده می جویم

خداوندا به تو من شرک ورزیدم
بجز تو در دلم مهر بتی دیگر
بگزیدم
گنه کردم
خطا کردم
به عشقت من جفا کردم
ولی یارب!
درون سینه اش
آیینه اش
روی تورا دیدم
ز مویش بوی خوب وصل تو جستم
ز دل زنگ ریا و کینه و کفران
به آب دیده ام شستم
تو گفتی دل مده؛ دادم!
نگه گفتی مکن؛ کردم!
دلش مشکن!
شکستم! لیک دستم را
دلش تا من نیازارم...
ولی می بینی ام امشب؟
که بس زار و پریشانم؟
دلی در سینه خون دارم؟

تو تنهایی! چرا؟
چون آدمی هر یک به دل مهر یکی دارد
تو می دانی چه دردی مشرکی دارد!
خداوندا منم چون تو
کمی دلگیر ازین شرکم
ولی دل بر نمیدارم
خدایا از جهان از تو
بجز مهرش نمی خواهم
خدایا نوکرت هستم
ولی آخر...
خدایا...
بار الها... من چه می گویم؟
چه می جویم؟
چرا بیهوده می پویم؟
نمیدانم!
نمیدانم!
نمیدانم!
نمیدانم!
خدایا من نمی دانم!
فقط عشقش ز من مستان
اگر از من گرفتی آن صنم، باشد!
ولی بندش ز دل مرهان!
خدایا شرک می ورزم...
ولی آخر خدایا... من غلط کردم!
غلط کردم!
غلط کردم!
پشیمانم ز گفتارم!
نمی خواهم ز تو جز تو!
ولی... من دوستش دارم!

8-9 خرداد 94
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

آن شبی که از برم رفتی
شور شعر گفتنم هم رفت
خنده ام کمی نمایان شد
داغ رفتنت دلم را تفت

گریه ام خودش کمی پنهان
پشت خنده های تلخم شد
غنچه های سرخ رو بالش
هم شبانه خیس شبنم شد

آن شبی که رفتی از پیشم
عاشقانه گفتمت باز آ
گفتیم به طنز امروزی
اینکه فاز تو و من ماذا؟

رفتی و دلم که هم با تو
رفت و شور زندگیم مرد
غنچه های زندگی اما
ناشکفته در دلم پژمرد

از شبی که از برم رفتی
تلخی غمت به کامم شد
غصه و غم و دوصد ناله
هم به میمنت به نامم شد

با تو و نگاه شیرینت
عاشقی مرام و راهم شد
رفتی و پس از تو من انگار
عاشق کسی نخواهم شد....

بهار و تابستان 94.
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(&#39;) امیــ(&#39;)
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : ملک نامه

به نقل از مَلِکـــــــــ :
آن شبی که رفتی از پیشم
عاشقانه گفتمت باز آ
گفتیم به طنز امروزی
اینکه فاز تو و من ماذا؟

رفتی و دلم که هم با تو
رفت و شور زندگیم مرد

خب راستش من اصلاً بلد نیستم نقد کنم فقط نظرمو میگم!
اونایی که بلُد کردم یکم سخته خوندش ینی روون نیست مث بقیه ی بیتا
مثن پیشنهاد من واسه بیت:" گفتیم به طنز امروزی ..." اینه : گفتیم به طنز امروزی: / میگما فاز ما ماذا ؟ ((: #بداهه.
بیت بعدی که بلد کردم هم مثه قبلیه به نظرم. :-?? نمیتونم درس بخونمش.!

درکل خیلی خوب بود. /m\ ;;)


من انقد ذوق میکنم شماها میان شعراتونُ میذارین :D ما که خودمون از این هنرا نداریم. :-<
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

نخواب #ئایلان

چرا خوابیده ای ئایلان؟
چرا آرامی و ساکت؟
چرا چیزی نمی گویی
ز قهر موشک و راکت؟
چرا از مادرت دیگر نوازش ها نمی جویی؟
چرا دیگر نمی خندی؟
نمی گریی
نمی پویی..؟
چرا ئایلان چنین خوابی در این غوغا و بی تابی؟
نمیدانی مگر باید پناه مادرت باشی؟
نمی دانی که باید شعله خشم و غرور کشورت باشی؟
نمیدانی مگر باید کنار مرد و زن دختر
پسر،مادر، پدر، همسنگرت باشی؟
چرا خوابیده ای؟ بر خیز!
نباید فکر خوابیدن، فراغت، آرمیدن در
کنار دشمنت باشی!
چرا خوابیده ای آرام
کنار این همه مردان نامرد و قبیح و زشت و خون آشام؟
چرا خوابی؟ چرا ساکت؟
چرا مانند این مردان بی غیرت
نشسته گوشه ای مانند یک ماکت؟!
نمی دانی مگر جز دست تو اینجا کسی پشتت نمیخارد؟
نمیدانی مگر ابری
برای خامشی آتش خانه ت
در این دنیا نمی بارد؟
چرا پس ساکتی خوابی؟
چرا آسوده اینجا در کنار این نجس آبی؟
چرا چشمان خود بستی؟
نمی بینی
نمی باری...؟
مگر از یاد بردی که تورا مادر چه ها آموخت؟
ندیدی آشیانت را که دشمن با غضب می سوخت؟
چرا خوابیده ای؟ پاشو!
حیا کن! شرم کن! هان!
کمی غیرت کن و بر خیز!
تورا مادر نیاورده که تا این دوزخش بینی!
که تا آرام و آسوده
کنار آب بنشینی!
که تا از دار این دنیا
ثمر این مرگ را چینی...!

تو امّیدی!
چراغ خانه ای! برخیز!
تو فریادی!
صدای گریه مردی!
تو یک جانی
برای خانه ات، کوبانی ات! برخیز!
تورا به مّرگ این انسانیت برخیز!
نخواب ئایلان!
که الآن وقت بیداری است!
زمان خشم و بیزاری است!
نخواب ئایلان که مادر چشم دارد باز
صفای خانه را بیند
-چه رویایش تماشایی است...!-
کنار تو
برادر ها و خواهر هات
بدون ترس بنشیند
و سیبی از درخت کوچک باغش
-حیاطِ خلوتِ خانه-
برای خوردنت چیند
-عجب فکری!
چه رویایی!
خیالی محض زیبایی! -
نخواب ئایلان که اینجا خوب می خوابند
در این دنیا همه آداب خفتن را
حسابی، خوب می دانند
نخواب ئایلان
که بعد از خفتنت اینجا
ندیمان قصه می گویند
طبیبان نسخه می بافند...
نخواب ئایلان!
که اینجا مردمان آتش
ز خانه ت باز ننشانند!
هزاران چشم می گرید
هزاران اشک می بارد
ولی دستی نمی آید
که پشتت را بخاراند...
نخواب ئایلان!
که امیدی!
چراغی! روشنی بخشی!
صدایی! قصه ی دردی!
نوای خامش انسانیت!
تو گرمای نفس هایی چنین سردی...!

شهریور 94

ka%20(3).jpg

aylan-kurdi.jpg
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ملک نامه

دوباره بارش باران
چراغی میکند خاموش
دوباره می چکد اشکی
ز چشم مادری بی تاب
که میداند نمیگیرد
دگر دردانه در آغوش...
دوباره می چکد باران
بروی این زمین سرد
دوباره گریه مردی
-پدر-
در بهت سنگین درد...
چه سیلی!
وه چه طوفانی!
عجب باران نامردی!
چه ابر خانمان سوزی!
چه سیل ناجوانمردی!
که می گوید که این زیباست؟
کجای این هوا عشق است؟
کجا می شوید این باران
پلیدی ها...
سیاهی ها...
ز شهر سوگواران؟ هان؟
کجا می شوید این زنگار
همین باران که خود زشت است...؟
چه می گویی؟ که من بیزارم از باران...
ازین باران نامردی که جای شستن دردت
نقوش زندگیت شست...
درون سینه مادر
دوباره تخم غم را کاشت
گیاه حسرت آغوش تو این بار
در آغوش پدر می رست...
دوباره باراش باران
دوباره گریه یک مرد
دوباره مرگ یک رویا
دوباره درد دوباره درد...


برای آدرینا؛ قربانی کوچک سیل ایلام
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
سحرگه بود یا شب
یا غروبی سرد و بی خورشید
سکوتی قبلِ طوفان بود...
که ناگه کودکی ترسید
صدایی آمد و دودی شبیه سایه ی کفتار
شبیه گرگ درنده
شبیه مرگ یا کشتار

صدای شیون و فریاد فضای شهر را پر کرد:
" چه بود این؟ از کجا آمد؟
چرا با ما خدا چون کرد؟
چرا پستان مادر را
بجای شیر از خون کرد؟
لباس نو عروسم را
به خونش سرخ و گلگون کرد... چه بود این؟ از کجا آمد؟
چرا آمد؟
خدایا... آه... می سوزم...
گلویم...
سینه ام...
چشمم...
نمی بینم!
تمام جانم آتش دان این جنگ است
خدایا داغ این آتش
به پیشانی تو ننگ است...
خداوندا! خدایی تو!
نمی بینی مگر مارا؟
نمی سوزی و حق داری...
چه می بینی از آن بالا؟
خدایا! عدل تو این بود؟
گلستان می کنی آتش؟
گلستانم
ببین حالا که می سوزد
ببین این غنچه ی پرپر
در آغوشم چه می سوزد...
بهشت زیر پای مادران این است؟
جهنم چیست؟
خدایا این چه انصاف است؟
چه عدل است این؟
چه تقدیر است؟
غذای کودک آتش نیست
خوراکش جرعه ای شیر است... چه می گویم به لم یولد؟
نمی دانی و حق داری...
چه می گویم؟
چه می خواهم؟
چه اعجاز و عجب کاری؟ "

نفس در سینه می سوزد
خیال آهسته می میرد
قدم ها ناتوان و بازوان محکم
و کودک در دل بابا،
پس از آن بیقراری ها
کمی آرام می گیرد... صدای شیون و ناله
دوباره می شود خاموش
سکوتی سرد می بارد
و می شوید
سیاهی ها و رنگ خون...
در آن بستان ویرانه
و در آن وادی خاموش
صدایی نیست...
آرام است.
زمان انگار بر کام است!
صدای گریه ی نوزاد ها دیگر
مزاحم نیست...
سکوت این بار مادام است...


به یاد قربانیان بمباران #حلبچه.
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,779
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
بجای شیر از خون کرد؟
بگیم "به جایِ شیر از خون پُر کرد" بهتر نیست؟
البته اگه با اضافه نکردنِ "پر" قصدِ ایجاد ایهام داشته باشین که هیچی :)

گلستان می کنی آتش؟
اینجا به نظرم دو جور می‌شه خوند، یکی با لحن انکاری که یعنی "تو همونی که آتش رو گلستان کردی؟!" (اشاره به قضیهِ حضرت ابراهیم)
یا پرسشی، که "گلستانِ فعلیِ ما رو آتش زدی؟"
اگه مقصودتون دومی بود، شاید بهتر باشه یه مقدار جمله‌بندی‌ـش رو تغییر بدین، چون بیشتر برداشتِ انکاری ازش می‌شه :د

در کل خیلی خوب و با‌محتوا بودن اشعارتون.
تا حالا چاپ‌شون کردید؟ یا قصدِ چاپ کردن‌شون رو دارین؟ :)
 

ادیبَک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,381
امتیاز
4,203
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
Lund University
رشته دانشگاه
Law
اینستاگرام
شعرهاتون قشنگ بود و به خوبی میتونید احساس رو در بطن کلمات به کار ببرید.
میتونم بپرسم از چه قالب شعری استفاده می کنید ؟ با قالب های کلاسیک از نظر وزن هماهنگی ندارن.یه قسمت هایی به نیمایی نزدیک تره یه بخش های دیگه به قالب سپید.ممنون میشم کمی در موردش توضیح بدید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
شعرهاتون قشنگ بود و به خوبی میتونید احساس رو در بطن کلمات به کار ببرید.
میتونم بپرسم از چه قالب شعری استفاده می کنید ؟ با قالب های کلاسیک از نظر وزن هماهنگی ندارن.یه قسمت هایی به نیمایی نزدیک تره یه بخش های دیگه به قالب سپید.ممنون میشم کمی در موردش توضیح بدید.
خب کدوم شعرم مد نظرتونه؟
تا حدی با وزن قالب های کلاسیک آشنایی دارم، چند تایی هم از شعرای کلاسیکم رو هم گذاشتم. (اگه ایرادی هست بگین تا اصلاح کنم :D )
ولی شعر نیمایی رو نمیدونم چطور میشه وزنشو شمرد که بخوام دقیق بگم :D اگر کمکم کنید خیلی خوشحال میشم :)


بگیم "به جایِ شیر از خون پُر کرد" بهتر نیست؟
البته اگه با اضافه نکردنِ "پر" قصدِ ایجاد ایهام داشته باشین که هیچی :)


اینجا به نظرم دو جور می‌شه خوند، یکی با لحن انکاری که یعنی "تو همونی که آتش رو گلستان کردی؟!" (اشاره به قضیهِ حضرت ابراهیم)
یا پرسشی، که "گلستانِ فعلیِ ما رو آتش زدی؟"
اگه مقصودتون دومی بود، شاید بهتر باشه یه مقدار جمله‌بندی‌ـش رو تغییر بدین، چون بیشتر برداشتِ انکاری ازش می‌شه :د

در کل خیلی خوب و با‌محتوا بودن اشعارتون.
تا حالا چاپ‌شون کردید؟ یا قصدِ چاپ کردن‌شون رو دارین؟ :)
اومممم نمیدونم چی بگم... بجای شیر پر خون کرد فک کنم وزنشو ثقیل کنه، برای همین از آوردم که بشه اینطور خوند: بجای شی رز خون کرد
من منظورم همون انکاری بود، البته این طور که شما میگین هم میشه خوند :D
واللا فعلن در حدی نمیبینم که بخوام چاپ کنم :D
 

ادیبَک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,381
امتیاز
4,203
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
Lund University
رشته دانشگاه
Law
اینستاگرام
خب کدوم شعرم مد نظرتونه؟
تا حدی با وزن قالب های کلاسیک آشنایی دارم، چند تایی هم از شعرای کلاسیکم رو هم گذاشتم. (اگه ایرادی هست بگین تا اصلاح کنم :D )
ولی شعر نیمایی رو نمیدونم چطور میشه وزنشو شمرد که بخوام دقیق بگم :D اگر کمکم کنید خیلی خوشحال میشم :)
راستش رو بخواید ایراد وزنی دارن . باید براساس قالبی که مد نظرتون هست از وزن های اون نوع شعر استفاده کنید (قصیده ، غزل مثنوی و.. )
شعر نیمایی مصرع ها کوتاه و بلند میشن و نیازی به هماهنگی قافیه ها نیست اما دارای وزن هستن . شعر سپید فقط آهنگ داره ولی وزن نداره.
بحثش خیلی مفصل هستش که نمیشه در یک پست در موردش صحبت کرد . اما تاپیک های خوبی در زمینه شعر توی انجمن هست مثل عروض یاد بگیریم و دیگر تاپیک های مفید انجمن که میتونن خیلی براتون مفید باشن.براتون آرزوی موفقیت دارم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
بشنو از من چون حکایت میکنم
از صداسیما روایت می کنم

یک رسانه کاملا ملی و خوب
پر مخاطب، کاربردی، فتنه کوب

هر چه می فرمود کلا راست بود
از چپ ار می گفت آن هم راست بود

راست پوی و راست گوی و راست جو
غیر ازین باشد خدایی؟ راست گو

می سرایی در غمش صد مثنوی
گر که اخبارش ز دنیا بشنوی:

"کاین جهان کی این قَدَر بر باد رفت؟
عمر مردم کی زمانی شاد رفت؟

ما بسی خوبیم اما... نیستیم؟
در تمام حوزه ها ما بیستیم!

البته ایام فعلی بد شده
درصد بیکار بیش از صد شده

ما که آن ایام داش آکَل بُدیم
بعد منچستر، خدا! اول بُدیم...!


یاد آن ایام خوش باشد به خیر
(پاسخ مردم به آن ها گشت خیر)

حیف باشد حیف باشد باز حیف
خوب میکردیم از آن اوضاع کیف"

چیست بهتر از صدا سیمای ما؟
کیست قدرش را بداند؟ وای ما...

گرچه گاهی اشتباهی میکند
اشتباهی هر که گاهی میکند


گرچه دعوت در خبر احضار شد
یا گل برجام کلا خار شد

این بهانه ها ز ایشان تو مگیر
می شود گاهی به گاهی شیر سیر

یک سه نقطه این ور و آن ور شده
چیز خاصی نیست، بیخود شر شده

ور وزیری خواند مال دیگران
-از تبار مردمان اصفهان-

عیب دارد؟ ما همه از یک تنیم
پیله ی بیخود به ایشان می تنیم...

جمله ی آخر ز راوی گوش کن
هر که جز این گفت هم خاموش کن

ما مریدانیم و ایشان پیر ما
هر چه می گویند باشد یاد ما
 
آخرین ویرایش:

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
متناقض نمایی از غم و درد و شفاقتی?
برو مونتاژ کار بی هنر از شعر،آفتی!

بنده عذر میخوام اگه نقد کردنم زیاد جالب نبود
اما اینجوری بهتره
تعریف نادان? یا نقد استاد?
ولی دیسلایک فقط میتونه دلیل عقده باشه
دوستدار شما هستیم
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
  • شروع کننده موضوع
  • #20

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
در مزرعه کشت کپک پیرهنی بود
کان جامه زمانی به تن هموطنی بود

روزی بشدم سوی خزینه که بشویم
روی و سر و تن وانچه به روی بدنی بود

چون چشم گشودم دو سه خروار لباسی
کز آفت و میکروب و لجن سیر و غنی بود

بازش بنمودم و بدیدم به چ وضع است
صد گونه کپک لاش چو دشت چمنی بود

در سمت دگر سبز دگر لای سپیدی
چون جیش تر و تازه ی ماده زغنی بود

رودم به دهن آمد ازین وضع کثیفی
گفتم به دلم: " کاش مرا یک دو زنی بود

تا ظرف مرا رخت مرا جان و تنم نیز
می شست و دمی هم بر من هم سخنی بود

چون وضع خراب است و مخارج کم و بسیار
ای کاش حداقّل که مرا پیرزنی بود..."

این است زمانه ملکا! غم مخور و حرص
کان پیرهن و همسر و زن فان و دنی بود.

ملکنامه- در وصف این کپکای روی لباسامون :D

این شعرو سه چارسال پیش تو خوابگاه در وصف اوضاع خونه داریمون گفته بودم، حس کردم لازمه یادآوریش کنم :))
11182368_824104747643940_7819218784573488141_n.jpg
 
بالا