• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

تبادل نظر در مورد سفر سمپادیا

  • شروع کننده موضوع
  • #1

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
سلام!
تقریبا یک سال-یا بیشتر-هست که داستان تخیلی سفر سمپادیا داره توی این سایت منتشر می‌شه. داستانی که روایت سفر عده از اعضای حقیقی سایت به یه دنیای خیالیه و نوشتنش برای من و خوندنش برای شما خالی از لطف نبوده.
قبلا به منظور شنیدن نظرات شما، ناشناس‌هاب مختلفی داشتم، اما این تاپیک با اجازه @Becoming زده شد تا نظراتتون یک جا جمع بشه و هم من سطح کارم رو بفهمم، هم یه مکانی برای بحث در مورد سفر سمپادیا باشه.

بنابراین از همه اعضای سایت، په کسایی که از اول داستان بودن و چه کسایی که تازه وارد سایت شده‌ن، دعوت می‌کنم نظرات، پیشنهادات، انتقادات و ایده‌هاشون رو اینجا در میون بذارن. ممنون.

اینم لینک تاپیک داستان.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
منم بکن تو داستانت اگه میشه 😂🫂
آها راستی در این مورد!
داستان فعلا جا برای کاراکتر جدید نداره، توی این جلد. برای جلد دوم دوباره یه... فراخوان میگن بهش؟ از همونا. یه دونه از همونا میدیم و بازم چند تا داوطلب جمع میکنیم.
فعلا این افراد توی داستان هستند ک مسلما توی جلد دوم هم خواهند بود، جز اونایی که میمیرن البته:
@Artin...
@amir_
@Behrad-J
@متین.
@merfan x1
@Fateme azr
@Bastani
@s@rah
@Hecate
@Karenn
@zeynabgol

الان نصف سایت میان میگن منم فرو کن تو داستانت @zeynabgol :)
برای همین اینو گفتم که قصیه‌ش فعلا جمع بشه:))
 

*100RA*

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,526
امتیاز
13,447
نام مرکز سمپاد
جایی که اگه اورژانس اجتماعی بیاد چارتا اتوبوس آدم جمع میکنه میبره
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
ندارم متاسفانه
اینکه اینهمه داستان های مختلف در مورد آدمای مختلف مینویسی واقعا فوق العادس
 

hypnos

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
749
امتیاز
11,913
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
انتظار...
سلام زینب زیبا🌺
من قبلا هم گفته بودم داستانت خیلی فوق العاده ست ، تخیلت شگفت انگیزه.
اگه دوست داشتی، وقتی که خواستی فراخوان بدی ، خیلی خوشحال میشم به عنوان شخصیت جدید منو هم وارد دنیای قشنگت کنی (:
 

Retr026

:)
ارسال‌ها
1,744
امتیاز
7,931
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
تلگرام
منم به عنوان آدم بده داستان وارد ماجرا کن :)
 

*100RA*

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,526
امتیاز
13,447
نام مرکز سمپاد
جایی که اگه اورژانس اجتماعی بیاد چارتا اتوبوس آدم جمع میکنه میبره
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
ندارم متاسفانه
ارسال‌ها
166
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
پادگان فرزانگان شعبه نمنمنه
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1406
مدال المپیاد
طلای المپیاد خواب
میشه منم بیام؟؟(اگه امکانش بشه البته)
میدونم اینکه هنوز جدیدم و زیاد نمیشناسین
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
UP!
رفقا گفتم نظر بدین، اتوبوس که پارک نکردم مسافر بزنم:))

(مجددا ایگنور میشود*)
 

Retr026

:)
ارسال‌ها
1,744
امتیاز
7,931
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
تلگرام
چقد وقت میزاری زینب؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ارسال‌ها
1,563
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه یزد
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
  • شروع کننده موضوع
  • #17

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404

Hecate

گُله
کنکوری 1403
ارسال‌ها
246
امتیاز
12,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
.-.
سال فارغ التحصیلی
1403
سلاااااااام زینب
خودت میدونی که من عاشق داستانتم و بارهار در رابطه اش با خودتم حرف زدم^^ولی گفتم اینجا هم نظرمو بگم:
1. شخصیت پردازیت خیلی خفنه و جوریه که میتونه به دنیای هر آدمی بطور منحصر به فرد ربط داشته باشه مثلا گرولاهات منو یاد کابوسهای بچگیم میندازهه ؛ و تاریکها منو یاد ترسهام میندازه و .... و نمیدونم اینا اصلا قرار بود استعاره بشن یا نه ولی خب برای من استعاره شدن و این خیییلیی قشنگه.
2.من یه مشکلی دارم اینکه با اینکه اون تاپیکی که اول زده بودی و سرزمینو معرفی کرده بودی هم حتی خوندم رفع نشد اینه که هیچجورهه نمیتونم درک کنم دنیات بطور دقیق چه شکلیه و هر طرف چیه احساس میکنم اینو به اندازه کافی بهش نپرداختی و رشدش ندادی.
3.یه موضوعی که هست توی دسته ی دخترها که داره میرهه دنبال کمک و خیلی فاحش هم هست بنظرم اینه که به یه سری شخصیتهای بیشتر پرداخته شده که خب میدونم بدیهتا باید برای چنتاشون این شکلی باشه ولی یه سری از شخصیتها کلا ایگنور شدن و تا الان چیز زیادی ازشون گفته نشده و نامریی بنظر میرسن و خب توی دسته ی 10 نفرهه فکر کنم بهتر بود که یکم بیشتر در رابطه اشون حرف بزنی مثل شخصیت شیلار .
4.دیگه اینکه تغییر موقعیت مکانی داستانت خیلی قوی کار شده و خیییلیی خفنه که میتونی همزمان چنتا جا و مکان یعنی قصر ساحرهه و قصر جوزا و رایانا و ماجراجویی دخترها رو همزمان پوشش بدی و این خییلییی خوبه.
5.اینکه همچیز عیان نیست و نیاز به فکر کردن برای فهمیدنش هست توی یه سری از قسمتا خیلی خفنه مثلا اصلا بصورت کامل در رابطه با ساحرها توضیح داده نشده ولی خب میشه توی مکالمات در رابطه با ساحره ها اطلاعات به دست اورد و اینو دوست داشتم.

و در نهایت اینکه خیییلییی با استادی من تا حالا 2 بار بطور کامل داستانتو از اول خوندم و هربار چیزهای خفن تری متوجه شدم لطفا همینجوری قوی ادامه بده^^
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
2.من یه مشکلی دارم اینکه با اینکه اون تاپیکی که اول زده بودی و سرزمینو معرفی کرده بودی هم حتی خوندم رفع نشد اینه که هیچجورهه نمیتونم درک کنم دنیات بطور دقیق چه شکلیه و هر طرف چیه احساس میکنم اینو به اندازه کافی بهش نپرداختی و رشدش ندادی.
یه پارتی که دارن نقشه حرکتو میکشن، سینور مارون دستشو میذاره روی نقشه و اونچا نقشه کاملا توصیف می‌شه. فصل ۲۲ اپیزود سه:
روی میزش شیرجه زد و نقشه بزرگ جهان را برداشت. روی زمین کلبه آن را باز کرد و همه دورش جمع شدند.

در شمال شرق قاره‌ای که دنیا را تشکیل می‌داد، سه سرزمین رایانا، توساندرا و سرزمین آزاد شمالی مثل سه راس یک مثلث قرار گرفته بودند. سرزمین آزاد شمالی، در راس بالایی مثلث قرار داشت. آنها در بیشه‌ای در جنوب آن سرزمین مخفی شده بودند. سرزمین رایانا در راس غربی مثلث قرار داشت. کاخ مرمرین، ساختمان نماینده حکومت مرکزی در این سرزمین بود. سرزمین توساندرا، در راس شرقی مثلث قرار داشت. مقر شورای ساینور در مرکز این شهر خودنمایی می‌کرد. در میان این سه سرزمین، کوهستان دیوار قرار داشت با دریاچه سبز در جوار آن. دریاچه‌ای که حالا خشک شده بود.

از کوهستان دیوار رودهای بسیاری سرچشمه می‌گرفتند و به سمت سرزمین توساندرا و قلمرو مرکزی سرازیر می‌شدند. از شهرها و دهکده‌ها می‌گذشتند و سرانجام به آبهای آزاد می‌پیوستند. قلمرو مرکزی درست در جنوب سرزمین توساندرا قرار داشت؛ اما دوبرابر بزرگتر بود. کاخ فرمانروایی در مرکز این شهر، کنار رود بزرگی واقع شده بود.

در سمت غرب کوهستان دیوار، جنگلهای پراکنده قرار داشت. دنیای وحشی از این جنگلها آغاز می‌شد. در جنوب جنگلهای پراکنده، جنگل دیرا بود که حالا با دود سرخ رنگی احاطه شده بود. دودی که در نقشه وجود نداشت.

جنوب جنگل دیرا و غرب قلمرو مرکزی، سرزمین کوچکی بود به نام سوروانا. مقر کنترل جادو در این سرزمین قرار داشت.

آن سوی دیوارهای غربی سرزمین سوروانا صحرای سیاه بود؛ صحرای بزرگ توهم‌زایی با شن‌های خاکستری که از شمال به مقبره ساحره تاریکی و جنگل مه متصل بود. در جنوب و جنوب غربی صحرای سیاه، سرزمین‌های وحشی و ناشناخته ای بودند. شهر تاریکی در جنوب و قلمرو وحشی بلاسا در جنوب غربی صحرای سیاه قرار داشت.

کوهستانی که از شمال و از غرب سرزمین رایانا آغاز می‌شد، مثل یک دیوار بزرگ شرق را از غرب جدا کرده بود. کوه‌های بیشمار، همه جا وجود داشتند. درون آنها گذرگاهی وجود داشت که تنها راه ورود به آن، از قلمرو وحشی بلاسا بود. دروازه‌ای که مردم آن را دروازه مرگ می‌نامیدند. گذرگاه مرگ رو به شمال ادامه داشت، و تنها چیزی که روی نقشه معلوم بود، این بود که در نهایت به یک دوراهی می‌رسد. سمت راست به ابدیت می‌رفت و سمت چپ گذرگاه داکلاس بود، که انتهایش معلوم نبود. در دورترین نقطه شمال غربی نقشه، خلیج ارواح سرگردان قرار داشت؛ در جوار آن کوهی ترسیم نشده بود، اما چیز دیگری هم کنارش نبود.

در کنار کوهستان بزرگ و شمال غربی صحرای سیاه، مقبره ساحره تاریکی قرار داشت. در شمال شرق آن مقبره، شهر مردگان و دریاچه تلخ وجود داشت و درست در شمال مقبره، قله بلند ستاره ابرها را لمس می‌کرد، که به نحوی به افسانه دختر ستاره مرتبط بود. در افسانه آمده بود که دختر ستاره در دامنه آن کوه متولد می‌شود.

سینور مارون به گذرگاه ابدیت اشاره کرد:«این ابدیته، سمت چپ داکلاسه و انتهاش معلوم نیست. اون آخر گذرگاه داکلاسه. جای خوبی برای درست کردن ارتش هست. کسی هم جرئت نداره بره اونجا چون توی اسطوره‌های ما جای نحسیه.»
اگه کافی نیست میتونم عکس نقشه رو بذارم، ولی نقشه مثل همه نقشه‌های رایانایی، آینه‌ایه و جای شرقه و غربش جا به جاست.
مثل شخصیت شیلار .
درسته. راستش این مسئله‌ایه که خودمم باهاش درگیرم. گاها پرداختم همزمان به یه عده سخت می‌شه، و برای مخاطب هم گیج کننده میشه. ولی به نظرم توی پارت‌های آخرتر و توی قسمت آقایون این مشکل رفع شده(نمیدونی چقد ذوق میکنم این مواقع)
نمیدونم اینا اصلا قرار بود استعاره بشن یا نه
نه راستش استعاره نبودن:)) ولی نگاه که کردم دیدم هرکدومشون از یکی از کابوس های خودم دراومده‌ن.
دسته ی دخترها که داره میرهه دنبال کمک و خیلی فاحش هم هست بنظرم اینه که به یه سری شخصیتهای بیشتر پرداخته شده
عه یه چیزی در این مورد یادم رفت بگم: راستش اونایی که بیشتر بهشون پرداخته شده مهم‌تر هستن(یا نقش خاصی دارن یا آینده خاصی دارن) مثلا توی سمپادیا کارن و فاطمه خیلی پرداخته شده تر از سارا و کیمیا هستن به خاطر کاری که توی اپیزود های اخر انجام می‌دن. درواقع درک پایان داستان یا صحنه‌های مهیجش به اینه که بازیگر های اصلیش شناخته شده باشن. همین باعث ضایع شدن حق بقیه شده که البته یه ایراده و درستش میکنم


خییییلی ممنونم عزیزم! 😍
 
بالا