علی شریعتی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع elahe
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
343
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
عشق از زبان دکتر علی شریعتی



عشق یک جوشش کور است

و پیوندی از سر نابینایی،

دوست داشتن پیوندی خودآگاه

واز روی بصیرت روشن و زلال.



عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و

هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،

دوست داشتن از روح طلوع می کند و

تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.



عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،

و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد

دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.



عشق طوفانی ومتلاطم است،

دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.



عشق جنون است

و جنون چیزی جز خرابی

و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،

دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود

و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند

و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.



عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،

دوست داشتن زیبایی های دلخواه را

در دوست می بیند و می یابد.



عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،

دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،

بی انتها و مطلق.



عشق در دریا غرق شدن است،

دوست داشتن در دریا شنا کردن.



عشق بینایی را میگیرد،

دوست داشتن بینایی میدهد.



عشق خشن است و شدید و ناپایدار،

دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.



عشق همواره با شک آلوده است،

دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.



ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،

از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.



عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،

دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،

که دوست را به دوست می برد.




عشق تملک معشوق است،

دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.



عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،

دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد

ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست

در خود دارد ،داشته باشند.



در عشق رقیب منفور است،

در دوست داشتن است که:

“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”

که حسد شاخصه ی عشق است

عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند

و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید

و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و

معشوق نیز منفور میگردد



دوست داشتن ایمان است و

ایمان یک روح مطلق است

یک ابدیت بی مرز است

از جنس این عالم نیست.”



“دکتر علی شریعتی”
نظرتون چیه؟؟
 
پاسخ : علی شریعتی

در باغ « بی برگی » زادم

و در ثروت « فقر » غنی گشتم.

و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.

و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.

و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.

و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.

و از « دانش » ، طعامم دادند.

و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.

و از « مهر » نوازشم کردند.

و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.

و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.

و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.


«دکتر علی شریعتی»
 
پاسخ : علی شریعتی

واقعا استاد شریعتی یکی از نخبگان دنیا بودن...نوشته هاشون ناشی از روح بزرگ و طبع سرشارشونه...واقعا تحسین برانگیزن...
به امید پرورش شریعتی های دیگر...
 
پاسخ : علی شریعتی

مرسی قشنگ بود!
به نقل از chatton :
واقعا استاد شریعتی یکی از نخبگان دنیا بودن...نوشته هاشون ناشی از روح بزرگ و طبع سرشارشونه...واقعا تحسین برانگیزن...
به امید پرورش شریعتی های دیگر...
پرورش می یابیم!
 
پاسخ : علی شریعتی


نمیدانم پس ازمرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه گرازخاک اندامم چه خواهدساخت؟...

ولی بسیارمشتاقم

کزخاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد ِبه دست کودکی گستاخ وبازیگوش....

واویکریز وپی درپی

دم گرم وچموشش رادر گلویم سخت بفشارد

وخواب خفتگان خفته را آشفته سازد

بدین سان درمن بشکند دایم

سکوت مرگبارم را.

دکتر شریعتی
 
پاسخ : علی شریعتی

این جا،جای من نیست.

بر روی این زمین غریبم.

این آسمان سقف خانه من نیست.

نباید به اینجا می آمدم.

این جا تبعیدگاه من است.

چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است؟

دفتر های سبز

دکتر علی شریعتی
 
پاسخ : علی شریعتی

عجب استعدادی!(شما نه دکتر شریعتی رو می گم)
 
پاسخ : علی شریعتی

تفنگت را زمین بگذار/ که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار/ تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن/ من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن/ ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-/ تو ای با دوستی دشمن./ زبان آتش و آهن/ زبان خشم و خونریزی ست/ زبان قهر چنگیزی ست/ بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید/ فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید./ برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار/ تفنگت را زمین بگذار/ تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو/ این دیو انسان کش برون آید./ تو از آیین انسانی چه می دانی؟/ اگر جان را خدا داده ست/ چرا باید تو بستانی؟/ چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را/ به خاک و خون بغلطانی؟/ گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی/ و حق با توست/ ولی حق را -برادر جان-/ به زور این زبان نافهم آتشبار/ نباید جست…/ اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار/ تفنگت را زمین بگذار…





وای اومده آرمان دوباره
 
پاسخ : علی شریعتی

چرا همه جیو به هم ربط می دی آرمان؟
آگر حسین نبود،اگر زینب نبود و اگر یزید بود، گشتن به دور کعبه با بت کده فرقی نمی کرد.
دکتر علی شریعتی
کتاب حج استاد
 
پاسخ : علی شریعتی

من بیشتر از اونی که به ظاهر کلام دکتر شریعتی توجه کنم عمق اندیششو دوس دارم و دید انتقادی که به همه چی داره. مثلا مبحث سنت گوسفند که در کتتاب مناسک حج راجع به تضادهای دین می گه واقعا مسحور کنندس!
 
پاسخ : علی شریعتی

خدایا !
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ

بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم

اما آنچنان که تو دوست داری

چگونه زیستن را تو به من بیاموز

چگونه مردن را من خود خواهم آموخت
 
پاسخ : علی شریعتی

دكتر شريعتي انساني ازاده بود...انساني ازادي برست...انساني بر از ازادي...
ازادي؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
 
پاسخ : علی شریعتی

چگونه زیستن را تو به من بیاموز

چگونه مردن را من خود خواهم آموخت
این دو جمله رو خیلی دوست دارم.چون بهم حال دادی بگیرش+
 
پاسخ : علی شریعتی

شگفتا!

وقتی بود نمی دیدم

وقتی می خواند نمی شنیدم

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند

چه غم انگیز است وقتی

چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد

می نالد

و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب

و وقتی چشمه خشکید و از آسمان آتش بارید

و از زمین آتش روئید

تو تشنه ی آب گردی و نه آتش

و بعد عمری گداختن

از غم نبودن کسی که

تا بود از غم نبودن تو می گداخت



(دکتر علی شریعتی)
 
پاسخ : علی شریعتی

قبرشون می دونستید چقدر سادست!
همچنان که ساده می زیستند.
 
پاسخ : علی شریعتی

خيلي از شريعتي خوشم مي اد قلم فوق العاده اي داره!! انديشه هاش را هم تازه باهاشون اشنا شدم ولي اميدوارم با مطالبي كه بقيه مي زارند بيشتر بشناسمش!! ;D
 
پاسخ : علی شریعتی

کافر نامه از دکتر علی شریعتی:
خدايا کفر نمي‌گويم،
پريشانم،
چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!
مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي.

خداوندا!
اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي ‌تکه ناني
‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌
و شب آهسته و خسته
تهي‌ دست و زبان بسته
به سوي ‌خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!

خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي
لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌تر
عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌
و اعصابت براي‌ سکه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!

خداوندا!
اگر روزي‌ بشر گردي‌
ز حال بندگانت با خبر گردي‌
پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.
خداوندا تو مسئولي.

خداوندا تو مي‌داني‌ که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ‌مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
 
پاسخ : علی شریعتی

من از مردن نمیترسم

هراسم از نمردن زیر باغ یوغ شیطان است

نه از جاماندگان نسل بوسفیان

نه از بوجهل های حافظ قران

نه از افعی ضحاکان

من از تردید های کاوه میترسم

من از ماندن به هر قیمت در این ویرانه میترسم
 
پاسخ : علی شریعتی

به نقل از Elahe :
واقعا!
اگه الان روشن فکرهایی مثل ایشوون وجود داشتن نگرانی هاموون کمتر میشد!
به نظر من فرقی نمی کرد.
برای ما هر کس تا موقعی که نمیرد بزرگ نمی شود و نخواهد شد و کتابش چاپ نمی شود و نخواهد شد و اندیشه اش پخش نمی شود و نخواهد شد و هزاران نمی شود و نخواهد شد دیگر( البته اگر آن شخص آزاده باشد و وجود خود را به پای قدرت و پول و مقام و جاه و جلال نریزد)
اما تا مرگ او را فرا گیرد عزیز می شود و علّامه ی دهر می شود و خدای علم و فلسفه و منطق و دین و شریعت و ... و افسوس نبودشان را می خوریم.
خود دکتر هم از این سرنوشت تلخ که کاملاً چیز طبیعی ی است با خبر بوده که این از امر با در وصیّت نامه ایشان کاملاً مشهود است(گفته اند یک سری کتاب و مقاله شان را بعد از مرگش چاپ کنند!)
در ضمن مگر فرقی دارد که دکتر هم اکنون زنده باشد یا نه؟ مهم طرز فکر و اندیشه ی ایشان است که که همیشه جاودان خواهد ماند انشا الله و ما می توانیم از آن بهره جوییم.
همچنین اگر به دنبال نمونه زنده آن هستید اکنون در جامعه ی ما پر است از این انسان ها که اگر حرفی زدند صدایشان را بریدند و به جرم جنون در قل و زنجیر کشیدنشان و یا مثل دکتر با فکر بودند و سکوت کردند و سکوت کردند و سکوت کردند... ( به امید روز مرگشان تا بتوانیم با اندیشه والاشان آشنا شویم!( و پوزش از حضورشان به خاطر این حرف))
انشاء من تموم شد!

ولی خود دکتر واقعاً یک چیز دیگست ، خیلی سطح تفکرش خفنه، کلاً فکرش رو درگیر مسائل کوچیک و سطحی نمی کردند. قشنگ دنیا آخرتی فکر می کردند و بقیه چیزا واقعاً واسش پوچ و بی اهمیّت بودند به نظر من، البته بعضی مواقع راجع به همین چیزهای سطحی هم نظراتی می دادند و مقالاتی می نوشتند که آن ها هم واقعاً همه اشان جای تأمل دارند، مثلاً یه جمله ای از ایشان که خودم خیلی باهاش حال می کنم اینه:
‏‫‏‫و حسین کسی که به آزادی روح داده است و به «بعضی ها» نان! دکتر علی شریعتی

پ.خ:من دیگه خیلی فک کنم حرف زدم، برم دیگه!
 
پاسخ : علی شریعتی

آفرین خیلی قشنگ گفتی

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم!

حافظ هم میگه:

گر تو خواهی که بجویی دلم امروز بجوی ور نه بسیار بجویند و نیابی بازم
 
Back
بالا