سلمان ساوجي

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع papi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

papi

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک مولکولى و مهندسى ژنتي
سلام
بي مقدمه ميرم سر اصل مطلب
تو تاپيك شعر پارسي اكثر شاعر ها هستند ولي واقعاً جاي سؤال داشت كه سلمان ساوجي چرا نيست؟! :-?
 
پاسخ : سلمان ساوجي

درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست

که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست

دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار نی

به اتفاق دو عالم یکی است، با آن دوست

تو را نظر همگی بر خود است و آن هیچ است

تو هیچ شو همه، وانگه بدان، که خود همه اوست

برای دیدن رویش مگرد، گرد جهان

که او نشسته، چو آیینه، با تو رو باروست

مشو، به نقش و نگار جمال او، قانع

که حسن طلعت آن گل، چو غنچه تو بر توست

به پیش دوست مبر، جز متاع دل، چیزی

اگر چه سنگ دلست، آن صنم، ولی دلجوست

اگر چه آب حیات لبش روانبخش است

هزار، چون خضرش، تشنه مرده بر لب جوست

اگر به تربت سلمان رسی، ببوی، گلش

که این گل، از اثر صحبت گل خوشبوست
(اینم یکی از شعراش)
 
سلمان ساوجي/دیوان اشعار/غزل شماره 205

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
گفتا که فلک بر من بد مهر به کین بود

گفتم که قرین بدت افکند بدین روز
گفتا که مرا بخت بد خویش قرین بود

گفتم که بسی جام تعب خوردی ازین پیش
گفتا که شفا در قدح باز پسین بود

گفتم که تو ای عمر مرا زود برفتی
گفتا که فلانی چه کنم عمر همین بود؟

گفتم که نه وقت سفرت بود چو رفتی
گفتا که مگر مصلحت وقت درین بود
 
  • لایک
امتیازات: scare
Back
بالا