2008-12-01
آدمک
اين براي فروردين پارساله كه اتفاقي افتاد…بد…و الان،بعد از 8ماه شايد….باز تكرار حوادث!!
آدمک امیدوار بود..آدمک با امید راه میرفت و نفس میکشید..آدمک با امید به برگهای سبز بهار خیره میشد و با امید باحلال ماه سخن میگفت..آدمک با امید زندگی میکرد..
سرمایی وزید…آدمک یخ کرد..امید تهدید شد…سرما با امید جنگیدو پیروز شد…آدمک ناامید بود…
آدمک راه میرفت..ولی ناامید…بیدار میشد ..ولی ناامید..
آدمک به درختان نمینگریست…با ماه سخن نمیگفت و باران را تحسین نمیکرد..آدمک فقط راه میرفت..ناامید بود..
اما آدمک هنوز ..پس از مدتها…در نااميدي …
به جوانه زدن امیدی..در دلش
امیدوار بود…
6 نظر
فروردین پارسال و اتفاق بد و نا امیدی و پست تو من یاد”ساناز” انداخت و مرگ ناگوارش!!!
نه خوب…
“ساناز”ي در كار نيست…
همزماني بودند فقط.
xAli az mä ädamak budan ro tajrobe karDm!
man ham 2bR bä marg tajrobash kardam. joz un ham bude.
amä zNdegi hAfe ke harumesh konim!
آدمك چشمانش را بست و جوانه زدن را ديد…
اميد دارد هنوز به ديدن آن جوانه…
تکرار حوادث خیلی یه جوریه.
هم یادآور گذشته. هم جدیدش.
همه چی رو خیلی راحت میتونه بهم بریزه. هر چیزی. خیلی راحت.