2008-12-19
شب آخر …
آخرین برگ می افتد …
آخرین انار چیده می شود …
درخت آماده ی مهمانی برفها می شود …
اما یلدا …
اما یلدا فقط طولانی ترینشب سال نیست …
یلدا فقط بیشتر بیدار بودن نیست …
یلدا هجوم آجیل و انار و هندوانه به سفره نیست …
یلدا کمی کنار خانواده بودنه …
کمی باز پیش پدربزرگ رفتنه …
کمی خنده های مادربزرگ , کمی شیطنت های پسرخاله ی کوچک است …
فردا عصر یک سری به پدربزرگ مادربزرگمان بزنیم …
5 نظر
کمی خنده های مادربزرگ.
نمیفهمیم چقدر چقدر ارزش داره.
اصلا شاید نفهمیم یعنی چی.
خیلی خوشگل بود عکسه.
نوشته هه هم خیلی واسه م ملموس بود.
خیلی زیاد.
خیلی خیلی خیلی خوب بود :دی
فائزه، خدا مادر بزرگت رو بیامرزه.
عالی بود … کوتاه ولی ملموس …
گاهی وقتی دلت برای جایی تنگ میشه و دلت میخواد خودت رو خفه کنی میتونی دستاتو توی جیبات بکنی و سوت بزنی ( مخاطب : خودم )
ديشب بلندتر از يلدا بوده!!
منبع موسق(؟؟)
پیشنهاد جالبی بود.
حتمن یادم باشه بهش عمل کنم.