خاطرات امتحان
خاطرات امتحان هرچند الان ناخوشایند ودردناک می نمایند اما مطمئنم روزی دلم برای همین لحظه های ناخوشایند لک می زند.
صبح ها ساعت یک ربع به هفت که به مدرسه می رسیدم هوا هنوز مثل شب تاریک و بس ناجوانمردانه سرد بود . گروهی که در حیاط درس می خواندند مانند اشباح سرگردان از این سو به آن سو می رفتند و گاه به هم بر می خوردند و شاکی می شدند که چرا در خط من راه می روی یا از فرصت استفاده می کردند و سوالی را به مباحثه می گذاشتند. اما پاتوق من مانند اکثریت نهارخوری بود .نهارخوری جای آدم هایی بود که می خواستند یک خط درس بخوانند و یک خط خاطره تعریف کنند بر عکس حیات که جای آدم هایی بود که می خواسنتد به جدیت سرمای صبح درس بخوانند . نماز خانه هم جای آدم هایی بود که جوراب آبرومندی به پا داشتند!صبح ها انقدر زود به مدرسه می رسیدیم و انقدر سرمای صبح غیر قابل تحمل بود که زنگ را که می زدند از خدا خواسته می خواستیم امتحان دهیم .اما گذر از گارد بازرسی جامدادی همیشه برای من مشکل بود ، چون جیب هایم پر از کیسه های خرما وکشمش و شکلات بود و تا جامدادی را از بقالی جیب هایم خارج می کردم طول می کشید . آن همه خرما می بردم چون معمولا قبل از امتحان دچار گرسنگی روانی می شدم ، آخرهم آن قدر خرما می خوردم که از شدت ترشح انسولین سر امتحان ضعف می کردم و مجبور می شدم با کند وکاشی در جیبم و در آوردن کیسه ی خرما وقتی مراقب آماده ی پریدن به من می شد با گذاشتن خرمایی در دهانم او را ضایع کنم .
مراقب خود داستانی است و مشخص است همه چه جور مراقبی دوست دارند! اما من به لطف الف سر فامیلم در این بابت از هر دو جهان آزادم چون تقب کردن در میز اول خصوصا برای آدم آماتوری مثل من که به لطف همین میز اول هیچ وقت تقلب کردن را یادنگرفت ، خیلی محدود است! برای من فقط مهم بود که مراقب آلودگی صوتی و مزاحمت ایجاد نکند . اما به این یک آرزو هم نرسیدم ، چون این نفرین میز اول است که معام وقتی به آن می رسد ، انگشت هایش را روی زمینه میز بر انداز کند ، ضربی بگیرد به دیوار تکیه زند وزیر لب زمزمه کند ،نشریه ی سمپادیای روی دیوار را بخواند و قیافه ی مضحک متفکرانه به خود بگیرد و ازهمه بدتر روی سوال ها اظهار نظر کند . حتی یک بار که یک صندلی تکی جلوی میزم گذاشتم ، مراقب به زور خود را بین فاصله ی اندک دیوار وصندلی جا کرد!!
برعکس پشت کلاس که سیستم های تقلبی خیلی قوی بود و بچه ها مباحث را تقسیم کرده بودندو هر کس قسمتی راپوشش می داد و مچ دست ها تا آرنج و ساق پا ها تا زانو و پشت و روی شلوار ها نوشته شده بود ، دست من از تقلب خیلی کوتاه ماند وحتی یک بار که امدادهایی غیبی داشت از پشت سر نازل می شد ، معام مثل جغد بالا سرم ایستاد.
از امتحان بگذریم. حدود یک ربع بعد از امتحان که ذهن ها با انجام نفرین هایی خفیف آرام شده بود ،حیاط مدرسه به بهترین پارک دنیا تبدیل می شد . آفتاب خدا می تابید و در هر گوشه بازی می کردند.بسکتبال ،پینگ پنگ ، پانتومیم ، پرتاب ِ در ماست ،و روزی که برف آمد دیگر خدا بود…
امروز امتحانات تمام شدو طبق آیین همیشگی پایان امتحانات به سینما رفتیم . من در تک تک اعضا متألمم و از همه بیشتر در قلبم انگار هنوز تمام نشده دلم برای سرما و فلاکت و خنده های صبح امتحان تنگ شده است . هرچند امتحانات فروانی از جمله نهایی در پیش دارم ، اما امتحانات خرداد کاملا متفاوت اند ، خورشید خدا می تابد و صبح هایش به پیک نیک شباهت داد!
خداحافظ امتحانات هر چند که خاطراتت مرا تا ابد قلقلک می دهد!
سلام امتحانات ما 1شنبه تموم میشه خوش به حالتون!!!!!!!!!
ولی خودمونیما این تقلبم جز باحال ترین چیزای دنیاست :دی
چه نثر باحالی!
کودوم کیمیا؟D:
آره…خيلي خوبن!!
منم ميز اولم هميشه!!…و مثل تو ناتوان در …
خيلي خوب نوشته بوديد .. كلي ياد خاطراتم افتادم … ممنون
اونی که خواهر منه :دی
× دوران دبیرستان یک دوران قشنگیه که حصرت ما پیرا ازون اینه که چرا فقط خاطراتش مونده و آدماش انقدر زود از هم دور اوفتادن!
× امتحانات نهایی را جدی بگیرید :دی
× اون کیمیا !
1.من با اينكه رديف دوم از آخر بودم ولي نه بلد بودم تقلب برسونم و نه تقلب كنم.
2.آخراي يكي از امتحانا بسگه مراقب عزيز غر زد اعصاب همه خورد شد.اما غير از اون من هيچ وقتمشكلي نداشتم.
3.باورتون ميشه من بعد از آفتاب زدن خورشيد شروع به يخ زدن مينمودم؟
4.كيميا من خيلي دلم براي دوران امتحانات تو ميسوزه
5.بسيار خوب مينويسي
بله آقای مضروب…شاعر میفرماید جایی برای پیرمردها نیست!…نیست که کنار هم نموندن و رفتند ز بهر سرگشتگی و هویت !
بله بله.توصیه های ایمنی آقای مضروب را جدی بگیرید.
کیمیا، من جزو آدمهای توی حیاط بودم. کلا وقتی کتاب جلوم باز باشه، هیستریک می شم اگه درس نخونم.
یا می رم تو پیلوت و می شینم گپزدن، یا به طور جدی درس می خونم!! سرما هم خوبه، که آدم خواب ش نبره!!
تقلب..
میز دوم ردیف وسط بودم. اما تقلب کردم! بسیار زیاد! اونم با جلویی م.
واقعیت ش، زیاد تقلب نگرفتم. پشت سرم خالی بود. برگه ی جلویی م رو هم، مواقعی که می دیدم، یه چک می کردم.. سر تاریخ، یه سوال از روش نوشتم. سر باقی امتحانات، چک کردم برگه مو!! 4 تا سوال حسابان، 2 تا جبر، 3 تا زبان، 1 شیمی، 1 ادبیات، مکتوب دادم، سر زبان فارسی هم 2 تا سوال رو خوندم!
جلویی بنده، دل شیر داره! ورق آ چهار آورده بود، سر امتحان بازش کرد، از روش یه چیزایی نوشت :دی
ضمنا، شکر شکر شکر شکر شکر شکر که آقای شکوهی مراقب مون نبود! سر امتحان راه می رن، زیر لب حرف می زنن!!!
بعد امتحانا هم، من نرفتم سینما! سنت 3 ساله رو گذاشتم کنار!! :دی
اما، مثه همیشه، خیلی خوب بود نوشته ت، رفیق :دی :ایکس
از تقلب نگو که دلمو امروز خون کرد . داشتیم لو میرفتیم . اخه برگه ی تقلب افتاد جلو پام . مراقب هم نگاش کرد منم خیلی ریلکس پامو محکم گذاشتم روش . اخه عربی بود و نیازی به برگه باطله نبود که بگیم خودشون برگه باطله دادند . هی به پاهای من نگاه کرد. منم به روی خودم نیاوردم . کلا به جز حسابان بقیه امتحانا … !
روش های تقلب هم زیادن و استادانش فعال . خوبیش اینه از خرخون ترین تا ساکت ترین همه پایه هستند . ولی فکر نکنم نهایی بشه کاری کرد …
البته ما تقلب رو هم گذروندیم . یه کارایی که … هیچی بی خیال ! راز بود !
امتحانای ما امروز تموم شد . من اگه امتحان فیزیک نمیدادم خیلی سنگین تر بود . من از درون از نظر فیزیک تهی هستم …
هیییییییییی روزگار . امتحانا خیلی خوب بود ….
خیلی خوب نوشته بودی .
:دی
{
× دوران دبیرستان یک دوران قشنگیه که حصرت ما پیرا ازون اینه که چرا فقط خاطراتش مونده و آدماش انقدر زود از هم دور اوفتادن!
× امتحانات نهایی را جدی بگیرید :دی
}
هـــــه ! :دیل
خوش به حالت…. اه! من که هیچی تقلب نتونستم بکنم ، جام افتضاح بود!!!
.
.
البته…
همش تقصیر این پگاهه!!:دال
من از روز قبل امتحان تاریخ دلم واسه این دوران تنگ شد. و از روز امتحان تاریخ همش میگم ای بابا شنبه…
خیلی خوب بود و نزدیک.
در مااااست
من يادمه از همون اول دبستان تو كار تقلب بودم.اما الان بعد از 8سال به اين نتيجه رسيدم كه تقلب امر بسيار كريهي ميباشد.
ما فردا آخرين امتحان رو كه دفاعيه ميديم.
امتحانا رو هم دوست ندارم.تو مدرسه ما يه عده آدمن از دانش آموز گرفته تا معلما كه همش ضدحال ميزنن.
امسال امتحانات نهایی اند.25%تو کنکور اثرداره نمره هاش.پس فردا هم دینی داریم.خیلی حالمون گرفته است.به نظر من که بهترین دوره ی تحصیل سال آخر راهنمایی و اول دبیرستان بود.این دو سال همش اضطراب بود و ….آخه باید آیندمونو بسازیم خب.میدونید بروبچه های باحال مدرسه رو برای انتخاب رشته از دست دادم.یکی رفت ریاضی و یکی رفت هنرستان و یکی هم رفت ادبی.من موندم و چند تا نوجوون که با هم کنار نمیایم تو کلاس.خداخدا میکردم تموم شه امسال.دعا کنید سال چهارمم خیلی خوب باشه.البته اگه کنکوره بذاره.کلا متنتون خوب بود یه کم خندیدم.
مرسی چ متن باحالی بود…
امتحانای ما ک تازه شروع شده…بازار تقلبم داغه..ولی هیچکی نیس ک ازش بگیرم..به همه باید برسونم :/
کاش راهنمایی هیچ وقت تموم نمشد..
نوشتت خیلی باحال بود
من که پس فردا دینی دارم و هیچی نخوندم!