2009-02-10
بود
بود یعنی چی؟؟
یعنی یه زمانی بود الان دیگه نیست. شاید در آینده باز هم باشد.
یعنی یه زمانی بود الان دیگه نیست. دیگه هیچ وقت نیست. هیچ.
از فکر کردن بهش متنفرم. .
بالاخره الان که نیست. و من که میدونم شاید هیچ وقت نباشه.
شاید دلگرم کننده چه سود…
ساعت برنالد داشتن هم فایده نداره. انقدر بیرحمانه که خیلی بیرحمانه.
به هر حال که چی؟؟
یه روز میرسیم به روزی که به جای هست باید بگیم بود.
و من به این فکر میکنم که میخواد چی رو به من حالی کنه؟؟
خداحافظیها . خداحافظیهای یرای همیشه.
اونایی که خواستن و نخواستن من هیچ تاثیری روش نمیذاره.
من باید خداحافطی کنم. از نوع برای همیشه.
و بعد از اونه که فعلهام رو با بود همنشین میکنم..
….
حالا من میمونم و تنها چیزهایی که همیشه هست. خاطرات.
خوشحال نیستم. یادش بخیر یعنی یادش یخیر باشد. این یکی هم الان نیست.
..
یکی بود یکی نبود.
همش بازیه با بود. بود. بود.
.
بود.
الان دیگه نیست.
15 نظر
یکم هم به “خواهد بود” فکر کنی بد نیس 😉
من همیشه یکی بود قصه ها…
تو همیشه یکی نبود قصه ها…
با AMINIMA موافقم.ما یارانی/سمپادی جماعت مرده پرستیم.انقدر توی خاطرات و … مون غرقیم و حسرتشونو می خوردیم و اینبار همین حالی که قدرشو ندونستیم باز می شه خاطره و گذشته و باز روز از نو روزی از نو!
حداقل بود از هرگز نبود خیلی بهتر است .خیلی چیزها هست چون خیلی چیزها بود…
خيلي چيزها بود و ديگه الان نيست… شايد يه روزي به ما هم بگن بود و ديگه نيست و بگن يادش بخير كه چقدر تنها بود…
این همون زمانیه که من میگما….ایراد از موجودیت و بود و این حرفا نیست….این زمان ملعونه که هست ها رو به بود تبدیل میکنه و افکار رو به این پست!
— یه متنی در این مورد نوشتم، در مورد خاطره ها. اگه زنده موندم هفته ی بعد میذارمش توی بلاگم، دوست داشتید بخونید.
— با کیمیا موافق نیستم. چون اگه چیزی که هرگز نبوده، ذهن ما رو هم مشغول نخواهد کرد. ولی این “بود” بد جوری پدر در میاره. میفهمم چی میگه.
راستی ماهواره امید از کشف یه امام زاده بین زحل و مریخ خبر داده. (گفتم بخندید از این حال و هوا دربیاید 😉 )
بگو هست و از زندگيت لذت ببر.چرا انقد به گذشته فكر ميكنيد.
هر قدر بيشتر به گذشته وآينده فكر كنيد بيشتر فرصت هاي خود را از دست خواهيد داد.
به AmiNimA:
خواهد بود هیچ فایده ای نداره. چون میدونم هرگز نخواهد بود.
“شاید دلگرم کننده چه سود…”
به وروجک:
نه. نه. یه چیزایی خیلی فرق داره. یه چیزایی متفاوتن از مسائلی که شاید بیهوده حسرتشون رو بخوریم. من که اصلا حسرت نمیخورم.
به کیمیا:
آره. این خیلی آدم ها و چیزهایی که بودند، خیلی چیزها رو به جا گذاشتند. ما دوست داریم باز هم باشند.
به ماجده:
خیلی از تنهایی ها دریابیده نمیشن.
به سعیده:
تو هم مثل خیلی ها فکر میکنی من خیلی به گذشته فکر میکنم و اینا.
نه. میدونی چیه؟ یه مسائلی که با ارزش ها و احساسات آدم تناقض شدید داره، اذیت میکنه.
مخصوصا وقتی توی روز مدام بهت یادآور میشه. و تو نتونی مثل بقیه مسائل راحت و منطقی حلش کنی و موقع رجوع بهش به عنوان یه مسئله حل شده بهش نگاه کنی. نه این که نتونی. اصلا نمیشه.
هــــــی….
هیچی ندارم بگم :دی
من قصد بدي نداشتم فقط اين متن به من حس گذشته رو القا ميكرد.
× نه … میشه گفت اگه چیزی از اول نباشه تحمل نبودنش راحت تره تا اینکه چیزی بیاد و بعد بره و دیگه نباشه !! این خیلی سخت و مزخرفه ! مثلا فرض کنید کامپیوتر اختراع نشده بود! می شد تحمل کرد .. اما ممکنه الان یهو همه کامپیوترای دنیا غیب بشن … تحمل کدوم سختتره ؟
:دی
منم اصلا قصد بدی نداشتم…
وای اونی که تو می گی نیما تقریبا وحشتناکه!این بزرگترین ترس منه که چیزایی که دام و از دست بدم!خصوصا آدمای اطرافم و نزدیکامو!