راننده تنها

بوق بووووووق. یه مسافر اون جا است. مال منه. من سوارش می کنم. بوووووووووووق. کنار کنار.

سبقت بگیر، بگاز، بگاز، تند تر، زود باش تا کسی سوارش نکرده.

هی هــــــــــــی! چه خبرته؟!

مگه نمیبینی؟ انگار ساخته شده برای [ماشین] من. چه طور از دستش بدم؟

آخرش چی میشه؟

دو حالت داره:

یا مسافر میره و تو بهش نمیرسی.

یا میرسی و تا یه جا میبریش.

خیلی خیلی نادره که مسافر تا آخر خط باهات بیاد.

مسافرا براشون مهم نیست تو کی و چی هستی.

مسافر تصمیم با خودشه. که بخواد هم مسیر تو باشه یا راه خودش رو بره.

اما اکثر مسافرا میرن.

انگار هر کسی که خواستی تا آخر خط با تو بیاد مسافر بود.

او رفت. نرسیدم سوارش کنم.

آن یکی هم همین طور.

———

دیدم خیـــــــــلی وقته اینجا کسی چیزی ننوشته. خواستم یه تکونی بدم، ولی دیدم چیزی در بساط ندارم، به ناچار باز هم از وبلاگ خودم اینجا آوردم.

چه جالب! اولین مطلب سال ۸۸ رو نوشتم!

5 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *