منطق یا …
به نام خدا
پس از مبعث پامبر اکرم (ص) هر شب تلویزیون سریال طنزی با موضوع اجتماعی را پخش می کرد. در همان اولین قسمت ها این موضوع در خلال گفت و گو ها سریال مطرح شد که چرا احساس و هر آن چه که مرتبط به آن است جای روابط منطقی را گرفته است؟ آن موقع این سوال در ذهنم مطرح شد که واقعا چرا این اتفاق افتاده است؟ چرا سیر انجام رویداد های مختلف در جامعه ما به گونه ای نامتوازن انجام می گیرد؟
این موضوع از روابط خانوادگی گرفته تا سطوح بالای اجتماعی و سیاسی وجود دارد. کدورت ها در خانواده ها از اختلافات بسیار جزئی آغاز می شوند. در مغیاس گسترده نیز همینطور ولی آبرومندانه تر. یا این که چرا افراد ترجیح می دهند احساسات خود را ابراز کنند تا این که بخواهند منطقی فکر کنند. یکبار به پیرایشگاه رفته بودم صاحب مغازه داشت با فردی صحبت می کرد. مدام می گفت که اگه من رئیس جمهور بودم فلان کار رو می کردم و … در حالی که به طور منطقی باید در نظر گرفت که یک فرد در راس (هر فردی باشد من از جناح خاصی حمایت نمی کنم چون به موضوع ما ربطی ندارد) وظایف زیادی دارد که باید آن ها را به طور موازی انجام دهد. یا مثلا فردی از یکی از کار های فرد دیگری ناراحت شده کل اخلاقیات وی را زیر سوال برده و حتی چیز هایی نیز از خودش بر آن افزوده تحویل فرد دیگری می دهد که اصولا آن فرد نیز طبق سیستم فعلی روانی انسان ها یک پیش زمینه بد و خراب از وی بدست می آورد.
یا مثلا در همین بلاگ سمپاد. اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند. ولی من به شخصه ترجیح می دهم که کمتر از این دست متون بنویسم ولی به طرز عجیبی وسوسه می شود که آن ها را بخوانم. اکثر نوشته ها جزو گروه دردودل و زندگی و از این دست هستند که اگر بی ضرر باشند سود آن چنانی هم ندارند. بیشتر مردم هم ترجیح می دهند کتاب نخوانند یا رمان و کتاب داشتان بخوانند و یا نهایتا” روزنامه .
در واقع مسئله این است که طرز تفکر انسان احساسی است. البته من نمی خواهم بگویم که باید مثل یک روبات تفکر الگوریتمی داشت بلکه عقیده دارم در توازن این دو عامل (عقل و احساسات) در ترازوی تصمیم گیری کفه ی عقل باید سنگین تر باشد.
شاید این تقریبا در موارد انجام کار همان سیاست قورباغه را قورت بده باشد ! یک مورد مقایسه ساده مثلا در مورد نماز :
غیر منطقی :
اذان می گویند. فرد با خود می گوید که حالا کلی وقت هست نماز هم که در نمی ره.
منطقی:
اذان می گویند. فرد با خود می گوید که احتمال دارد که فراموش کنم و یا کاری پیش بیاید و همچنین اضطرابی برای انجام ندادن تکلیف شرعی نخواهم داشت.
فرد اول نگران از انجام ندادن تکلیف شرعی و فرد دوم آسوده خاطر است.
اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند.
موفق باشید.
مطلب جالبی بود.
مشکل غلبه احساسات بر منطق از اون جایی ناشی میشه که مردم در سطح آگاهی و شعور و درک و علم پایینی هستند. احساس ذاتی است اما علم و دانایی و منطق اکتسابی. خرج کردن از احساس خیلی راحت تر از خرج کردن از دانشه. اگر به بحث های فروم سمپادیا دقت کنی بحث های علمی خیلی بی جواب می مونند. چرا؟ چون واقعا کسی جوابی نداره بده. چون سطح علم پایینه برای همین فرد ترجیح میده چیزی نگه . گاهی اوقات کسی حتی سعی نمی کنه فکر کنه !
من یک جمله دارم که خیلی به کار می برمش. اونم اینه که میگم سیستم ذهن و تفکرش منطقی چیده نشده
البته بهتره زیاده روی هم نکنیم (منظورم شعور و درک هست) البته غیر قابل انکاره ولی ذکر نکردنش بهتره.
به نظر من زیاده روی نیست. من خیلی حرف ها دارم برای گفتن ، حیف که برخیشون رو نمی تونم بگم و برخیشون هم خیلی طولانی هستند و الان نمیشه گفت.
بابااااااا!
حیف این متن خوبه که کامنتش “بابااااااا” باشه !
قاطی نکن حالا!
شوخی بود.
جنبه نداریا!
دقت کردین ما شعور رو هم ارز فهم خیلی جاها استفاده می کنیم؟! شعور به نظر معناش احساس است…
تفکر رباتیک که ما نمی تونیم داشته باشیم… همیشه توی همه ی تصمیم ها آمیزه ای از استدلال و منطق (به نحوی) با احساس و شعور رو داریم … اتفاقی که می افته اینه که ما همیشه به نظر 100%ی نمی رسیم. یعنی نقص اطلاعاتی که به ما می رسه و آگاه نبودن از شرایط آینده نمی تونه کاری کنه که ما 100% روی شواهد تصمیم بگیریم… همیشه هم یه مقدار احساس داخل می کنیم… حالا اگه این احساس زیاد شه می شه همون حرف احساسی بودن و …
مردم هم احساسی تر کار می کنن چون اطلاعات و اشراف کمتری نسبت به اتفاقات دارن، یا اتفاقات براشون مهم نیست!
ربطی هم داشت ؟!
قاطی نکن حالا!
شوخی بود.
جنبه نداریا!
لطفا شوخی بی خود نکن!!
کلی زحمت کشیده شده برای این پست اومدی می گی “بابااااا” کوفت و بابا ! توهم حالا ناراحت نشو!
بذرکار درست میگه.
راستی این نکته رو اضافه کنم که اطلاعات بیشتر احساسات شما رو قوی تر می کنه و درک قوی تری میده بهتون.
# مغياس با “قاف” اه !:دال
.
.
“اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند.”
حالا شما آيا مخالف همچين نوشته هايي هستين يا مخالف و چرا؟
.
.
اطلاعات احساسات رو قوي نمي كنه ( چيزي به اين اسم نداريم!) قدرت كنترل اونارو براي آدما بالا مي بره.
.
.
#اعتراض!: بابا جان دموكراسيتون كجا رفته ! خب يكي دلش مي خواد بياد كامنت بذاره “بابا!!!!” ، “اي ول!!” و … همه كه يه مدل “ابراز احساسات” نمي كنن!!كجاش خلاف قوانينه؟
دوستان ؛ منتظرين يه بدبختي بياد اينجا يه كامنت ناهماهنگ با متن پست بذاره، همگي بريزين سرش!اين روند رو متوقف كنين لطفن.
“حالا شما آیا مخالف همچین نوشته هایی هستین یا مخالف و چرا؟”
مخالف یا مخالف ؟ یا مخالف یا موافق؟
قطعن منظورم دوميش بوده !:پي
“ولی من به شخصه ترجیح می دهم که کمتر از این دست متون بنویسم ولی به طرز عجیبی وسوسه می شود که آن ها را بخوانم”
دو تا ولی داره، تازه وسوسه می شوم، یا اینکه آدم وسوسه می شود بخواند :دی
سوال یاسمین برای من هم پیش اومد.
مخالف کامل هم نیستم چون بالاخره این حرف ها رو که نمیشه ریخت تو سطل زباله ولی باید خیلی کمتر و کلی تر باشند.
خب من هم دوتا “ولی” گذاشتم اشکالی داره.
“وسوسه می شوم یا این که آدم وسوسه می شود”
از ساختار جمله معلومهکه اولی درست تره . تو مدرسه هم از این جور سوتی ها میدادم. :دی
مرسی از یاسمن.
مهمد کامنتتو خوندم خیلی خندیدم. باحال بود :دی
“می گی “بابااااا” کوفت و بابا”