2009-08-28
بید مجنون
بید مجنون
بید مجنونی در پایان تابستان در کنار رودخانه ایستاده
درختی که از او نی برگی فرو افتاده
ونه خورشید ان را سرخ و نارنجی کرده
برگها از درخت اویزان اند و کمرنگ می شوند
و بر فراز اب های خروشان رودخانه باز هم رنگ می بازند
گویی زندگی است که از وجود ان ها رخت بر می بندد
برگ های سرد در دل خروشان باد و اب
و زمستان هیچ اهمیتی به اخرین برگی که در اب و بر زمین می افتد نمی دهد…
4 نظر
× برگها بعد از افتادنشون زندگی جدیدی دارن
حق با توئه….
از وقتی اومدی اینجا،همش فکر میکنم آجی سحر خودم اومده.بعد هی یاد قدیما و خاطرات خوبم میفتم.:دی
من نمیتونم بفهمم تو کدوم سعیده هستی.ولی ممنون از لطفت.تو هم مثل خواهرمی…