2008-09-22 خانهدردودلبَرات بَرات توسط نیما مضروب دردودل 3 نظر چشمانم را می بندم آرام آرام ترا صدا می زنم دلم می لرزد قلبم تندتر می تپد عرق سردی از گونه ام می چکد … نه … گرم است … گریه می کنم ؛ کمکم کن ! تگ ها:آرامش, سکوت, شب مطالب مرتبط روزي كه نبودم، روزي كه هستم سفرِ مسافر مادربزرگ در مورد نویسنده Nima می لایک نو آدر! 3 نظر فائقه فتوحي گاهي اوقات به اين فكر ميكنم كه چقدر خوبه كه من انقدر راحت گريه ميكنم ! دخترا توانايي راحت گريه كردن رو دارند … من بيشتر ازهمه ! بعضي مواقع دلم به حال مردا ميسوزه كه به خاطر شكسته نشدن غرورشون ( به قول خودشون ) اشك نميريزند … چقدر خوبه كه شما هم راحت گريه ميكنيد و شرمي از اشك ريختن نداريد … اگه توانايي گريه كردن رو نداشتم تا حالا غم باد گرفته بودم و بالاخره هم به خاطر همين ميمردم … ! …. ! حرف نگفته تو اين متن زياده … ! ميدونم شايد گفتن نداشته … ! … ! 2008-09-22 پاسخ ياسمن همه ي ناراحتيا تا به حال گذشته. اين نيز بگذرد…! 2008-09-23 پاسخ پگاه اين مطلبا عموما نظر ندارن… چند هزار سال بود مطلب اين طوري ازت نخونده بودم؟! كاش اينا همه كمكت كنن خوب شي… :دي 2008-09-23 پاسخ اضافه کردن نظر لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *نظر:*نام:* ایمیل:* سایت: Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment. Δ
گاهي اوقات به اين فكر ميكنم كه چقدر خوبه كه من انقدر راحت گريه ميكنم ! دخترا توانايي راحت گريه كردن رو دارند …
من بيشتر ازهمه !
بعضي مواقع دلم به حال مردا ميسوزه كه به خاطر شكسته نشدن غرورشون ( به قول خودشون ) اشك نميريزند …
چقدر خوبه كه شما هم راحت گريه ميكنيد و شرمي از اشك ريختن نداريد …
اگه توانايي گريه كردن رو نداشتم تا حالا غم باد گرفته بودم و بالاخره هم به خاطر همين ميمردم … !
…. !
حرف نگفته تو اين متن زياده … !
ميدونم شايد گفتن نداشته … !
… !
همه ي ناراحتيا تا به حال گذشته. اين نيز بگذرد…!
اين مطلبا عموما نظر ندارن…
چند هزار سال بود مطلب اين طوري ازت نخونده بودم؟!
كاش اينا همه كمكت كنن خوب شي… :دي