خــونــه
سلام…
قبلنا، تقريبا تمام روز پاي نت بودم. اين وبلاگ، اون وبلاگ… كلي ش هم سمپاديا بود!
اما وقتي سمپاديا تموم شد، با وجود همه ي چيزايي كه خسته م كرده بود، با وجود همه ي چيزايي كه ناراحتم كرده بود، خيلي ناراحت بودم…
احساس مي كردم يه تيكه از اتاقم نيست! يه تيكه ي گنده از خونه مون رو گم كرده بودم…
و اينطوري بود كه من نت رو ترك كردم!
اعتياد هر چي هم باشه ترك مي شه. وقتي به يه چيزي معتادي، يه روزي مي توني تركش كني. اما نه، من فقط معتاد نبودم. من سمپاديا رو دوست داشتم.
توش حرف مي زدم. توش از خيلي از چيزايي مي نوشتم كه شايد اگر نبود هيچ وقت نمي گفتم.
خب مي دونين كه، تو سنّاي ما، حداقل در مورد من، آدما هر سال با سال قبل خيلي فرق مي كنن.من تو اون مدت، خيلي رشد كردم. نوشته هاي بقيه باعث مي شد فكر كنم. سعي كردم از دنياي خودم بيام بيرون. از خودم بيام بيرون.آدما رو بشناسم. حرفاي آدما رو بشنوم. آدمايي كه نمي بينم رو از تو اين نوشته ها ببينم و بشناسم.
مي دونين؟ درسته كه خيلي گذشته… اما بازم من مطمئنم كه بچه هايي كه اون روزا بودن هنوزم منو مي شناسن. درسته كه خيلي عوض شدم. درسته كه همه خيلي عوض شدن. همه خيلي عوض مي شن. اما بازم مي تونيم هم رو بشناسيم.
من اومدم دوباره حرف بزنم. اومدم دوباره دوست پيدا كنم. اومدم دوباره تو دنياتون شريك شم. اومدم دوباره پاي حرفاتون بشينم. اومدم خونه…
من برگشتم خــــــــــونـــــــــه
سمپاديا رو يه كم يادم مي آد پگاه!
ولي كاملن مشخص بود كه خيلي دوسش داشتي ، و داري ، و خوشحالم كه خوشحالي ، و برگشتي… خواهر گنده ي من!!
توجه : لطفن معتاد نشو يد!!
خوبه دارن آدمهای قدیمی بر می گردن آدمهایی که یه موقعی دوستامون بودن … حالا که داره اینجا شلوغ می شه وقتشه کم کم من برم دیگه . می دونی که من از سمپادی ها خوشم نمی یاد سمپادی ها هم از من … راستی خواهرت راس می گه لتفن معتاد نشوید
می مانی چون کوه … می خروشی چون دریا! :دی
اميرپويا خان سحر حالا يچه ست، نمي فهمه! :دي (داره چش غره مي ره بهم!) شما جدي نگير…………………..
منم قديميم!!
از همون اول اول!! از وقتي وبلاگ بود!
پگاهم مي شناسم!!!(:D)
هنوز پستاش تو مهد كودك سمپاديا يادمه!
ايشالا بازم مي شه مثل قديما!!
سمپاد تبدیل به قسمتی از وجود ما شده . سمپادیا هم قسمتی از سمپاده !
ان شالله که مثل دوران قبلی میشه و چه بسا بهتر و قوی تی.
اول اول اول اول؟؟
آره
اول اول اول اول !
شناختنم زياد كار سختي نيست! البته اگه هنوز يادت باشه!!
ولي خوب من بالاخره نسبت تو با فريال و نفهميدم!(:D)
هيييييييييييييييييييييييي!!! چه روزايي بودا! ته سر خوشي!! الان كه به اينجا رسيدم مي فهمم چقد الكي خوش بوديم!
خب بله شناختم! خوبي شما؟!
ديدي عجب همه مون بي معرفت شديم؟!
(چرا با اسم يه نويسنده ي قديمي نظر مي دي آيا؟!)
هه.. معلومه كه الكي خوش بوديم!
فكر كنم آدما هر دوره از زندگي شونو كه بگذرونن، وقتي برگردن نگاه كنن، به خودشون مي گن ديدي چه الكي خوش بوديم؟!
(نسبت من و فريال؟! بابا ساده بود ديگه :دييييييييييي)
این کیه به منم بگین :دی
همين طوري.
هي مارو روزگار بي معرفت كرد(:دي)
ولي خوب الان ديگه بخوامم نمي تونم بيام دوباره!
كي كيه؟!
چرا آيا؟
خيلي خيلي خوشحالم كه دوباره ميخونمت ! :دي من از طرفداراي درجه يكت بودم تو سمپادياي قبل…
موفق باشي …..!
با مني؟؟؟
خجالت ميدين!