یادش بیاورید که دوستش داریم
فریدون جیرانی
ننویسید: «جیرانی تو از ما نیستی.» بنویسید: «آقای جیرانی! یادت هست؟ “قرمز” را به یاد داری؟ آنجا که فروتن را به زیباترین بازی هایش گرفتی و همینطور تهرانی را؛ یادت هست؟ من یادم هست. من اصلن تو را با آن روزها می شناسم؛ با فیلمی که برای آن سنّ و سال من مجاز نبود امّا، دیدمش! همان روزها شنیدم فریدون جیرانی چه بزرگ است و محبوب.» ننویسید: «جیرانی برو که نبینیمت!» بنویسید: «جیرانی بیا! دوباره بیا و “سالاد فصل” را درست کن. بیا در این فصل با ما باش تا دوباره تماشایت کنیم و لذّت ببریم از تو.» شما را به خدا، صفحه ی فیس بوک نزنید که “از جیرانی متنفّریم”! صفحه ای بسازید برای “مرگ تدریجی یک رویا”؛ چه قدر زیبا و خوش دست بود!! یادتان هست؟! دوستش داشتیم و تماشا می کردیم هر هفته؛ زمانی که کمتر سریالی تلویزیونی تماشایی بود. جیرانی را به سیاهی و تلخی یاد نکنید؛ یادش را با “صورتی” زنده کنید؛ چه شیرین و تماشایی بود؛ از آخرین طنزهای سالم این مملکت. از اتّصالش به فلان و فلانی نگویید؛ یادش بیاورید که خودش در این مملکت چه کشیده و چه مجوّزها که گرفته و نگرفته و چه جشنواره ها که به تلخی نچشیده.
فریدون جیرانی را به خاطر همه ی اینها دوست دارم؛ دلم گرفت وقتی امین تارخ بزرگی کرد و آن طور در برنامه ی زنده حرف حق را در صورت جیرانی زد، و جیرانی هیچ دفاعی نداشت. آن لحظه فریدون جیرانی دوست داشتنی نبود امّا، هنوز همه ی آن خاطرات خوب را داریم؛ نگویید که دیگر دوستش نداریم؛ آن قدر آن خاطرات خوب را به او بگویید تا خودش یادش بیاید که دوستش داریم! مثل فاطمه ی معتمد آریا، مثل امین تارخ و فریما فرجامی، فریدون جیرانی را دوست داریم؛ فقط یادش بیاورید!
مطهری جون با وفا بباو این اکانت مارا چیز کن دارم می میرم همه جونم درد می کنه باید برم تو تالار گغتگو
نه وصل نکن باید ترک کنم
عالی بود!
عااالی بود