2008-10-31
آرزو(!)
آرزو داشتن که بد نیست….
اما یه وقتایی بده….
یه وقتایی انتظاری که آرزو ایجاد میکنه باعث میشه از شرایط عادی لذت کافی نبری!!!
یه وقتایی آرزو باعث میشه بری زیر ماشین!!!
یه وقتایی اینقدر به آرزوت امید داری که ابعاد منفیشو تحلیل میکنی اما همون بعد منفی هم دستتو نمیگیره!!!
یه وقتایی همه ی آرزوت منسجم میشه تو یه لحظه …. و اون لحظه بخوای نخوای میگذره!!!
چرا توی اون لحظه کسی به اون یه نقطه آرزو توجه نمیکنه؟!؟!؟!؟!
پ.ن: تا حالا شده کنار کسی باشین ولی دلتون براش تنگ بشه؟!؟!
19 نظر
ras migi!آرزو داشتن خیلی وقتا بده!وقتایی که نمی تونی جلوشو بگیری و رسما میشه توهم!
تازه هر وقت دلم برای یکی این طوری تنگ شده رفتم انقدر محکم بغلش کردم!که فکر کرده دیوونم انقدر بد نیگام کرده که دل تنگیم کلا از بین میره!(معمولا هم آدمیه که مکالمه ی آدیمون(!)بیش از 2-3 دقیقه طول نمی کشه!)
آرزو داشتن که بد نیست..پس چرا میگن آدما رو از آرزوهاشون باید شناخت؟ چرا شناخت بد ایجاد می کنه؟ شاید بگی چون اصل آرزو بد نیست..
چرا میگن آرزوی محدود و دست یافتنی بده؟ اگه دست یافتنی بود که نمی گفتن آرزوست..
کلا/کلن وقتی به آرزو نمی رسی، چرا باید به ابعاد منفی اش برسی؟
اما خوب برای من هم اتفاق افتاده.. خیلی بهش فکر کردم..
این که تو اون لحظه به اون آرزو توجه نمی شه، که، خوب، دست خود آدم نیست.. یعنی میشه.. اتفاق می افته.. کاریشم نمی شه کرد.. بدون اینکه بتونی کاری بکنی..
پاسخ پ.ن: بله..
جیان:
آرزوی منم توهم بود و ازش لذت میبردم ولی وقتی امکان نمود واقعیش برام روشن شد دیگه نتونستم از تصورش لذت ببرم….
منم خیلی دلم میخواست مثل تو برخورد کنم ولی نشد….آخه مرد بود!!!
سعید:
آرزو یه وقتایی بده….بالا گفتم چه وقتایی!!!
وقتی آرزوتو دوست داری ابعاد منفیش رو هم دوست داری….من واقعا دوست دارم به شدید ترین حالت ابعاد منفی آرزوم برسم ولی برسم!!!
ارزو هاي من توهم نيست …
براشون ميجنگم و جلوي هر احدالناسي مي ايستم …
هر چند خيلي خسته هستم از اين جنگي كه شروع كردم ولي ادامه ميدم …
آرزوها 2 دسته اند:
1)اونایی که میشه براشون جنگید…مثل قبولی المپیاد و کنکور و ….
2)اونایی که خودت هیچ نقشی در برآورده شدنش نداری و فقط میتونی زمینه فراهم کنی….همونایی که تقریبا توهمن….مثل آرزوی موفقیت برای یه نفر دیگه(مثلا(!))
من حوزه ي ارزوهام فقط درس و جنگ براي درس خوندن نيست …
من ارزوهاي زيادي دارم كه نياز به تحمل و صبر و جنگيدن داره … !
مثال زدم….
منظورم اینه که یه سر آرزوها به ما وابسته ست اما یه گروه دیگه اینطور نیست….وقتی شما آرزو داری که یه نفر دیگه یه کاری در حقتون انجام بده چه طوری میخوای برای آرزوت بجنگی؟!(فرض کن کاریه که از دست خودت بر نمیاد هرگز!!!)
یه وقتایی آره. وقتی تمرکز از حد توان ما بیشتر میشه.
به هر حال آرزو داشتن کیف میده.
یه جور تشویقه برای مبارزه.
آرزو داشتن لذت بخشه ولی نرسیدن بهش خیلی سخته!!!
مخصوصا اگه نمود تحققش جلوی چشمت باشه ولی بهش نرسی!!!
چه حسی داره وقتی به آرزوت مماس می شی ولی نمی تونی قطعش کنی؟
آرزو باید دست نیافتنی باشه تا همیشه تو زندگی امید داشته باشه و تلاش برای رسیدن…
گاهی اوقات نرسیدن بهتر از رسیدن است. گاهی دوست داشتن در نرسیدن و گذشتن است. بهمین دلیل میگن دوست داشتن از عشق برتر است. در عشق مطلوب رسیدن است…
وقتی از خدا چیزی می خوای و خدا میگه آره چیزی رو که خواستی بهت میده.. اگه بگه نه یه چیز بهتر میخواد بهت بده و اگه بگه صبر کن….
میگن؟ کیا میگن؟
من 2 تا میگن داشتم، مولی 1 دونه! کدوم منظورته؟:دی
با اجازه نویسنده این مطلب من اظهار نظر کنم :دی
خوب!مماس شدن و حس افقی بودن! شاید عمودی..! گاهی مایل بودن.. جمله ات جالب بود!
اما یه سوال فنی! مبدا مختصات و مقیاس درجه بندیت برای محور ها رو چی می خوای در نظر بگیری؟
(نگو رادیان که فردا به “مرسلی” می گما :دی)
—–
“مخصوصا اگه نمود تحققش جلوی چشمت باشه ولی بهش نرسی!!!” سخت؟! زجر آوره!
هر 3 تا!
اگه عمود باشه که مماس نمیشه اسمش!
این که تو چه دستگاهی دارم بررسی می کنم مهم نیست!
مبداءت رو هم هر جا بگیری جواب میده! مهم اینه که داری چی رو بررسی می کنی!
مولی:
قبول دارم که گاهی اوقات نرسیدن بهتر از رسیدنه….اما فقط گاهی اوقات!!!
این که هی آرزو بکنی و بهش نرسی زندگی رو لوث میکنه….گاهی اوقات باید به آرزوهات برسی تا رسیدن رو تجربه کرده باشی و بشناسی تا بتونی واسه آرزوهات رسیدن رو تعریف کنی!!!
نگفتی اگه خدا باهام حرف نزنه یعنی چی؟!
اعراب:
مماس شدن و قطع نکردن….جالب بود!!!
گفتم که خیلی سخت و به قول سعید زجر آوره!!!
سعید:
به قول اعراب این که دستگاه و مبدا کجاست مهم نیست….مهم وضعیت تو نسبت به آرزوست!!!
راضیه گفت بیا اینجا پریا خیلی خوشگل نوشته
اومدم ببینم
حوصله ی نظر دادن ندارم!
مرسی از لطفت طاهره جان!!!
تقریبا قیف دوسرم کردی!!!
یادم باشه به راضیه بگم به کسی تحمیل نکنه:دی
آرزوها در نداشته هاست و پایانی ندارد . نمی توان همه چیز را داشت . نمی دانم ، واقعاً نمی دانم که آیا برای آرزو نداشتن باید آرزو کرد ؟ یا آرزو داشت ؟ این هم خود پارادوکس غریبی است !
می گویند یکی از راه ها در بی نیازی و درویش مسلکی است . اما اگر برای پشمینه پوشی و صوفی گری هم مدارجی قائل باشیم ؛ رسیدن به آن مدارج عالی که شخص را از آنچه دنیوی است بی نیاز گرداند ، خود نیازمند خواست و آرزویی نهانی است . سیر رسیدن به یک منزل خود به خود آرزوی رسیدن را در بطن خود دارد و از آن گریزی نیست . آرزوها را پایانی نیست . با این اختلاف که حتماً باید بین آرزو داشتن و آرزو کردن با حسرت داشتن و حسرت خوردن فرق قائل شد . با رعایت چنین حریمی آرزو داشتن بسیار خوب ، زیبا و محرک خواهد بود . آرزو چیز خوبی است ، باید قدر آن را دانست
به نظر من خدا يه سري از آرزوها رو به بعضي از بنده هاش مي ده تا بنده هاش برا ي رسيدن به بهش تلاش كنن و قبل از تلاش براي خودشون بسنجن كه اين آرزو براشون تحقق يافتني هست يانه و آيا تلا ششون مثمر ثمر هست بعد اميد شون به خدا چقدره چه برسن چه نرسن