فكر و خيالهاي سبز آبي من…
نميدونم چي شده چه بلايي سرم اومده واي نميتونم تحمل كنم اين وضعمو خيلي بده حتي نميدونم چرا اينجوري شدم. همش احساس ميكنم تنهام، حس ميكنم هيچكس منو نميبينه احساس ميكنم همه تنهام گذاشتن هيچكس حواسش به من نيست هيچكس نميدونه كه چه بلايي داره سرم مياد يا شايد ديگه خسته شدن از اينكه منو نصيحت كنن فكر ميكنن ديگه آدم بشو نيستم. نميدونم حس و حال هيچي رو ندارم فقط دلم ميخواد تنها باشم با خودم خلوت كنم حوصلهام همش سر ميره انگيزهي هيچ كاري رو ندارم نه حال درس رو دارم نه حال دوستامو دارم نه حال هيچ چيز ديگه همه فكر ميكنن من خيلي بيخيالم اما نميدونن باطن من چيه. زندگيم يكنواخت شده همش درس و المپياد و تست و كلاس تفريحم هم شده مسخره بازي با دوستام ديگه حال اونم ندارم حس نوشتن رو هم ندارم حس حرف زدن رو هم ندارم كاش ميشد يكي كمكم كنه افكارم خط خطي و درهم برهم شده بعضي وقتها اونقدر فكر و خيال به سرم ميزنه كه دلم ميخواد همه رو از دست خودم خلاص كنم خيلي خستهام خدا هم ولم كرده انگار اونم صدامو نميشنوه دارم ديوونه ميشم هيچ كس نميفهمه. خيلي تلاش كردم به اون بگم سعي كردم باهاش حرف بزنم اما هرچي ميگم انگار اونم نميفهمه كاش بفهمه كه دارم از بين ميرم كاش يكي بيدارش كنه اي كاش منم از اين وضع خلاص بشم.
اصلا نميدونم اين چيزا رو چرا اينجا نوشتم نميدونم شايد خواستم حرفهاي توي دلمو يه جورايي بيرون بريزم!
in namarDe. man 5 dAghe nist up kardam!
خوب كرده باش. چرا نامردي؟!!!
man hichvaght ru kaC up nMikonam shakhsan, be fa3lAe hadaghal 1 sa@. age 100% mavaghe na, 95%.
va3 man mohMe. age va3 to nist, np.
خوب آخه من نميدونستم ببخشيد ديگه تكرار نميشه پگاه جان
خواهش مي كنم.
حالا بيخيال اون. نظرت چيه؟ خوندي؟
ماجده جان ما سمپادیا هممون یه وقتایی اینجوری میشیم….باور کن توی جمع دوستی ما هرروز یکی از این حسا داره!!!ما اسمشو گذاشتیم سندروم مرگ سمپادی!!!من خودم به شخصه هروقت اینجوری میشم واسه خودم همه چیزو مینویسم….همه حدسایی که میزنم راجع به دلیل ناراحتیم….هر وقت هم مینویسم حالم بهتر میشه(نه 100% خوب ولی بهتر) بهت پیشنهاد میکنم یه بار امتحان کنی و همه چیز رو بدون رو دربایسی با خودت بنویسی بعد هم نوشتت رو یا یه جایی قایم کن که چشمت بهش نخوره یا اصلا بنداز دور…مهم نیست….حرکت خودکار در لحظه معنی میده!!!!
یه چیزی بگم؟
خیلی خوبه که اینطوری میشه… اگه نشدی باید ناراحت بشی…
این دردها نشون میده که دل آدم هنوز داره کار میکنه… خوب کار میکنه..
من خيلي وقتها مينوشتم اما الان ديگه حتي اونم نميتونم حس خيلي بديه.هيچكس نميتونه بفهمه و بدبختانه اوني كه بايد بفهمه نميفهمه!
تا بوده همین بوده…
همیشه یکی بود یکی نبود … (نقل قول مستقیم از خودت)
این موارد کاملا اقتضای سن و شرایط ماست. واسه خیلی ها پیش میاد. باید مدتی تحمل کنی.
ببین ماجده نو میدونی چته….اینو بنویس بعد کاغذشو بخور اصلا!!!!نابود کن آتیشش بزن ولی یه چیزی(نمیدونم دقیقا چی!!!) میگه وقتی مغز از چیزی شهود نداشته باشه باهاش کنار نمیاد….این شهود رو ایجاد کن….تو دختر باهوشی هستی و سعی کن توی زندگیت از هوشت استفاده کنی نه صرفا تو امتحانات!!!
نميتونم باهاش كنار بيام شايد به قول محمد ضعيف باشم كه هميشه بهم ميگه اما من فكر ميكنم اين ضعف نيست يه جور ترديده.
آره اينو هميشه خودم ميگفتم: يكي بود و يكي نبود
اما اي كاش زندگي اينطور نبود…
nagu ino majede jan. zNdegi hame jurash ghashange! hamin jurisham ghashange.
dardash ghashange, gho3hasham ghashange.
mifahmam chi migi. kamLan mifahmam. ama…
shIad vaghean faghat bIad begzare!
” دردی باید کشید … تا بفهمیم درد را “
تا كي؟ خيلي وقته اين درد رو ميكشم اما تمومي نداره…
سلام!
ببخشید بی ربط کامنت می ذارم، اما لطفا مطلب مربوط به مجله سمپادیا (تو مطالب جدیده) بخونید و نظرتونو حتما بگید تا بحث مجله رو ادامه بدیم!