نویسنده: arsalan_m1990

My new Poem

اين شعر بسيار هم اميد وارانه است ! از اولش گفته باشم!!

 

بسيار شنيدم

كه ميگويند امروز

اولين روزاز باقي عمر توست

و چه خوشبينانه

و آينده نگر

نميدانند كه شايد امروز

همان اولين واخرين روز باشد

وديگر زمان باز نخواهد گشت

واين شيريني تلخي است

و تناقضي اثبات شدني

و هيچ كس چيزي نخواهد فهميد

جز من ….

زمان

باز بر مي گردم !! اگر خدا بخواهد و زمان گذارد!

امان از زمان
سقف تنگ اسمان
دشمن جاويدان
دوست بوقلون صفت، انسان
خاين به همه ي شهنشاهان!
بازيچه ي دست بي خردان!
بو ي عصيان!
مرگ انسان!
فغان از زمان…

اوضاع دانشگاه

اين دو هفته از دانشگاه كه گذشت خيلي الكي خوش بوديم من كه همش مي رفتم تربيت بدني با بچه هاي ديگه بسكت مي زديم! ولي ديگه مثل اين كه بايد شروع كرد الافي(orعلافي) تموم شد!

چون كه كلي كتاب سرمون ريختن با يك مشت اساتيد فسيل شده!

 

** اوضاع  دان + ِ ش + گاه : **

 

آ. جو كلاسي

 

استاد رياضي مون كلاس جالبي داشت! 99 درصد پسرا كه همون 1 ساعت اول پاشدن رفتن! 50% دخترا پشت ميز خوابيده بودن،50% هم سوالاي چفنگي مي پرسيدن كه استادمون از خدا مي خواست كاش اين ها هم خوابشون ببره!  ( مثلا يكي شون مي گفت: “ببخشين مميز عدد پي با دوره ي گردش گنگه يا گويا!”(0.лллл…))

 

استاد فيزيك مون اومد 4 تا مثال حل كرد بعد گفت فصل 4 تموم شد! براي فصل 5 هم وقت نداريم اينقدر توضيح بديم!بريد بخونيد!

 

سركلاس زبان ديدم يكي بغلم نشسته و همه ي زبان ها رو ازرو من مي بينه وميگه تا آخرش سوتي داد و تابلو شد! بعد خيلي خونسرد گفت:”ببخشيد من از اول ابتدايي المپياد رياضي مي خوندم!اصلا كتاب زبان تو عمرم نديدم!”

ب . منابع درسي

اينم منابع درسي مونه تو يك ترم:

 

1-     حساب ديفرانسيل وانتگرال نوشته ي سياوش شهشهاني جلد اول انتشارات فاطمي شامل 370 صفحه

2-     آيين زندگي يا اخلاق كاربردي ويراست دوم(گروه معارف)

3-     Fundamentals of Physics (8th Edition-volume 1)by halliday-resnick

4-     ‍‍C complete reference covers c++ & ansi c & java

5-     English course of sharif university (includes 300 page + listennig)

 

كه كلاً مي شه 370+580+300+823+256 صفحه ناقابل!

 

دوستان عزيزي  كه دانشگاه ميرن ، خواهش مي كنم منابعتون (با نام دانشگاه!) رو تو قسمت ديدگاه ها بگين!

 

ط ن ز د و

با سلام!

سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟………….. ميگن : شب بخير

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر…وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است  و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب ….. از جيب و جان که بر آيد …… کز عهده خرجش به در آيد

اصغرآقا اواخر عمرش به زنش گفت : خانم جان بعد از رفتن من به من خيانت نکني که استخوانهام تو گور بلرزه ! زنش هم گفت چشم. مدتي بعد مرد به خواب زنش آمد و گفت : تو اون دنيا به من مي گن اصغر ويبره!

غضنفر ماه رمضان زولوبيا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. يه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبياها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا في الدنيا الحسنه … کسي به زولوبيا دست نزنه

از شخصي مي پرسند «چرا قرص هايت را سر وقت نمي خوري؟»
پاسخ مي دهد: «مي خواهم ميكروب ها را غافلگير كنم.»

شخصي ساعتش كار نمي كرد. رفت گشت، برايش كار پيدا كرد.

معلم:« سعيد! دو تا حيوان دو زيست نام ببر.»

سعيد:«قورباغه و برادرش.»

سعيد از دوستش، خسرو، مي پرسد: «دلت مي خواست جاي چه كسي بودي؟»

خسرو جواب مي دهد: «جاي تو.»
سعيد با تعجب مي پرسد: «چرا جاي من؟»
خسرو جواب مي دهد: «براي اين كه دوست نازنيني مثل خودم داشته باشم.»

بزبزه قندي  برای ساخت آنژی پارس از محققین ایرانی تشکر کرد!( بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است ! که نام آن در ص 44 گینس آمده است؟!(بند 5 ام فلش 4 ام !))

لطفا :دی بشوید!

خداحافظ!

God

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت  اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

 

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم !

**این کلیپ** خیلی زیبا رو حتما  ببینید.

ظنز شماره 1 از مجموعه ی طنوز روزانه

سلام بچه ها

از این به بعد به علت تغییر جو (که هم اکنون کمی تا قسمتی ابری است!) تصمیم دارم (داریم (با همکاری شماها))یک سری متن با عنوان “طنوز روزانه” تو وب بزارم(بزاریم) . پیشاپیش از همکاری شما متشکرم(یعنی جون مادرت همکاری کن!)

 

دخترها تو تابستون درس می خونند: بعضي از اونا واقاً مي خونند حالا چي مي خونند خدا ميدونه ولي واسه اينكه تابستون راحت باشن و به بهانه كلاس سنتور , نقاشي , و با دوست پسر عزيزش برن عشق صفا به دليل مسايل غير اخلاقي ادامشو نمي نويسم وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست …( پيشه همون پسره كه با هم رفتن ددر) يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند يه سري هم به دليل اينكه دوست پسر نداران و انگيزه اي براي دودر كردن كلاسا ندارن مجبورن خر بزنن تا برن دانشگاه (اخه شنيدن تو دانشگاه دوست پسر فراوونه)

 نكته:(دليل اينكه پسرا نميرن دانشگاه همين دختراس!(البته از نوع سيريشش؟!!!)