نویسنده: danial

پارادوکس قشنگه؟؟؟

موهای بلند……..موهای کوتاه!صورتی که با تیغ جیلت تراشیده شده……….صورتی که با مشت و لگد باباش تراشیده شده!پیراهن 100 تومانی تامی…….لباس خاکی کارگری!کاپشن 200 تومانی پیر کاردین…….کاپشن پاره ای که 100 بار دوخته شده!شلوار جین لیوایز…….شلواری که سرما مهمون ناخوانده ی این فصل رو به راحتی به داخل راهنمایی میکنه!جوراب پوما……….جورابی که هیچوقت نداشته!کفش آدیداس………کفشی که به دمپایی بیشتر شبیهه!

اون لحظه تو چشمای من رفت و میدونم جا خوش کرده و حالاحالاها نمیره!دوپسر از یک نسل ولی در دو چهره ی نامرده زندگی در کنار هم راه میرفتن!هیچکی توجهش جلب این دو نشد شاید چون اینقدر دلشون تیره و تاره که نمیتونن ببینن!

من همیشه از پارادوکس خوشم میومد چون خیلی قشنگن ولی وقتی این صحنه رو دیدم دلم گرفت نمیدونم چرا اما دیگه پارادوکس قشنگ نبود برام!خیلی فکر کردم و چیزی فهمیدم که پارادوکس رو برام قشنگ کرد و اون این بود که:

.

.

اون پسر با این همه رنج و عذاب بازم عاشق خدا بود چشاش پر از عشق و محبت و مهربانی بود همون چیزایی که اون یکی تو چشاش دیده نمیشد!

این بود دلنوشته از اعماق وجودم!

پارادوکس قشنگه؟؟؟

حاجی مدرسه رو اشتباهی اومدی!

امسال ما(تجربی ها)40 نفریم بلا به دلایلی ما رو گذاشتن ریاضی و در کنارش گفتن یک کلاس زیست جدا هم براتون میذاریم!

اما امروز برای اولین بار کلاس زیست در زنگ 4 تشکیل شد و چیزی که قابل توجه هست اینه که کلاس 40 نفریه!

40 تا پسر یعنی فاجعه!تازه معلم یک جورایی از نظر جسمی کوچوله!باور کنین تو همچین جعمی ساکت بودن شاهکاره!

اول ساعت

معلم:بچه ها من با هیچکی شوخی ندارم همه باید ساکت باشن!

آخر ساعت

بچه ها من خیلی سرم شلوغه دیگه نمیتونم براتون بیام!

ما هم گفتیم آره جونه عمت!

اینه که ما موندیم بدونه معلم زیست(نتیجه ی تصمیم های نادرست مدیر)

تو رو خدا یکم شاد باشین عین این D:

اه!

من هر وقت اومدم سمپادیا نوشته ی بچه ها پر از غر زدن از بدی ها و مشکلات و … بود!

آخه چرا آدم باید بدی ها رو بیان کنه تا بقیه هم ناراحت بشن!به جاش میتونیم از خاطرات خوب یا از هر چیزی که میتونه لبخند رو گونه ی بچه ها بندازه استفاده کنیم!

اگه ما بخوایم با زندگی مون اینطوری کنار بیایم که همه چی جنبه ی بد داره زندگی خیلی بیخود میشه اما ما میتونیم طرز نگاهمون به وقایع حتی از نوع بدشون رو عوض کنیم!یعنی میشه بجای گریه کردن واسه نمره 15 بخندیم البته باید بدونیم نمره 15 خیلی افتضاحه!

به هر حال نوشته هاتون خیلی خوبه و با در نظر گرفتن این نکته بهترم میشه حتی میتونین تفعلی(همون تفال خودمون) بزنین به آهنگ چی جوری؟اینجوری؟تا نحوه ی اونو بفهمین فقط اگه عین دختره تو آهنگ تا آخره آهنگ هم روش اونو نفهمیدین و بهتون یک نفر گفت اه برو دختره ی خنگ نا امید نشین و ادامه بدین!

مرسی

E.L.E.@.N.O.R

سمپاد

بچه ها از اونجا که خیلی واضحه سمپاد مخفف سازمان ملی پرورش استعداد های درخشان هست ایا تاحالا فکر کردین ممکنه برعکس باشه یعنی سر به نیست کردن استعدادها؟

دیروز یکی از دوستامون اومد خونمون و ازم در مورد تیزهوشان پرسید و سوال کرد آماره قبولی تیزهوشان به چه اندازست؟منم با غرور گفتم مگه نمیبینی همیشه ما تو کنکور رتبه تک رقمی داریم گفت حرفت درسته اما توجه کردی که حدودا 20% تیزهوشانیا رتبه خوب دارن و 40% هم رتبه متوسط ولی 40% بقیه به هیچ جا نمیرسن یا بیکاره میشن و یا میرن تو کاره آزاد و بعضی هاشونم معتاد و آواره میشن!

من اول قبول نکردم اما وقتی فکر کردم دیدم بیجا نمیگه اخه تیزهوشان فقط رو اون 20% سرمایه گذاری کرده همونایی که ما بهشون خرخون میگیم که همینا رتبه میارن ولی بقیه رو ول کردن به امانه خدا که شاید با هوش ذاتی بتونن تو این جامعه داغون روی پای خود بایستند

حالا میخوام نظراتتون رو بگین و ببینم بقیه چی فکر میکنن!

لطفا اول فکر کنید بعد جواب بدین

مادر

کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید (( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به انجا بروم)).

خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگا ن من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .

او در انتظار تو است و از تو نگهداری میکند.

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه

کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن واواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت اواز خواهد خواندو هر روز به تو

لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.

خداوند او را نوازش کرد وگفت که فرشته تو زیباترین وشیرین ترین

واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد.

وبا دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت :وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :فرشته ات دستهایت را

کنار هم می گذاردو به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند وپرسید :شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند.

چه کسی از من محافظت میکند؟

فرشته ات از تو محافظت می کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

خداوند لبخند زد و گفت فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت

خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا

خواهد اموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود

در ان هنگام بهشت ارام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را اغاز کند.

او به ارامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدایا اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را بگویید.

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :نام فرشته ات اهمییتی

ندارد به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی.

حال در این میاندیشم که این فرشته مادر است.مادری که با او دعوا میکنم.او را ناراحت میکنم و باز او مرا در اغوش گرم خود نگه میدارد و مرا از زشتیها دور نگه میدارد

در این میاندیشم که او تصویر خداست در چشمان من ولی حیف که این چشمها در گذشت زمان به جز بدی چیزه دیگه ای را نمیشناسد.ای خدا میدانم که با ناراحت کردن او تو را صد چندان ناراحت میکنم.

خدایا بهت میگم خیلی باحالی فرشتت خیلی نازه اما طفل کوچکت قدر او را نمیداند

دوستت دارم مادر