نویسنده: ivan

خلاصه نویسی تربیت بدنی

بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو وانستا بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو راه نرو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو یالا یالا کسی وانسته بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو …..بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو یالا بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو کسی راه نره بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو زود زود راه نرو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو میگم راه نرو دهه بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو کی گفت راه بری 20 تا شنا برو زود بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو وانستا بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو ……بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو یالا یالا بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو راه نرو میگم بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو بدو ….
در رفتن جان از بدن گویند هر گونه سخن…ولی من به چشم خود دیدم که جانم جلو جلویم میدود!!…

در جستجومي تابستان از دست رفته

بسمه الله

سلام سلام
بنده يك فقره فارغ التحصيل سازمان پرورش سمپاديها هستم و يكسالي هست بعد هفت سال فارغ ال تحصيل اين نهاد گشته ام و يك سالي هست براي هفت سال وارد هزار توي دن*! گشته ام.اميددارم كه مرا به دوستي و همكاري بپذيرا باشيد(دوبار بخوانيد براي تاكيد).
در هر حال
براي اغاز، اكنون كه تابستان را به ته رسانديم گفتم تا تنور آن داغ است مطلبي را براي اين موضوع بدين مضمون بچسبانيم:

اااااااااااا…ها هاهای…خمیازه!…تابستان هم طومارش درهم پیچیده شد(جمله مجهول)…دراین مدت دو و نیم ماه لنگ  روی پا و استراحت مطلق ، نقاهت ، بستری و غیره، زندگی بر سه اصل خواب کتاب کباب میچرخید و البت با متخلفاتی که گاهی بر این اصول میچربید.در توضیح اصول عارضم … خواب که نکته و ابهام قابل بازگویی نداره غیر اینکه خواب شبانه از سوم دبیرستان به اینور به 5 ساعت تقلیل یافته و هر شبب به بالین که میرویم تا بخواابيم با خود عهد میکینم که امشب دگر 8 ساعت میخوابم و فردایش 8 لیوان آبم روش و کو ساعت بیواوژیک بد عادت شده شنوا!؟8 لیوان آب پایه بودم که رمضون شد شرمنده!
این ناکافی خواب ها و ورجه ورجه های بی خود و دغدغه هزار کارنکرده و هزار شاید و اما و کورتیزول است که مطاعقب ان شیرفلکه اش باز شده است و باز مانده و سیستم ایمنی بدن ما را شسته است برده است لبه طاقچه.سایر جوارح همچون لبه ناخن ها ، دور چشم ، لب ها و سایر سطوح در حال تجزیه به عناصر سازنده اش هستند…البت . نا شکری نکنیم.شکر.سلامتی نعمتی بی همتاست و از این رو میدانیم که به خطر انداختن آن مسبب آن میشود که در قیامت قرن ها ما گیر رسیدگی به شکایات بدن خود باشم و ملت طرف حساب با ما علاف ما می مانند!…بگذریم.

طی این تابستان سوالی بنیادی از بنده است که باید بگذارند در شتابنده سرن تا جوابش به درآید!…این سوال که استراحت چون است؟!…عوالم نوجووانی را که نمی شود با حساب و کتاب دانشت و ساب هورمونی بودنش آن را از دایره بررسی بدرمیکند…از اکنون به این ور که ریش و محاسنمان سفید گشته و سایه مان سنگین شده و دانشجو مملکت هستیم و برو بیا و هر و کر با خلق چه؟!اکنون استراحت چون است؟یعنی شامل چه کارهای درست در زمان های درست میشود؟اگر کارهای دوست داشتنی میباشد ، بنده کارهای دوست داشتنیمان مث اسب از مزغ و بدن کار میکشد.این میان تنها کار دوشت داشتنی که انرژی بر چندانی هم نبود نزدن موهای کله مبارک بود تا جایی که جا داشت گذاشتیمش که بدرآید تا ما را جلوی مردم عقل به چشم فرهیخته تر از پیش بدرآرد!البت با مدل های مو مد شده ، این نیز به سنگ خورد.خواب؟خوابمان نمی برد.گردش و مسافرت؟پایه ام وولی به خطرش نمی ارزد!در این شهر نقاط گردش گریش برای ما کتابفروشی و پیاده رو هاست که در ایم میان کتابفروشی های دوستداشتنییم را خراب کردن!از پیتزا هم بدم می آید.نقاشی پقاشیمان هم که میگیرد،خراب که بشود میرود رو اعصاب نداشته مان و میخواهیم تابلوهرو بدرانیم…یه گوشه هم که می نشینیم که هیچ نکنیم به اسم استراحت مطلق چنان عذاب وجدان دردی میگیریم که وسطش پا می شویم فریاد که منو دار بزنین !من کشتمش!!…

ما که میدانیم درس و مدرسه که استارتش بخورد فیلمان استراحتش و خستگیش عود میکند و برای یک روز خالی سر و کله میشکاند…پس اکنون چرا در استراحتمان استراحت نمیشود؟…باشد.این نیز بگذرد…کسی هم نگفت چون بود؟.اشکال ندارد.میرم استراحت مطلق یه گوشه بمیرم!……….من کشتمش!
——-

*=دانشگاه!