نویسنده: jOOje.fashion

متاسفم برات ای دل ساده

سلام دوستان…!!! امیدوارم حالتون خوب باشه..از آپ قبلیم پوزش می خوام…نمی دونستم اینجور آپا سبکه..من عادت دارم طنز آپ می کنم..اما باید بگم خوندن آپ ظرفیت می خواد…حالا اگر  شما اینجور نمی خواین خب من از این به بعد آپ های سنگین می کنم…خشک و رسمی!!!

اول یه معرفی کوچیک از خودم می کنم…من دخترم…فرزانگان اهواز درس می خونم!! 15 ساله…!حالا اینیکی آپمم طنز باشه..تا بعد..

نامه ی پسری به پدرش:

-ای پسرک احمق.تو خیال کرده ای پولی که برای تحصیل تو میپردازم پول کمی است؟و از خوابیدن در جکوزی به دست امده؟من و مادرت کلی زحمت کشیده ایم…!

که مثلا دسته گلمان به کالج برود.این هم وضع کارنامه است؟!

فردا صبح زمانی که پدر می خواست پسرش را برای صبحانه بیدار کند با تعجب دید که تخت پسر مرتب استو روی ان نامه ای قرار دارد.با دستان لرزان . پیشینه ی فکری وحشتناک نامه را باز کرد:

با سلام به پدر عزیزم.صحبت برایم سخت است به همین دلیل گفتم که نامه ای بنویسم و از تو معذرت بخوام بابت نمراتم و دلیل گرفتن چنین نمراتی را برایت توضیح دهم.راستش در حال مهیا کردن شرایط فرار با دوست دختر جدیدم لیسی بودم.ما می خواهیم با هم ازدواج کنیم اما من ناچار باید دست به فرار بزنم چرا که من می دانم شما با ازدواج ما مخالف خواهید بود و میدانم که از موتور سواری/خالکوبی ها/لباس های چرمی/موی بنفش وزبان سوراخ سوراخ لیسی خوشتان نمی اید

اما لازم نیست نگران باشید.من حالا ۱۶ سال دارم و خوب میدانم چه چیزی خوب است و چه چیز بد است.لیسی یک کانتینر بزرگ دارد که ما در ان زندگی خواهیم کرد و در باغچه خانه ی سیارمان ماری جوانا میکاریم و با ان مواد مخدر جدیدتر و جالب تر درست میکنیم و با کمک همسایگان مهربانمان انها را می فروشیم و وقتی که پولدار شدیم با بچه های فراوان که یکیشان ۲ ماه دیگر به دنیا می اید به دیدار شما خواهیم امد.برای همه ارزوی سلامتی دارم و امیدوارم که واکسن ایدز زودتر کشف شود چون میدانم که لیسی عزیزم لیاقت درمان شدن را دارد.

                                                 خداحافظ…!

ضمیمه:پدر نوشته های بالا همه دوروغ بود.من طبقه ی بالا خانه ی تامی هستم.

می خواستم به شما نشون بدهم که چیز های مهمتر از کارنامه هم وجود دارد.

هروقت اوضاع مناسب بود صدایم کنید تا با هم صبحانه بخوریم

…..

نامه ی مادر دلسوزی به پسرش غضنفر:

گضنفر جان سلام!

ما اينجا حالمام خوب است . اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايت مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
 
وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد . آدرس جديد هم نداريم . خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست . پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان .
آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ،‌دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم .
پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير دستش هستن . از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.
ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.
ديروز خواهرت فاطي را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مايو يه تيکه بپوشن . اين دختره هم که فقط يه مايو بيشتر نداره،‌اون هم دوتيکه است . بهش گفتم ننه من که عقلم به جايي قد نميده . خودت تصميم بگير که کدوم تيکه رو نپوشي.
اون يکي خواهرت هم امروز صبح فارغ شد . هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي .
راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.
همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت.
راستي:‌گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم ، ‌ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم.

بای

موشول اینا کووشن؟

سلام دوستان خوبید انشالله؟خب خب سمپادیا عزیز..به به می بینم که قیافت عین برج زهر ماره…اوخ اوخ حالا چرا می زنی؟مگه تقصیر منه که امتحانا شروع شده..حالا بی خی بخند تا دنیا به روت بخنده.نه نه بسه نخند خفه شدم…!!

یه توپ دارم قلقلیه، زرد و سفید و آبیه، سرویس می زنیم هوا می ره، نمی دونی تا کجا میره!! من این توپو نداشتم، تو باشگاه اسم نوشتم، بابام بهم هدیه داد، یه توپ قلقلی داد!

X = نوع توپ

حالا در اینجا من سه نکته اعلام می کنم:

اول اینکه مجهول را بیابید!!!!
دوم اینکه من یه سوال ذهنم رو مشغول کرده که سراینده ی شعر شاهکار توپ قلقلی (!) مشکل بزرگ در شعر رو چطوری انقدر ساده رها کرده تا ما نسل به نسل این کلمات اشتباه را بازخوانی کنیم! (اوههوووو) ببین شاعر میگه من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم… که با توجه به این بیت هدیه باید کادوی کارنامه یا هدیه ی نمره ی 20 باشه! در صورتی که شاعر مصراع بعد اعلام می دارد که توپ مذکوره عیدی بوده است! حالا پیدا کنید پرتقال فروش را! هدیه (توپ قلقلی معروف) عیدی بوده یا کادوی نمره ی خوب؟!

حالا اینا رو ولش کن!!!

من سمپاد اهوازم….دبیرستان….شما چطور؟(با الهام از پس ام سی..بیییییییییییب)

خب دیگه من برم بای!!