خواب

بار دیگر خواب می دود در بدنم

و تنم آرام می گیرد در پس یک رویا

گرم ونرم و زیبا

ساخته ی ذهن خودم

و اگر در بهبهه ی این رویا مار گزید

بی درنگ به خودم می گویم ،خواب بود

یک غلت و دوباره خواب چشم هایم را می گیرد

سر سنگین از افکارم

می شود پر روی دستانم

می روم دور از این جا