نویسنده: maziar84

Justice، عدالت

این متن نقدی است به مطالب وبلاگ جسد زنده تحت عنوان  تبعیض در خدمت عدالت: (حتما قبل از خواندن مطالب زیر این پست وبلاگ جسد زنده را بخوانید)

در ابتدا مثالی آوردید که برایم جالب بود و گفتید عدالت حتی فراتر از مساوات است؟ فراتر از آن را نمی دانم چیست ولی در حد همان مساوات هم به نکته مهمش توجه نکردید. مساوات در بین چه کسانی؟ مثال زدید که حضرت امیر در توزیع بیت المال به تازه‌مسلمان‌ها همان‌قدر از بیت‌المال می‌پرداخت که به صحابه‌ی کبار رسول‌الله. اما نکته مهمی را در آن نادیده انگاشتید؟ شرایط بهره مند شدن آنها از بیت المال آن بود که مسلمان باشند، چراکه آن بیت المال حکومت مسلمین بوده است. پس آنها به واسطه مزیتی که نسبت به دیگران داشتند از بیت المال بهره مند شدند. در مثال دیگر هم آوردید: “طبق نص صریح قرآن هم زانی و هم زانیه باید «به طور مساوی» صد ضربه شلاق بخورند!” بلی! اما شاهدی هم که در اثبات آن فعل شهادت داد هم باید 100 ضربه شلاق بخورد؟ مشخصا خیر چون از عدل به دور است. آن دو به واسطه مزیت منفی که برای خود ایجاد کردند موستوجب “حد” بوده اند. این قانون طبیعی و عقلانی بشری است که هر کس به سبب مزیت ها و معایبش پاداش گرفته و جزا می بیند، اما به تناسب آن. پس این مقدم شما از دید بنده کمی مشکل منطقی دارد. حال بپردازیم به تالی…

————–

نتیجه گیری های شما نیز اصولا مطلق است: آیا همه سمپادی ها مغرورند و بی منطق؟ ایا به واسطه پاسخ بی منطق بعضی از این دوستان به نقد شما باید آنها را با توجه به ذهنیت قبلی خود بی منطق بنامیم؟؟ نمیشود این “هویت کاذب” که می گویید را به همه و یا حتی اکثر سمپادی ها نسبت داد.

شما به گروه بندی اشخاص اشاره کردید که مثلا: “اولین سؤالی که از دوستان جدید در دانشگاه می‌پرسند این است: سمپادی هستی؟ و الخ”. ایا به نظر شما این آسیب است؟ انسان بخواهد یا نخواهد در گروه زندگی می کند و بالطبع نسبت به گروهی که عضو آن بوده و یا هست توجه بیشتری نشان می دهد و به همین سبب است که وقتی با شخصی که از همان گروه برخواسته است احساس نزدیکی بیشتری کند تا دیگران. این جزء طبیعت انسان است. همانطور که اگر شما یکی از اقوام را در دانشگاه ببینید به او احساس نزدیکتری می کنید تا شخصی دیگر. شاید بگویید همه ما ایرانی هستیم و یکسان. آری! اما نه تنها در ایران بلکه در همه جوامع بشری گروههای کوچکتر هستند که کشور را تشکیل می دهند و هدف همه شان اعتلای آن کشور است. اما زمانی هم میهن بودن نمود کامل تری پیدا می کند که شما به عنوان فردی را در فرانسه ببینید که هموطن شماست و طبیعتا به او نزدیکی بیشتری دارید تا شخصی از برزیل.

————-

دیگر اینکه اعتراض داشتید به قشر بندی آموزش و پرورش :

“چه چیزی استعداد را مشخص میکند؟ آیا آزمونی در انتهای دوران پنج ساله‌ی دبستان؟ یا سوم راهنمایی؟ …”

استعداد چیزی است که هنوز راه دقیقی برای شناسایی آن شناخته نشده و متاسفانه به سبب بافت وارونه اجتماعی ما استعدادها تنها باید به مهندسی و یا پزشکی منتهی شوند، که این خود جای نقد بسیار دارد اما می دانیم که بدون ساختن بنیان ها اجتماعی مناسب نمی توان انتظار داشت که اگر مثلا آشپزی هم وارد این مدارس شود و جامعه برای رساندن فرزندانش به آنجا باز هم تلاش داشته باشد.

اما اینکه آیا می توان استعداد را با امتحان شناسایی کرد نکته ایست بسیار جالب! قبلا هم گفته ام، متاسفانه بشر راه بهتری برای آن نمی شناسد که با آن بتواند خود را بسنجد! شاید روزی آن ابزار هم بدست آمد ولی تا آن زمان آیا باید روند زندگی را متوقف کرد؟ تنها صحبت از این نابرابری کافی نیست، مسئله فراتر از این است چراکه هم در کنکور و هم در آزمون ورودی تیزهوشان تنها راه موجود همین است و تنها کاری که می توان کرد تدریجی کردن این امتحانات متمرکز است که نتیجه بهتری بدهد، در غیر این صورت باید آنقد منتظر بمانیم تا آفتاب دولتمان بدمد و روش نوینی یافت شود.

———-

در جای دیگر گفتید: “آیا توجه به سمپاد و نخبگان صوری پرورش‌یافته در آن باید ما را از توجه به مدارس دولتی غافل کند؟ در قسمت پیشین بحث به «هویت کاذب نخبه‌گان» پرداختیم که یکی از نتایج مستقیم آن این است که دغدغه فارغ التحصیلان سمپاد به جای «آموزش و پرورش»، «سمپاد» است؛ البته اگر دغدغه‌ی پول اجازه بدهد.”

این دغدغه پول اولا فقط در سمپادی ها نیست و به علت اینکه بیشتر شکل طعنه دارد تا نقد، از آن می گذرم. اما در مورد مدارس دولتی باید متذکر شوم دلایل مشکلات مدارس دولتی به قرار زیر است:

1- عدم برنامه ریزی مناسب آموزش و پرورش یا بهتر است بگوییم عدم اجرای برنامه های مسکوت مانده سیستم آموزشی.

2- عدم تخصیص بودجه مناسب و کافی

3- عدم توانایی کافی معلمان که ریشه در ضعف مالی آنها و همچنین شیوه های نادرست گزینش و آموزش معلمین است.

حال گمان می کنید تقصیر سمپاد و سمپادی ها و یا حتی وجود آنهاست که این مصائب را برای آموزش و پرورش به بار آورده؟ علت موفقیت بالاتر سمپادی ها توجه درون سازمانی آنها به موارد فوق و رفع پاره ای از آنان است که البته بخش سوم چندان در توانایی سازمان “سمپاد” نمی باشد، چراکه اینان همان دبیران اموزش و پرورشند و نمی توان کاری در این جهت طبق قوانین موجود انجام داد.

پس برای مدارس دولتی، آموزش و پرورش است که باید به فکر باشد، نه سمپاد! سمپاد کارهایی که باید انجام شود با درایت خویش و در محدوده خویش می کند ( بخوانید می کرد) و نمی توان گفت وجود سمپاد باعث این مصائب است.

همچنین دغدغه سمپادی ها بسیار فراتر از “سمپاد” است اما به دلیل اینکه کسی حرفشان را نمی شنود و در برنامه ریزی و اجراییات نقشی عمده ندارند زمانی که کار به انحلال سمپاد که نهادی بارور و علمی است می رسد عصبیت بر آنها غلبه کرده و اینگونه موضع می گیرند که این تک نهال علمی حیطه آموزش دبیرستان و راهنمایی را حفظ کنند.

——-

گفتید: “«خود ویژه ‌پنداری» برای نوجوانی در سنین بلوغ، در حالت عادی وجود دارد [به علت نفس بلوغ] اما این‌که او در محیطی رشد کند که این عارضه تشدید شود و خود را از هم سن و سالان و همسایگان و دوستان و اقوام برتر ببیند، خطر بسیار عظیمی دارد.”

خود القای نخبگی غرور نمی آورد اما وقتی این نوجوان می بیند که هم استعدا بالاتری نسبت به بسیاری دارد و هم نتایج بهتری نسبت به انان می گیرد، لاجرم باید خود را برتر ببیند! نکند انتظار دارید خود را پایین تر ببیند؟! واقعیتی است که باید بپذیرد و عموما به آن بسنده نکرده و از این برتری برای خدمت به ایران و جهان استفاده می کنند که نمونه هایش در همان مقاله اقای امیرخانی دیده می شود.

آری خطر عظیمی است اما نکته مهم این است که وقتی این استعداد ها به بلوغ فکری در سنین بالا تر می رسند و عقب ماندگی کشورشان را می بینند متوجه می شوند که این برتری ذهنی کافی نیست و باید تلاش کرد و به فکر اعتلا بود. این روحیه برتری حویی در زمان خود می تواند بسیار مفید هم باشد/.

واژه غریب سمپاد

سمپاد چه واژه غریبی است که از دوران پارینه سنگی زندگیم تا به حال برای من مانده! چه دورانی و دوستانی به واسطه نام “سمپاد” برای من و ما و شاید تو شما به وجود امدند. شاید اینکه می گویند ما ایرانیها کلا نوستالژیک و یادگار دوست هستیم درست باشد. شاید چون روزگاری خوش برای من بود دوستش دارم. اما شاید در طرف مقابل کسی دیگر به خاطر خاطرات بدی که از “سمپاد” به یاد دارد از او متنفر یاشد.این است احساس اما کجاست که کمی بیاندیشیم و احساسات را کنار بگذاریم؟؟ درد امروز من به خاطر از دست رفتن سمپادی ایست که به زحمت سالیان ساخته و پرداخته شده. این چه رسمی است که ریشه را باید از بیخ دراورد چونکه ما دوستش نداریم؟؟ آه….

یکی می گوید که فلان است و دوستش ندارم یکی می گوید بهمان است و دوستش دارم. عزیزی که نفرین بر سمپاد می فرستد، در همینجا می گوید که امیرخانی اگر به جای فرنگ به بشاگرد می رفت و درد مردم می نوشت “بیوتن” بهتری می شد.و هیهات که نخبگان نخبه زده شده اند ، ایزوله اند و محرومان وطن را فراموش کرده اند و عامل همه اینها نیز در “سمپاد” یافت می شود! چرا این عزیز به جای آنکه اعتلا بخواهد عدالت وارونه می خواهد؟ این نخبگان به میل خود از جامعه ایزوله شده اند یا ایزولشان کردند؟؟ کجای برنامه ریزی و اجراییات بدست این نخبگان سمپادی درمانده است؟ ایا فکر می کنید کاری دستشان است که انجام نمی دهند؟لابد می گویید فرار این مغز ها چیزی برای کشور نگذاشته! فکر میکنید این مغز بی حساب بیمار است که فرار کند و خود را آواره غربت کند؟ این مغز عمل می خواهد، عمل را هم که دست این نخبه های نخبه زده ی عدالت گریز و بشاگرد ستیز نمی دهند، خب می رود و به حساب بعضی گورش را گم می کند.

چرا این عزیز و بعضی دیگر از عدالت انقدر می خواهند که بشاگردی به سامان برسد وبس؟ چرا عدالت به این معنا شده که همه با هم مساوی باشند و نخبه باید همانگونه رفتار کند که پیر زن فلان روستای دور افتاده می خواهد؟ عزیزان من! چرا به این فکر نمی کنید که اگر استعداد ویژه ای باشد که هست و در گوشه ای محصور گردد نابود می شود؟ ایا تا به حال کسی را ندیده اید که بسیار باهوش تر از شما باشد و یا شما از جمعی دیگر باهوش تر باشید؟ آیا هم شما و هم او از مجاورت هم آزار ندیده اید؟ آیا عدالت این است که نخبه باید عوام شود و عوام همان عوام بماند؟؟؟؟؟؟آنوقت چه بر سر مملکت می آید؟ چرا نمی خواهیم باور کنیم که درک افراد در سطوح مختلف استعدادی و دانایی متفاوت است؟؟هر شخصی باید برای اعتلای جامعه تلاش می کند چه از عوام باشد چه از دانایان و نخبگان. این تلاش زمینه کاری می خواهد که متاسفانه نخبگان ندارند. اگر دارند به بنده بفرمایید کدامشان، تا ما هم روشن شویم.

آیا آن نخبه ای که حسرت از دست رفتن بنیادی که سالیان برای پرورش استعداد ها بنا شده است باید به پوینده راه بی عدالتی محکوم شود؟ مگر این مراکز استعداد های درخشان با شما چه کرده که اینگونه به آن می تازید. یا اگر کسی که از انجا فارغ التحصیل می شود “یه جوری” باشد چه مشکلی پیش می آید؟ این تفاوت هاست که جامعه را می سازد. مگر ایرادی دارد که جمعی که “یه جوری” هستند کمی هم علمی یا همان یه جوری با هم گپ و گفت داشته باشند؟ چرا همیشه به جای اصلاح مشکلات درختی تناور را از ریشه در می اوریم و پاک کن به دست به فکر پاک کردن تمام صورت مسئله های عالم هستیم؟

می گویید مگر می توان با ازمون استعداد را شناسایی کرد؟ می گویید برای آموزش و پرورش چه کرده اید؟

برای سوال اول باید بگویم عزیز من راه دیگری می شناسید؟؟ در همه جای دنیا برای گزینش از آزمون استفاده می کنند. مگر قرار است که مطلق باشد؟ بله تعدادی این وسط شناسایی نمی شوند و تعدادی هم به اشتباه وارد می شوند. با دو مرحله ای کردن بخشی از این مشکل حل شد اما باز هم مطلق نیست و هرگز نخواهد شد! پس باید به این بهانه که با آزمون نمی توان استعداد را کاملا شناسایی کرد ریشه این سازمان را برچید و این استعداد ها را به هرز برد.

برای سوال دوم که می فرمایید برای اموزش و پرورش چه کرده اید باید بگویم، کار از طرف جمعی از نخبگان بسیار شده ولی به لطف مسولان کماکان مسکوت مانده است! ایا تا به حال سری به اداره پژوهش های اموزش پرورش زده اید؟ ایا دیده اید که چه حجمی از طرحهای اموزشی مسکوت مانده و به اجرا در نیامده اند؟ ایا می دانید دلیل ان چیست؟؟؟ چون این نخبگان نخبه زده و ایزوله شده نقشی در اجراییات ندارند و برنامه پیشنهادی انها هم بالکل نابود می شود و تا عمر دارد خاک می خورد.

عزیزان بیاییم  با تضارب آرا و اندیشه های خود به جای رسم دیرینه پاک کردن صورت مسئله راه حلهایی عمل گرایانه برای مشکلاتمان بیابیم.

به امید فردایی بهتر…

پ.ن: راستی یاد آن اقایی که می گفتند پدر سمپادی هاست به خیر