نویسنده: محمد

پیشرفت ، تکنولوژی و فرهنگ

پیشرفت امری هست که الان تمام ملت های آگاه خواستارش هستند. هر ملتی که ذره ای آگاهی داشته باشه میتونه با چند یک ساعت نگاه کردن به رسانه های جهان موقعیت خودش رو ارزیابی کنه. حالا در این بین ملت هایی هستند که به کل از دنیا (به اصطلاح) پرت هستند و خبر ندارن چی به چیه. پس ماهم کاری به اون ها نداریم.

این آگاهی هم جنبه مثبت داره هم جنبه منفی. جنبه مثبتش اینه که شما میل و رغبتت نسبت به پیشرفت بیشتر میشه که این هم به دلیل ذات تعالی طلب انسانه. جنبه منفی قضیه هم اینجاست که شما وقتی نتونی به اون حد مطلوب برسی دچار یاس و ناراحتی و افسردگی میشی و  اون حس تعالی طلبی درونت سرخرده میشه.

هر که او بیدارتر ، پردردتر  /  هرکه او هشیارتر ، رخ زردتر

(بیشتر…)

نمایشگاه کتاب

آیا واقعا نمایشگاه کتاب؟

نمایشگاه کتاب تهران که عده ای با شجاعت تمام آن را بزرگترین رویداد فرهنگی ایران و آسیا (و حتی جهان) می نامند ، روزهای آخرش رو سپری می کنه. این دوره بیست و یکمین دوره برگزاری این نمایشگاه بود. اولین دوره‌ش برمیگرده به سال 66. من هم سه روز در این نمایشگاه بودم و خیلی گشتم. چند نکته به طور خلاصه از این نمایشگاه م

1. خرید یا گردش

اون چیزی که کاملا مشهود بود این بود که عده ای صرفا برای گردش در این نمایشگاه حضور دارند نه برای خرید کتاب. نمی دانم آیا واقعا نمایشگاه برای دیدن بود یا خرید؟ بسیاری از مردم صرفا به غرفه ها نگاه می کردند و زمین خود نمایشگاه رو متر می کردند. چند دلیل میشه حدس زد. اول این که قدرت خرید مردم فوق العاده پایینه و قیمت کتاب ها فوق العاه بالا یا این که یادشون رفته بود پول بیارن. دوم این که بسیاری برای کارهای دیگر آمده بودند تا خرید . سوم این که براشون سخت بود کتاب های سنگین رو حمل کنند تا محل تاکسی ها یا مترو.

2. مصلی یا نمایشگاه !

حقیقت این است که مصلی برای نمایشگاه بودن بسیار نامناسب بود . این در حالیه که تهران خودش نمایشگاه بین المللی داره با یک محوطه بزرگ و مناسب و سالن های زیاد. هرچند مسئولین دسترسی بهتر به مصلی رو دلیل انتخاب اونجا به عنوان نمایشگاه بیان می کردند اما به نظر من ترافیک نمایشگاه اصلی بسیار قابل تحمل تر از اوضای مصلی بود.

3. سیستم ارتباطی

سیستم ارتباطی درون مصلی تقریبا از کار افتاده بود و تقریبا تماس غیرممکن بود. البته با ترافیک مخابراتی بالایی که در اون مکان بود امری عادی بود اما از مسئولین انتظار میره حداقل ظرفیت سایت های اون جا افزایش بدن تا این مشکلات پیش نیاد. من به شکل کاملا تجربی میگم که احتمال تماس موفق 1 به 30 بود ؛‌ چه ایرانسل و چه همراه اول. خبری از تلفن همگانی هم نبود.

4. سالن بندی

نحوه سالن بندی و تقسیم بندی انتشارات ها بسیار بد بود. عمومی و کودک-نوجوان و دانشگاهی و خارجی ! خیلی تقسیم بندی جالبیه ! عمومی ها بیشتر کتب ادبی بودند. من واقعا در عجبم این ملت چقدر رمان می خونند که توی یک سالن عمومی اون همه رمان و کتب ادبی بود. جالب اینجاست که خبر زیادی از کتب علمی-تخصصی نبود. من که دنبال کتب علمی و اکثرا کامپیوتری می گشتم حداکثر شش غرفه دیدم که کتاب کامپیوتری داشته باشه. جالب اینجاست که در سالن عمومی انتشارات به ترتیب حروف الفبا تقسیم بندی شده بودند و حرف الف از راهرو شماره آخر شروع میشد و حروف آخر مانند واو میرسید به راهرو شماره یک.

5. خدمات رفاهی

خبری از سایه نبود ! تعداد زیادی وضوخانه بود . بهترین غذا هم ساندویچی بود که حداکثر تا نصفه قابل خوردن بود.

6. رفت و آمد

خوشبختانه مشکل رفت و آمد زیادی وجود نداشت و کسی درگیر مشکلات ترافیکی نمیشد. هم ماشین به اندازه کافی بود و هم مترو و اتوبوس.

7. گشت ارشاد و نیروی انتظامی و حفاظتی

عده ای به حضور گشت ارشاد ایراد میگرفتند که مصلی جای این چیزا نیست و نمایشگاه کتاب مکان فرهنگیه؛ اما به نظر من کاملا اون جا مفید بود. چون کاملا مشاهده میشد که عده ای زیادی پررو می شوند. نیروهای امنیتی هم به طور محسوس ونامحسوس حضور داشتند. از فعالیت سیاسی هم جلوگیری میشد.

8. پایگاه های رادیویی

سه چهار پایگاه رادیویی برنامه های خودشون رو توی نمایشگاه اجرا می کردند. تقریبا همیشه جلوشون شلوغ بود.

امیدوارم حداقل یک دهم آن کتاب هایی که خریده شد خوانده شود. من که خودم چون واقعا می دونستم کتاب زیادی وقت نمی کنم بخونم هرچی خریدم کتب درسی بود.

نمایشگاه بهانه ای شد تا ما من تعدادی از دوستان و همچنین برخی مدیران سمپادیا رو ببینم.

كار گروهی

بر هیچ کس پوشیده نیست که ایرانی ها مشکل بزرگی در کار گروهی دارند. متاسفانه ایرانی ها یاد نگرفتند که چطور کار کنند باهم. توی کار گروهی خیلی مهارت ها رو باید از قبل فراگرفته باشین. مهارت هایی مثل تحمل افکار مخالف، بحث در آرامش ، نتیجه گیری منطقی از بحث ها ، قبول کردن حرف درست ، پیروی از رهبر و … . این مهارت رو شما نمی تونید به سادگی در خودتون به وجود بیارین. این ها مهارت هایی که هستند که شما باید توی مدرسه، جامعه یا خانواده فرا میگرفتین. مدرسه، جامعه یا خانواده در قبال آموزش این چیزها به شما مسئول اند.

کمی فکر کنید و طولانی ترین کارهای گروهی که به نظرتون میرسه رو پیدا کنید. حداکثر عمرشون چند ساله؟ حالا در مورد کارهای گروهی که خودتون توش شرکت داشتین فکرکنید. عمر اون ها چقدره؟

حقیقت یک گروه مبنای کاری اون گروهه. افرادی هم که برای گروه انتخاب میشن باید بر همون مبنا حرکت کنند. یک مثال عینی میزنیم. ما روی نشریه سمپادیا کار می کنیم. مبنا کار ما نشریه‌ست. فارغ از گروه نوشت یا فروم یا هرچیز دیگه. تفاوتی در اصل کار نیست اما در موارد فرعی تفاوت زیاده. مثلا یکی از ماها موافق چاپ شدن شعرهاست و دیگری مخالف. اما این تفاوت هیچ وقت باعث نمیشه که گروه متلاشی بشه یا عضوی از گروه جدابشه.

بسیاری از مشکلات گروه ها هم از اون جا ناشی میشه که اختلافات کوچیک اون قدر بزرگ میشن که باعث ایجاد مشکل میشن. چیزی که کمبود اون کاملا احساس میشه قدرت حل مشکلات ـه . متاسفانه بسیاری از ماها نحوه حل مشکل رو بلد نیستیم. هیچ کدوم بلد نیستیم کوتاه بیایم. هیچکدوم بلد نیستیم قانع بشیم یا قانع بکنیم. منطق جاشو به لجاجت داده و خبری از گذشت نیست.

راس هر گروهی ، رهبر اون گروهه. یکی از خصلت های ایرانی ها اینه که نمی تونیم بالاسری رو تحمل کنیم و همیشه دوست داریم کنترل همه چی دست خودمون باشه. پس برای این که خودمون رهبر بشیم ، سعی می کنیم رهبر فعلی رو تخریب کنیم یا درکارها اختلال ایجاد کنیم. در بسیاری موارد هم گروه رو رها می کنیم و گروه جدیدی خودمون میسازیم و اون جا خودمون همه کاره میشیم. این جوری میشه که گروه ها متلاشی میشن یا به نتیجه نمی رسند. مثلا گروهی برای انتخابات ریاست جمهوری فعالیت می کنند ، بعد که کاندیداشون رئیس جمهور شد یهو میبینی که همون موافقین تبدیل شدند به مخالفین !

مشکل بعدی در کارهای گروهی ، عدم تعهد اعضای گروهـه.  تعهد رو باید از خانواده و جامعه یاد گرفت. تعهد یعنی چی ؟ تعهد یعنی به گروه پایبند باشیم و تمام موارد محوله به خودمون رو درست انجام بدیم. یکی از مشکلات اصلی ما توی سایت سمپادیا ، اینه که آدم متعهد نمی تونیم پیدا کنیم برای کارکردن. کسی که حرفش ، با عملش یکی باشه و به وظیفه اش عمل کنه. مدت هاست دنبال مدیر سایت و عضو فعال نشریه میگردیم اما کسی پیدا نمیشه که خصوصیاتی که ما میخوایم داشته باشه.

ریشه این مشکلات چیزی نیست جز عدم توانایی فرد در تعمیم خود خواهی فردی به خود خواهی گروهی. وقتی شما نتونید میل گروه رو به میل خودتون ترجیح بدین ، باعث باعث اتلاف انرژی بسیار در فعالیت های جمعی میشین و قدرت و بازدهی گروه رو به شدت کاهش میدین.

توصیه من به شما :

صبور باشید ، به شدت منطقی باشید ، گذشت نشون بدین هرچند شاید به نظرتون طرف مقابل در اشتباهه ، به رای اکثریت احترام بگذارید هرچند دیگران در اشتباه باشند ، به حرف رئیس گوش بدین ، مسئولیت پذیر باشین ، اجازه بدین دیگران حرفشون رو بزنند و …

نوشتن این پست بیشتر بهانه ای برای تغییر سبک گروه نوشت. امیدوارم اجتماعی تر بنویسید. در ضمن در این پست فقط اشاره کوچیکی به کارگروهی شده و حرف برای گفتن زیاده.

وقتی به سایت سمپادیا نگاه می کنم به خودمون امیدوار میشم. یه مدیر کاشان ، یکی کانادا ، یکی مون تهران و دیگری در جای دیگر. دختر و پسر ؛ همدیگر رو ندیدیم و شاید بیشترین چیزی که از هم بدونیم یک اسم و فامیله. تنها راه ارتباطیمون هم اینترنته ، حداکثر پیامک و اگر بترکونیم زنگ میزنیم بهم و نهایتش سالی یک بار جلسه میزاریم. بعدش یک گروه نوشت و یک فروم رو میگردونیم. هر دوهفته نشریه منتشر می کنیم. این ها در حالیه که اختلافات فوق العاده زیادی باهم دارین ، چه از نظر فکری و چه فرهنگی. با این حال اینجا سرپاست :دی (ماشالله یادت نره!)

گردش سال نو – 1

مامانم میخواد بره بانک ملت سر خیابون اما بابام میگه بیخیال اون جا بشه. آخه قبلا سر یه موضوعی با متصدی های اون جا دعوا کرده. مامانم تصمیمش رو عوض می کنه. میخواد بره بانک تجارت. منم میخوام برم بانک سامان. میخوام یک حساب شخصی باز کنم و هم کارت بگیرم و هم از خدمات تلفن بانک و اینترنت بانکش استفاده کنم. خیلی به دردم میخوره. مخصوصا که توی اینترنت زیاد برام کار مالی پیش میاد.

هرقدر سعی می کنم به بابام توضیح بدم که چرا بانک سامان ، نمی تونم ! کلی در مورد خدماتش توضیح میدم ولی نمی تونم قانعشون کنم که بانک با بانک فرق داره ! میگن سر کوچه 2 تا بانک هست واسه چی این همه راه بریم بانک سامان ؟!

به هر مصیبتی بود راضیشون می کنم که باهم بریم بانک سامان. از قبل پیش بینی کرده بودم که برای زیر 18 سال حضور اولیا الزامیه ! تمام مدارک رو هم آورده بودم. نمی خواستم بیخودی معطل بشیم.

وارد بانک میشیم. جلوی در یک خانوم وایستاده که راهنمایی می کنه و فرم های لازم رو میده. چقدر خوب ! معطل نمیشیم سر باجه. دستگاه نوبت دهی هم توی بانک بود. با فشار یک دکمه ، یک شماره بهت میداد و بعد باید منتظر می موندی تا دستگاه شماره رو اعلام کنه. دیگه سرپا وایستادن و دعوا سر نوبت نبود . ( البته بانک کوچیک بود و آدم زیاد. صندلی خالی برای نشستن نبود). به خانومه گفتم که میخوام حساب باز کنم و زیر 18 سال هستم. گفت بیا اینارو پر کن. 6 صفحه فرم که یک سریش رو من باید پر می کردم و یک سری رو بابام. فرم هارو پر کردم و منتظر موندم تا باجه‌مون اعلام بشه. دستگاه اعلام می کنه باجه شماره 6. به همراه پدر میریم باجه 6. مدارک رو میدم و متصدی برمیگرده میگه زیر 18 سال خدمات بانکی این نوعی نمیدیم . به به ! خیلی ممنون. خسته نباشید. این رو همون دم در می گفتین تا ما این همه معطل نمیشدیم !

از بانک خارج میشیم و میریم به سمت بانکی که مامانم میخواست بره. بانک تجارت سر کوچه مون. البته توی راه بابام به اصرار من از بانک رفاه می پرسه زیر 18 سال میشه یا نه ؟ اون ها هم میگن نه !

وارد بانک میشیم. خوشبختانه دستگاه نوبت دهی داره. نوبت میگیریم. حدود 20 نفر قبل ما تو صف بودند. حالا صبر می کنیم. مامانم میخواد حساب باز کنه. اما کسی نیست فرم بده. بابام میره پیش یکی از متصدی ها بهشون میگه فرم بدین ما پر کنیم. متصدی میگه بشینید تا نوبتتون بشه. نوبت ماهم میرسه. بعد از کلی وقت گذاشتن سر باجه ، برای پرکردن فرم ها متصدی میگه این چک پول های شمارو قبول نمی کنیم. برین از بانک مربوطه بگیرین. بیخیال بابا ! کی میره این همه راه‌ ؟ به هرحال کم و بیش مقداری پول از ته جیبمون جور میکنیم دو تا حساب باز می کنیم . وای که چقدر خسته شدیم …

میریم خونه. موقع ناهاره. بعد از خوردن ناهار باید برم قبض هارو پرداخت کنم. 4 تا قبض مختلف. بابام کارت خودپردازش رو میده بهم تا برم پرداخت کنم. البته 2 تا از این قبض ها مال موبایل بودند و مال دوره قبل بودند. باید میرفتم قبض جدید میگرفتم. یکی از موبایل ها قطع بود پس باید بعد پرداخت دوباره بر میگشتم دفتر خدماتی. حدود نیم ساعت طول میکشه تا برم دفتر مخابراتی. 2 تا قبض میگیرم و میرم بانک. علاوه بر قبض ها باید 5 تومن به سرور سمپادیا واریز میکردم. اون رو به بذرکار گفته بودم و اون قبل رسیدن من به بانک ، آدم فرستاده بود برای پرداخت. البته از اون خبری نشده بود. تصمیم میگیرم خودم پرداخت کنم. اخبار اعلام کرده بود که پرداخت قبض فقط از طریق خودپرداز یا تلفن بانک یا اینترنت امکان پذیره و بانک ها قبض قبول نمی کنن. منم پول نقد نگرفتم از بابام و فقط کارت برداشتم.

وارد بانک ملی میشم. خبری از دستگاه نوبت دهی نیست. همین جوری باید وایستی صف. از یکی می پرسم آقا سر و ته این صف کجاست؟ میگه نمی دونم. هرجا میخوای وایستا. به هر حال سر یکی از صف ها منتظر می مونم. متصدی اون باجه برمیگرده می گه آقا من دیگه میرم ناهار بخورم. شما برین دنبال اون یکی باجه ها. ملت صداشون درمیاد. یکی از اون ور میگه : همه تون مثل هم هستین. میرم سمت باجه بعدی. متصدی بعدی که پسر جوونیه خیلی راحت روی صندلی نشسته میگه من میخوام استراحت کنم منتظر بمونید. همین جوری داره میخنده و به ملت منتظر و عصبانی نگاه می کنه. از قیافش معلومه که حسابی پارتیش کلفته. میگه منم به استراحت نیاز دارم !

توی بانک نگاهم میره به سمت پله های طبقه دوم. نوشته پرداخت قبوض برق و تلفن و … طبقه دوم ! یک آقاهه که قبض هارو تو دستم میبینه میگه میخوای قبض بدی برو طبقه بالا ! منم که پول همراهم نبود چاره ای به جز خودپرداز ندارم.همین لحظه اس ام اس بذرکار میاد. میگه فیش پرداخت شد. منم با خوشحالی تمام از اون بانک میرم بیرون. آخه اگر اخبار اعلام کرده که بانک ها قبض قبول نمی کنن پس این چیه؟

حالا نوبت پیدا کردن خودپردازه. خودپرداز ها حسابی شلوغن. دم عیدی ملت دارن خرید می کنن خوب. اونور چهارراه یک خودپرداز میبینم که خلوته. میرم اون ور چهارراه . آفتاب نمیزاره نمایشگر خودپرداز رو به خوبی ببینم. صفحه ش کدره ! به زور نوشته هاش رو می خونم . مشترک گرامی خود پرداز در حال حاضر فعال نمی باشد ….  وای خدا. از خلوتیش باید حدس میزدم که این کار نمی کنه.

دوباره برمیگردم جای قبلیم. 5-6 تا بانک دیده میشه. خودپردازهای همشون شلوغه. چشمم میافته به شعبه الکترونیکی 24 ساعته بانک تجارت. میرم توی شعبه. چند نفر توی صف هستند. منم صبر می کنم تا نوبتم برسه ! نوبتم که میرسه ، کارت رو وارد دستگاه می کنم. رمز عبور رو میزنم …. منو ظاهر میشه.متاسفانه نتیجه من برای جستجوی گزینه پرداخت قبوض نتیجه ای نداره ! سیستم پرداخت قبض نداره. چقدر مضحک !

میرم سراغ خودپرداز بانک کشاورزی. نسبتا خلوت تر بود. بازهم میرم آخر صف. نوبتم که میرسه شروع می کنم به پرداخت قبوض. قبض اول رو میگیرم دستم. باید شناسه قبض و شناسه پرداخت رو وارد کنم. اعدادی در حدود 16 رقم ! دیوانه کننده بود. شروع می کنم به تک تک زدن اعداد. دکمه های خودپرداز خیلی بد بودند. به عدد دهم که میرسه دکمه های خودپرداز قاطی می کنن. به جای یکی ، دوتا میندازن. دکمه اصلاح و دوباره وارد کردن از اول … بعد از سه بار تلاش موفق میشم پرداخت کنم. قبض اول پرداخت شد … به پشت سرم نگاه می کنم. افراد زیادی تو صف هستند. تصمیم میگیرم برم آخر صف تا مردم کارشون رو بکنن و من هم قبض های بعدی رو پرداخت کنم. به هرحال اون ها هم عجله دارند. دوباره نوبتم میرسه. قبض دوم رو پرداخت می کنم. قبض سوم هم به همین ترتیب. البته بازهم به همراه مشکلات کیبرد خودپرداز. نوبت به قبض چهارم میرسه. کارت رو میندازم تو دستگاه. یهو میبینم یکی از توی بانک با کلید میزنه به شیشه ! چه خبره ؟ آقاهه میگه کارتت رو بردار میخوام پول بزارم تو دستگاه. 5 دقیقه هم معطل کار ایشون میشیم. قبض چهارم رو هم به هر مصیبتی هست پرداخت می کنم. البته قبض سوم و چهارو رو باهم پرداخت میکنم. چون یادم میافته دستگاه های خودپرداز اجازه نمیدن کارت بیش از چندبار در یک روز استفاده بشه.

حالا باید ببرم فیش هارو نشون دفتر مخابراتی بدم تا موبایل رو وصل کنند. فاصله بانک تا دفتر رو طی می کنم. متصدی دفتر مخابراتی میگه برو کپی بگیر از این فیش ها. میپرسم کپی کجا هست؟ میگه پایین. میگم طبقه پایین؟ میگه بله. میرم طبقه پایین خبری از کپی نیست. از یکی از مغازه ها می پرسم. میگه برو فلان جا. میرم فلان جا و کپی میگیرم. بر میگردم دفتر مخابراتی. اصل فیش هارو میگیره و بعدش میگه تا 2 ساعت خطتتون وصل میشه.

من خسته ، سوار اتوبوس میشم و بر میگردم خونه …

ادامه دارد …

ممنون

خیلی ممنون از دوستانی که این همه زحمت میکشند.

خیلی ممنون از دوستانی که این همه مارو امیدوار می کنند.

خیلی ممنون از دوستانی که این همه محبتشون رو به ما ابراز می کنند.

خیلی ممنون از دوستانی که هزار بار تبریک گفتند.

خیلی ممنون از دوستانی که 2 روز صبر کردند تا من برگردم و قالب رو درست کنم.

خیلی ممنون از کسانی که اینقدر مارو یاری می کنند توی کارهای جدید.

خیلی ممنون از کسانی که به قول دکتر شریعتی وقتی نیستند ، هستند .

خیلی ممنون از کسانی که تصمیمات دسته جمعی میگیرند.

خیلی ممنون از کسانی که متحد میشوند.

خیلی ممنون از کسانی که دستور میدهند.

خیلی ممنون از کسانی که فرصت می دهند.

خیلی ممنون از کسانی که عجول نیستند.

خیلی ممنون از کسانی که هرچیزی ما میزاریم میپسندند.

خیلی ممنون از کسانی که به قولشون عمل میکنند.

خیلی ممنون از کسانی که اجازه نمیدن بحث های گروهی به صورت عمومی مطرح بشه.

.

.

.

به قول مهران مدیری : خـــــــیــــلــــی مــــمـــنــــون !

فراخوان طراحی کارت تبلیغ سمپادیا

با سلام

قصد داریم یک سری کارت های تبلیغ سمپادیا رو چاپ کنیم. از کلیه داوطلبان علاقه مند دعوت میشه که طراحی های خودشون رو برای ما بفرستند تا بعد از انتخاب طرح های مناسب ، به چاپ برسه.

مواردی که باید رعایت بشه :

1.  این کارت ها در اندازه کارت ویزیت خواهد بود.
2. آدرس و نام 4 بخش یعنی فروم و مجله و وبلاگ انگلیسی و گروه نوشت باید روی کارت باشه.
3. فایل ها به صورت فایل تصویری + فایل psd (در صورت طراحی با فتوشاپ) فرستاده شود.
4. از آرم سمپادیا استفاده شود. برای مشاهده آرم می تونید به اینجا بروید.

برای ارسال فایل ها می تونید اون ها رو مستقیما به ایمیل info@sampadia.com یا جایی آپلود کنید و اینجا لینک دانلودش رو بزارین.