نویسنده: نیما مضروب

ماشین حساب

calc

صدفم ، بستر خالی یک تنهاییست …

و تو چون مروارید ، گردن آویز کسان دگری …

هرچقدر حساب می کنم ، ضرر کردم …

با دست حساب کردم ، باز هم

رفتم ماشین حساب رو آوردم ، نشد که نشد

گفتم شاید ماشین حساب ایراد داره ، ماشین حسابمو عوض کردم …

اما باز هم عدد ها نشون می داد که ضرر کردم

با پررویی چند روزو حساب نکردم ولی باز نشد

روز هارو یواشکی 22 ساعته حساب کردم ، باز ضرر کرده بودم

8 ساعت هم در هر روز رو گفتم خواب بودم ، از همه ی روزا کمش کردم

اما باز هم ضرر کرده بودم

باز هم …

باز هم !!

خسته شدم از این همه حساب کردن ، از دوستام پرسیدن ،

همه گفتن ضرر کردی …

نمی دونم روزای گذشته رو چجوری باید حساب کنم که جوابش در بیاد ضرر نکردی و دل خودمو خوش کنم!

دارد باران می بارد …

×

شد خزان گلشن آشنايي

باز هم آتش به جان زد جدايي

عمر من اين گل. طي شد بهر تو

ور تو نديدم جز بد عهدي و بي وفايي

با تو وفا كردم تا به تنم جان بود

عشق و وفاداري با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر ووفايي

نوگل گلشن جورو جفايي

از دل سنگت…آه

دلم از غم خونين است

روش بختم اين است

از جام غم مستم

دشمن مي پرستم

تا هستم

تو مست ازمي به چمن

چون گل خندان از مستي بر گريه من

با دگران در گلشن نوشي مي

من ز فراقت ناله كنم تا كي؟

تو و اين چون ناله كشيدن ها

من و گل چون جامه دريدنها

ز رقيبان خواري ديدنها

دلم از غم خون كردي

جه بگويم چون كردي

دردم افزون كردي

برو اي از مهر و وفا عاري

برو اي عاري ز وفاداري

كه شكستي چون زلفت عهد مرا

دريغ و درد از عمرم

كه در وفايت شد طي

ستم به ياران تا چند

جفا به عاشق تا كي؟

نمي كني اي گل يكدم يادم

كه همچو اشك از چشمت افتادم

گرچه ز محنت خوارم كردي

با غم و حسرت يارم كردي

مهر تو دارم باز

بكن اي گل با من

هرچه تواني ناز

× جای صبح ها و شب هام عوض شده ، چند روزیه قبل خواب طلوع آفتاب رو می بینم … شب ، آرامش ، فکر و اینا . پا میشم کتری رو می زارم رو گاز ، بی تفاوت به این اتفاق میرم رو تخت تو خوابگاه دراز می کشم و می رم تو فکرایی که این چند وقته بهشون اضافه می شه … گسترده ؛ از مسائل سایت و نشریه تا آدما ، اجتماع ، شروع کردن به کار ، پروژه های تحقیقاتی و خلاصه ، گستره ای از موضوعات! باران شروع به باریدن می کند …

این شب بیداری ها آدم را خیلی عوض می کنه ، آرامشی داره … عجیب اما ! اتفاقات این چند وقته عوضم کرده ( شاید داغون شدنه چند روز پیش علتش بوده! ) ، حریصم کرده به جستجو ، به پیدا کردن چیز ها ، واسه خودم از حالا واسه بعد امتحانا 3-4 تا سفر حتمی بستم … آدمایی که قبلا دورو برم بودنو یادم رفته بودشونو یادی کردم ازشون ! آدم جدیدی به لیست دوروبریام اضافه کردم ، شروع کردم به شناختن درون آدما ، که بسیار تفریح خوبیه واسم ، دنیاییه درون آدما ، دنیا …

همچنان باران می بارد …

فکر کردن ها ، نوشتن ها و پاک شدن ها از مغزم باعث شده کمی کند بشه ، یا خسته! کاملا نیازشو به دیفرگمنت حس می کنم ! چاره ش هم  توی آستین دارم ، فقط باید دیفرگمنتش کنم … :دی ساده است ، اما شاید ( حتما !!) زمان می بره

بی تفاوت به کتری ، باران هنوز می بارد …

صدای اذان سو سو می کشه  ، آرومترم می کنه ، صدای چنتا پا تو راهرو می آد … اما باعث نمی شه فکرم ازینکه باید واسه آرامش اعصابم  چاره ای کنم در بیاد …

باران نم میزند …

طلوع می کند ، بالاخره آفتاب بالا میاد ، باید برم بخوابم …

” کتری یادم رفت ، مسواک نزدم ، درس نخوندم ، نماز نخوندم ، … و دیگه چیزی یادم نمیاد “

این یک جهت گیری سیاسی است!

 در این پست من نظر شخصیم رو می گم و به تمام طرفداران کاندیداها احترام می زارم … لطفا جبهه گیری در مقابل من نکنید و حرف خودتون رو بزنید …

 

 × تا اینجا مناظره های جالبی رو از همه دیدیم … به نظر من برنامه های رضایی خیلی خوب بوده ، کروبی کلا گرداننده ی یک کارناوال شادی است ، موسوی حرف زدن بلد نیست همونجوری که 2 بار در سخنرانیهاش (اراک و تهران ) شرکت کردم ، و احمدی نژاد هم تاحالا عجیب و طوفانی ظاهر شده … بعضی چیزایی که پایین می نویسم نقل قوله و بعضیش از خودم …
درباره مناظره حرف زیاده … به عبارتی طرفدارای موسوی میگن سکوتش از نجابت بود و کار احمدی نژاد وقیحانه. طرفدارای احمدی نژاد هم میگن ظلم و فساد رو افشا کرد و سکوت موسوی از جواب نداشتنش بود. حالا اگه برعکس بود بازم موضع گیریها از قبل مشخص بود یعنی موسوی ای ها میگفتن خوب موسوی مدرک داشت و مستدل حرف میزد و احمدی نژاد جوابی نداشت و طرفدارای احمدی نژاد هم برعکس میگفتن سکوتش از متانتش بود و ملت دیدین چقدر مظلوم و نجیب بود؟

* یه چیز دیگه هم هست و اونم تازگی این نوع مناظره برای ماهاست. مناظره دیشب ۱۳ خرداد ۸۸ نقطه عطفی توی تاریخ انتخابات ایران بود. شاید میلیونها ایرانی شاهد شنیدن اتهاماتی بودند که از طرف فرد دوم مملکت به کسانی زده میشد که قبلا همتاش توی این مملکت بودند و یا اینکه در نظام جمهوری اسلامی ایران جز سران رده اول محسوب میشن.. اتهاماتی که قبلا در حد شایعه و بین دهانهای مردم میگشت و هیچگاه از رسانه ملی اونهم در یک برنامه پربیننده و از اون مهمتر شب سالگرد وفات امام پخش نشده بود.

*  ” یک چیز دیگه هم بگم و اونم اینه که منطق مناظره اینه که طرفین به همدیگه نگاه کنن و همدیگه رو مورد خطاب قرار بدن نه مجری رو! مثلا من یادمه تو اولین مناظره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اوباما بیشتر اسم کوچیک مک کین رو میبرد و حرفاش رو میزد (هرچند که یکی دو بار سوتی داد یه بار گفت تام، یه بارم گفت جیم! :دی) ضمن اینکه مطرح کردن اتهامات چه به زندگی خصوصی و چه به سوابق حرفه ای کاندیدا و خانواده اش بازم یکی از چیزهایی که توی مناظره ها مطرح میشه و ایرادی هم بهش وارد نیست و اتفاقا مناظره واقعی همینه که طرفین همینها رو به چالش بکشن و از همدیگه جواب بخوان. منتها نوع مطرح کردن و مستدل بودن اتهام مهمه. اینو برای این میگم که واکنش برخی طرفداران در علم کردن “ناموس” و ال و بل از نظر فن مناظره درست نیست و بیشتر عوام فریبی به نظر میاد! هرچند از دید شرقی بخوایم نگاه کنیم مطرح کردنش به ضرر گوینده بوده. ”

*  توی سریال ۲۴ فردی رو داریم به اسم دیوید پالمر که به عنوان اولین سیاه پوستی هست که کاندید ریاست جمهوری آمریکا شده بود و امکان برنده شدنش هم بالا بود. برای همین رقیبش در رسانه ها مسئله مشکوک به قاتل بودن پسر پالمر رو مطرح کرد. ماجرا این بود که به دختر پالمر تجاوز شده بود و طرف هم خودکشی کرده بود البته شبهاتی بود که پسر پالمر با فرد متجاوز درگیر میشه. در پرونده حق با پسر پالمر بود یعنی در فوت طرف هیچ نقشی نداشت ولی وقتی پالمر کاندید ریاست جمهوری میشه رقبا پرونده رو از نو می کشن بیرون و دنبال مدرکی برای اثبات قاتل بودن پسر پالمر و زیر سوال بردن خودش میشن. اینجاست که دیوید پالمر عصبانی میشه که اینها به زندگی خصوصی من چیکار دارن و چرا دارن زخمهای یک درد کهنه رو از نو سرباز می کنن که زنش بهش میگه:
ببین وقتی کسی کاندید ریاست جمهوری میشه دیگه زندگی خصوصی براش چندان معنایی نداره. رسانه ها و مردم حق دارن درباره سلامت اخلاقی خودش و خانواده و نزدیکانش در گذشته بپرسند و جستجو کنند.
بعد اتهاماتی هم که توی مناظره زده میشد کجا و اتهامات اینور کجا!:
مثلا یکی از اتهاماتی که به دیوید پالمر در دور بعدی زدن این بود که شوهر سابق زنی که الان پالمر باهاش رابطه داره تخلف دارویی داشت و رقیب میخواست از این طریق پالمر رو آچمز کنه. یا مثلا یکی دیگه از اتهاماتی که رقیب به پالمر زد این بود که چرا برادر دیوید پالمر (که الان مشاورش هست) با زنی شوهردار رابطه برقرار کرده بود؟! و اتهاماتی از این دست که رقیب مجبور بود برای حفظ شرافتش از خودش و خانواده اش دفاع کنه و یا اینکه به طریقی روی اون سرپوش بذاره!

 

* پانوشت: در مراسم سالگرد رحلت امام، احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی به فاصله یک نفر (جنتی) کنار همدیگه نشسته بودند. من سخنان رهبری رو کامل گوش میدادم. ایشون تلویحا از هر دو نفر انتقاداتی کردند منتها خیلی سربسته و مبهم. مثلا تلویحا به احمدی نژاد گفتند که حرکت کلی سی ساله مسئولان جمهوری اسلامی صحیح بوده است البته فراز و نشیب داشته اما همواره با اعتماد به نفس بوده و یا اینکه برای اثبات خود به نفی دیگری متوسل نشوید و همین طور سربسته به موسوی گفتند که: وای به حال کسانی که نادانسته و از روی غفلت حرف همونها رو (دشمن) تکرار کنند. من قبول ندارم که ملت بخاطر پایبندی به عقاید خود در دنیا خوار و ذلیل شده است.
در پایان گفت: من تا به حال به کسی نگفته ام و نمی گم و نخواهم هم گفت که به چه کسی رای بدید ولی سعی کنید حتمن اکثریت در انتخابات شرکت کنید. بنده در این انتخابات یک رای بیشتر ندارم کسی نمیدونه ولی میشه حدسهایی زد !:-)

× واسه من این عجیبه که مردمی که تا دیروز به خیلی ها از جمله هاشمی و کروبی و ناطق و دارودسته ی این ها فحش چجوری میدادن حالا که کسی تو این گربه ی  7000 ساله پیدا شده و جلوی اینا وایساده ، برگشتن پشت هاشمی و غیره و ذلک دارن ازشون دفاع می کنن … اینا عجیب نیست ؟ اینا باد بودن نیست ؟ منکر چی میشید ؟ منکر پسران هاشمی ؟ منکر پسر ناطق ؟ کی نمی دونه که پسر رضایی تو آمریکا با هاشمی ها  برج سازی می کنه ؟ یه کم به حرفا و ایدئولوژی ها و جناح هاتون پایبند باشید … آیا وقت اون نرسیده به احمدی نژاد رای بدیم ؟

20 سال کیمیاگر

کیمیاگر
کیمیاگر

برخی اورا کیمیاگر واژه ها می دانند و برخی دیگر پدیده ای عامه پسند. اما در هر حال او از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن 20ام و دهه ی آغازین قرن حاضر است. کتابهای او به 67 زبان در 150 کشور منتشر شده ، همواره در فهرست کتابهای پرفروش بوده و در تمام این مدت مورد بحث و جدل اجتماعی و فرهنگی قرار داشته است.

 

 

کتاب کیمیاگر را در 1988 نوشت ، که حاصل مطالعات یازده ساله پائولو را درباره ی کیمیاگری ، بصورت نمادین و استعاری است.

کیمیاگر قصه چوپان جوانی به نام سانتیاگوست که به دنبال نشانی گنجی به راه می افتد …

محسن نامجو کیمیاگر را با ایجاد فضای نمایشی و ساخت موسیقی خاص خود ، روایت می کند.

اگر کیمیاگر را دوست دارید ، اگر از شنیدن صداهای مختلف محسن نامجو لذت می برید ، اگر دیوانه وار موسیقی نامجو را دوست دارید …

کتاب صوتی کیمیاگر را تهیه کنید

 

انتشارات کاروان ؛ 6 سی دی (5 صوتی + 1 Mp3 ) ؛ 11 هزار تومان

تو 365 روز سال خرابم …

” با اجازت دفتر 365 برگه جدیدتو دادم به خدا تا بهترین تقدیرو برات نقاشی کنه…”

 

روز 28 اسفند بود .. معمولا این روزا ازین اس ام اسا میادو ما می خونیمو حالا یا لبخندی می زنیم ناچارا یا جوابی از روی اجبار میدیم که آره سال گاو شما هم مبارک و ازینا و صد سال به ازین سالا !

اما نه … این بار فرق داشت … اس ام اس که اومد ، شروع کرد به غلغلک دادن ! ور رفتن با فکر من ! …

 

برگشتم و بقول اس ام اس دفتر 365 صفحه ای قدیمیمو نگاه کردم … از صفحه 1/1/87 تا 29/12/87 ! نتیجش جالب بود … و خفن !

تو این صفحات پر بود از اتفاقات گوناگون … از کارای خوب ! از کارای خیلی بد ، کنکور ، دوستی های جدید ، کارای نو ، … و خیلی چیزا !

این دفتر با لحظه ی تحویل سال شروع شد … روبوسیا ، جلوتر رفت ، کتابخانه ی ارکیده ی مبارک آباد ، درس خوندن واسه کنکور ، کتاب هندسه تحلیلی خوشخوان ، 13به در، میایم جولوتر دوستای جدید ، تعداد بالا ! گناهای بزرگونه ، کیفی تر و کمی تر! کنکور ، نتیجش و تحمل و لذت دوری از خونه ! شهر جدید و دنیای جدید توش .. اتفاقای جدید ، روابط ، ضوابط و خواسته ها!

زندگی کردن در سال سخت! از کتابای نخونده ، از فیلمای ندیده ، از اومدن کریس دی برگ و رفتنش ، از مربی گری دایی ، جشنواره فیلم فجر ، جشنواره هنرهای تجسمی ، از اون قضیه هه … ، نمایشگاه همیشگی کتاب ، مصلی … تجربه های جدید … و خیلی … خیلی چیزای دیگه که تو دفتر قدیمیم نوشته شده بود ، اما .. اما …

اما بیشترش خط خوردگی داشت! راستیتش ازین دفترم راضی نیستم … اشتباه زیاد کردم توش … گناه زیاد کردم توش … دوست دارم این دفتر پاک می شد و از نوع نوشته می شد … اما .. اما میدونم نمیشه …

بیاید دفتر امسالمون یه لاک خوردگی هم نداشته باشه!