شاید فکر کنید که این فقط نویسنده ها هستند که به نوشتن مداوم نیاز دارند یا اینکه نوشتن فقط به درد دوره ی خاصی از زندگی می خورد- مثلا زنگ های انشای دوره ی راهنمایی- و دیگر اینکه تمرین نوشتن کار بیهوده ای است و اصولا نوشتن در هیچ جا به داد آدم نمی رسد! اما بد نیست بدانید نوشتن ، نه تنها الان و نه فقط امروز ، بلکه از قدیم الایام وسیله ی ماندگاری انسان و عقایدش بوده است و این داستان همچنان ادامه دارد. علم در طول تاریخ بشر با نوشتن به انسان ها منتقل می شود.پیامبر اسلام (ص) جمله ی قابل تأملی در این زمینه دارند که می گوید:«دانش چون شکار است و نوشتن چون بند بر پای آن.»اگر بخواهیم کمی دقیق تر به موضوع نگاه کنیم ، انسان هیچ وقت از نوشتن بی نیاز نمی شود.حداقل تا وقتی که «انسان» است،فانی است ، فکر می کند و نیاز به ثبت عقاید و افکارش دارد.
یکبار معلمی – که بهتر است دوست صدایش بزنم – برایم تعریف می کرد که روزی یکی از دوستهای غیر ایرانی اش با او تماس گرفت و گفت:«احساس بدبختی می کنم.»و او در جواب دوستش تنها یک کلمه گفت:«بنویس.»و دوستش پاسخ داد:«من خیلی بدبختم چون در اوج ناراحتی هستم و نمی توانم بنویسم!»
داستان از این قرار است که این روزها در مدارس اروپا به جوانان توصیه می کنند که بنویسند.فرقی نمی کند ؛ چه وقتی شدیداً احساس ناراحتی و خشم می کنند و یا وقتی خیلی خوشحال و هیجان زده هستند.تخلیه ی احساسات روی کاغذ فواید بسیاری دارد که بحثی طولانی می طلبد.وقتی موضوعی ذهن شما را درگیر کرده و باعث شده که تمرکز کافی برای رسیدگی به دیگر کارهایتان و یا مطالعه ی درس های عقب مانده تان نداشته باشید؛قلم و کاغذی بردارید و آنچه فکر شما را به خود مشغول کرده را روی کاغذ بیاورید. این دقیقاً توصیه ی مشاوران درسی است!از طرفی نوشتن باعث می شود موضوعات در ذهن شما به درستی طبقه بندی شوند.مانند کتابخانه ای که هر کتابی باید در قفسه ی مخصوص به خودش قرار بگیرد و این اتفاق در ذهن شما رخ می دهد؛ اگر و تنها اگر بنویسید!
این روزها اگر اعتراضی به سازمانی و یا فرد مهمی دارید ، اگر انتقاد یا پیشنهادی نسبت به عملکردٍ سرویس خدماتی و یا شرکتی دارید؛با حرف زدن و به طور شفاهی کار را به جایی نمی رسانید.آنچه واقعاً در این مواقع باید انجام دهید، «نوشتن» است.رئیس آینده ی شما کمتر با شما حرف می زند. او عادت دارد درخواست شما را به شکل نامه و به صورت مکتوب روی میز کارش ببیند.
انسان اولیه را که می دانید،روی سنگها و دیواره ی غارها می نوشت!بعدها توجه اجدادمان به چوب جلب شد.آنها روی هر چیز که به دستشان می رسید و با میخ و چکش و هرچه که داشتند، حرف هایشان را حک می کردند.بعدتر پاپیروس را یافتند و بعد کاغذ را درست کردند برای همین کار.کاغذها از پوست حیوانات درست می شدند و حالا درختها قطع می شوند و به کاغذ زیر قلم ما تبدیل می شوند.
…و همه ی اینها هستند که من و تو بنویسیم ؛ اگر نمی توانیم حرف بزنیم.اگر صدایمان را نمی شنوند و یا اینکه نمی توانیم صدایمان را به گوش آدم ها برسانیم.امام علی (ع) جمله ی معروفی دارند که می گوید: «عقل دانشمندان در کناره ی قلم هایشان است.» امروز در دنیا دیگر تظاهرات و داد و بیداد را خیلی جدی نمی گیرند.در عوض حرفهای آدم ها در مطبوعات زده می شود و این بار بر دوش رسانه ها افتاده و بی شک این دلیل اهمیت روز افزون رسانه ها در دنیای امروز است.دنیایی که دارد دوره ای را به خود می بیند که آن را «عصر ارتباطات» می نامند.دوره ای که همه ی مردم دنیا فقط با یک دستگاه کامپیوتر با هم به تبادل عقاید و اطلاعات می پردازند و حرفهایشان را به گوش دوستانشان در کشورهای دیگر می رسانند.«وبلاگ نویسی» یکی از عام ترین مثال های نوشتن امروزی است.همچنین وبلاگ نویس های غیر حرفه ای هم داریم که در شبکه های مجازی (مثل اورکات ، فیس بوک و …) به تبادل نظر می پردازند.«کلمات به جالباسی هایی می مانند که ما عقاید و ایده هایمان را روی آنها آویزان می کنیم.»(هنری واردبیچر- کتابِProverbs from Plymouth Pulpit)
خلاصه ی کلام اینکه اگر روزی به بن بست رسیدی – چه تو و چه گروهی که در آن عضو هستی – اگر دیدی هیچ راهی برای حل مشکل و یا بیان حرفهایت نداری ؛ نوشتن را انتخاب کن.تو ، من و یا هرکس دیگر همگی می توانیم با استفاده از عقلمان روی قلب مردم تأثیر عمیقی بگذاریم و گاهی این اثری که با حرفهایمان روی عواطف و احساسات افراد به جا می گذاریم به قدری تکان دهنده است که امکان دارد نتایجی به بار آورد که شاید خودمان هم باورمان نشود! «با کلمات، ذهن به هیجان می آید و روح بر افراشته می شود.» (آریستوفانس-کتابِ The Birds )
خیلی سخت نیست!فقط کافیست تمام تلاشت را بکنی تا حرفها را یکی یکی به هم بچسبانی و کلمه ها را روی کاغذ گره بزنی؛همین!و آن وقت است که تو با جمله هایت زنجیرهایی درست می کنی که حلقه هایشان از جنس کلمه است.به دنبال تولد کلمه باش.«تا انسان هست،کلمه هست و تا کلمه هست؛خلاقیت»(فرهاد بردبار)
می گویند:«تنها صداست که می ماند.» من قبول ندارم!فکر نمی کنید نوشته هایمان ماندگارترند؟
…این کاغذ است که می ماند.
پ.ن:
* عنوان برگرفته از جمله ی معروف آنتوان چخوف :«بنویس.تا می توانی بنویس.آنقدر بنویس تا انگشتانت بشکند.»