نویسنده: ساينا غفراني

به من 4

سلام به همگي؛
اول از همه يه خسته نباشيد به همه ي بچه هاي به مني (از جمله خودم!) كه 1 هفته‌س خواب و خوراك ندارن (لا اقل من كه ندارم!) تا بتونيم به من رو همونطور كه انتظار داشتيم برگزار كنيم! و شكر خدا هم محقق شد.

يه تشكر از بچه هاي به من و اكثر مسئولين ذيربط مدرسه كه اكثرا با ما همكاري لازم رو كردن (اونايي هم كه نكردن ما به بزرگي خودمون مي بخشيم!) و يه عذر خواهي از تمام بچه هايي كه احيانا باهاشون بد برخورد كرديم ولي بدونيد هيچ قصد و غرضي در كار نبوده و صرفا به خاطر فشار كار و استرسي بوده كه رومون بوده، به هر حال معذرت.

يه تشكر از بازديدكننده ها كه به جز چند مورد اجتناب نا پذيرباهامون نهايت همكاري رو كردن اكثرا، و اگر هم احيانا به كسي توهين نا به جايي شده و يا بد باهاش برخورد شده به ناحق معذرت مي خوام. چون من به شخصه سعي كردم مناسب ترين برخورد رو داشته باشم و از دوستام هم خواستم كه حواسشون بيشتر جمع باشه (البته جاي تاسف داشت كه بعضي افراد جايي براي برخورد خوب نمي گذاشتن.)

به هر حال امسال تقريبا همه بچه ها از به من راضي بودن (به جز اين مورد كه تمديد نشد!) و همين بهترين خسته نباشيدِ واسه‌ي هممون كه نشون ميده در حد سعي و تلاشمون كه كم نبود،نتيجه‌ي مطلوب رو گرفتيم. و آماده‌ي شنيدن پيشنهادات و انتقادات و نظرات به حق،به حا و منصفانه‌ي همه بچه ها،چه به مني و چه بازديد كننده، در مورد تمام وجوه به من (اجرايي،محتواي علمي و …) هستيم تا با استفاده ازشون بتونيم “به من 5” بهتري داشته باشيم!

با تشكر!

از مسئولين كادر اجرايي به من.

جشن بزرگ سمپادي ها

اولين گردهمايي بزرگ دانش آموختگان، دانش آموزان و اعضاي دبيرستان هاي سمپاد از بدو تاسيس تا كنون، به همت انجمن فارغ التحصيلان مدارس سمپاد كرج و با همكاري موسسه‌ي خيريه‌ي “مهر حامي ايرانيان” در 29 ارديبهشت ماه 1389 برگزار مي شود.

در كنار اين جشن، نمايشگاه و بازارچه‌ي خيريه اي به قصد كمك به موسسه‌ي “مهر حامي ايرانيان” -كه توسط تعدادي از اساتيد فعال مراكز سمپاد كرج تاسيس گرديده و اداره مي شود- نيز برگزار خواهد شد.

از تمامي دانش آموزان، فارغ التحصيلان، دبيران و كادر مدارس سمپاد –از بدو تاسيس تا حال- به همراه خانواده هاي ايشان براي حضور در جشن و بازديد از بازارچه دعوت به عمل مي آوريم.

* بازديد از بازار چه براي عموم آزاد است.

زمان برگزاری :

  • گردهمایی و جشن : چهارشنبه 1389/2/29 – از ساعت 15 الي 17:30
  • بازارچه خیریه : چهارشنبه 1389/2/29  از ساعت 17:30 الي 22  –    پنج شنبه و جمعه 1389/2/30 و1389/2/31  از ساعت 8 الی 22

مکان برگزاری :

  • كرج، چهار راه طالقاني، جنب ساختمان شوراي شهر، سالن اجتماعات شهيدان نژاد فلاح

دبير خانه‌ برگزاري جشن و بازارچه:

  • آدرس: كرج، عظيميه، بلوار 45 متري كاج، پلاك 11 شمالي، موسسه‌ي خيريه‌ي “مهر حامي ايرانيان
  • تلفن تماس و نمابر: 65 71 250 – 0261
  • تلفن همراه و پيامك: 09 89 396 – 0912 و   64 05 462 – 0912

پيش به سوي فروم!

سلام؛

اگه يادتون باشه دو-سه ماه پيش پستي با عنوان “سمپاد به كجا مي رود؟” گذاشته بودم.

اول از همه يه عذر خواهي به همه بدهكارم؛چون درست زماني كه بحث ها داغ شده بودن و همه ميخواستيم ببينبم ميشه كاري كرد يا نه من يا تقريبا همه درگير امتحانات شديم و بحث رها شد!

و يه تشكر هم از آقاي سيد حسام موسوي به خاطر نظرات خوب و كار سازشون كه واقعا من رو كلي آگاه كرد و معذرت به اين خاطر كه با  اينكه دلم ميخواست جواب تك تك نظرات رو بدم و خيلي سوال داشتم كه ازشون بپرسم،نرسيدم…شرمنده.

حالااز دوستاني كه اون پست رو نخوندن خواهشمندم كه برن به آرشيو نوشته هام و بخوننش و خوشحال ميشم اگه نظراتشون رو هم بگن و راهكار ارايه بدن البته توفروم قسمت بحث آزاد مربوط به سمپاد.

از بقيه دوستان هم ميخوام كه دوباره به بحث برگرديم چون به نظرم الان هم فرصت خوبي داريم و هم زمانِ خوبيه.

سپاسگزار ميشم اگه جدي بگيريد!ممنون.

به اميد اينكه بحث مثل قبل مفيد باشه و دوباره راه بيوفته تا شايد به نتيجه اي رسيديم،يا لا اقل تمومش كرديم كه رو هوا نمونه.بازم تشكر:)

(اگر اين پست مشكل ايجاد ميكنه زماني كه دوستان مطلع شدند پاكش ميكنم.)

گريه؟…يا گريه؟!

بنشین صاف و ساده گریه کنیم
مثل یک خانواده گریه کنیم

روی شن های آبدار و نمور
زیر پل های جاده گریه کنیم

می رسد روزی از غم انگور
زیر تابوت باده گریه کنیم

زیر سوهان زندگی آن روز
مثل آهن براده گریه کنیم

گرچه آنقدرها هم آسان نیست
بنشین ایستاده گریه کنیم

گاه گاهی به حال آن شاعر
که به شب تکیه داده گریه کنیم

و به حال کسی که تا دم صبح
مصرعی هم نزاده گریه کنیم

گریه مرد کار خوبی نیست
مثل یک مرد ماده گریه کنیم

نکند روزی از سر اجبار
من و تو بی اراده گریه کنیم

همه انواع گریه را کردیم
بنشین صاف و ساده گریه کنیم

چند وقته دلم بد جوري پره…ولي نمي تونم گريه كنم!نمي دونم حالا اين مشكل منه يا همدرد منم هست اينجا! به قول شاعر: دلم تنگ است و دارم آرزوي گريه اي شيرين…
ولي افسوس اشكم نيست!
پ.ن.1:شرمنده اگه مطلب مناسب نيست ولي دلم ميخواست با 4 تا همنوع درد دل كنم كه يه كم از 4تا بيشتر باشن!نمي دونم كي ميفهمه…!

پ.ن.2:بعد اين همه مدت يه كم سخت بود!احساس غريبي مي كنم اينجا يه خورده!ولي خب…دلو زدم به دريا…

سمپاد به كجا مي رود

به نام آنكه جان را فكرت آموخت

جوان نا كام 21 ساله…

من تو يا هر كس ديگه،تهران كرج يا هرجاي ديگه،دختر يا پسر،همه از يه خانواده ايم،خانواده ي سمپاد. آره سمپادي اسميه كه خواسته يا نا خواسته،چه خوشمون بياد و چه نياد روي همه ي ما هست،اسميه كه  يه روزي مايه ي افتخار ما بود.اما حالا چي؟حتما همه متوجه اتفاقات بدي كه چند ساله پشت سر هم داره مي افته شديد.حتما متوجه شديد كه ديگه خبري از اون اتفاقاي خوب نيست.اوايل فكر ميكردم اتفاقيه،اما حالا مي بينم نه انگار همش حساب شده است.مي شه به وضوح ديد كه كمر به قتل سمپاد بستند.يه روزي سمپاد توي هر شهر و شهرستاني،هر گوشه ي ايران،مظهر پيشرفت بود،مظهر همكاري و صميميت. شايد همه فكر مي كردن بين سمپادي ها فقط يه رقابت سخت علمي و تحصيلي هست.اما ما سمپادي ها خوب مي دونيم چيزي كه بين ما بود بيش تر ازين حرفا بود.اما الان چي؟الان هر گوشه اي رو كه نگاه مي كني،پره از مشكل.مشكلات داخلي بين مدارس سمپاد كه از درون داغونش كرده و داره مخالفاي سمپاد رو به هدفشون مي رسونه.اگه قرار بود اين بلا سر ما و سمپاد بياد اي كاش لا اقل اسم سمپاد برداشته مي شد.مشكلات ما الان حتي از مدارس عادي هم بيش تر شده،عاملش هم از جايي نبوده و نيست جز داخل سمپاد،اگه ما قدرت نگه داشتنش رو نداشتيم نمي شه تقصير رو گردن ديگران انداخت.كساني كه بايد ما رو درك مي كردن،كارشون شده از بين بردن روحيه ي ما.درك يه سمپادي واسه يه غير سمپادي خيلي سخته مي شه گفت با تقريب خوبي غير ممكنه!آخه سمپادي ها يه فرقي با بقيه دارن به جز ضريب هوشيشون(كه در خيلي موارد اصلا مطرح نيست)و اون شخصيت سمپادي هاست.هوش،خلاقيت،اعتقادات و اخلاقيات كه درك كاملش واسه ي كسي ميسره كه تجربه اش كرده باشه. اما حالا نه تنها برخي از مسئولين سمپاد از دانش آموخته هاي اون نيستن،بلكه افرادي(متاسفم كه اين رو مي گم)حتي از ضريب هوشي معمولي هم برخوردار نيستن و به طبعش قدرت درك سمپادي ها رو هم ندارن.همه اين رو مي دونند كه نوجوان ها توي اين سنين نياز به درك شدن دارن،يا دست كم احتياج دارن فكر كنن كه درك مي شن،حتي اگه يه توهم باشه.حالا با يه كم مطالعه مي شه به راحتي اينو فهميد كه اين نياز بيش تر از نوجوان هاي عادي توي نوجوان هاي خاص احساس مي شه.يعني هركسي كه يه چيزي كم تر يا بيش تر از يه نوجوان معمولي داره(نوجوان معمولي يعني اكثريت قشر نوجوان جامعه) و در كل يه فرقي با بقيه داره.اين افراد خاص مي تونن عقب مانده هاي ذهني،جسمي،معلولين… يا هر كس ديگه اي رو شامل بشن.اما اگه يه كم به تاريخ ويا حتي همين الان نگاه كنيم و واقعيت گرا باشيم،مي بينيم تاثير گذاز ترين افراد استعدادهاي خاص يا به اصطلاح همون درخشان بودند(اين گروه مي تونن با بعضي گروه هاي ديگه مثل عقب مانده هاي جسمي يا معلولين و … اشتراك داشته باشن).و اين درك كردن يا لا اقل القا كردن حس درك شدن به يه سمپادي وظيفه ي مسئولين سمپاده.اما الان اكثر مسئولين،چه كوچيك توي مدرسه و چه بزرگ تو خود سازمان،نه تنها اين وظيفه رو به خوبي انجام نمي دن،بلكه نا خودآگاه يا خودآگاه در جهت تخريب و تبديل يه سمپادي به يه فرد عادي گام بر مي دارند و رفتار هايي مثل مقايسه ي ما با بقيه،گفتن اين جمله كه مگه شما با بقيه چه فرقي داريد،همه و همه باعث ايجاد يه حس ضعف توي سمپادي ها مي شه.درسته كه اين فرق نبايد توي رفتار ما اثز بگذاره و باعث يه خود بزرگ بيني بيجا بشه،اما همه مي دونيم كه اين فرقه وجود داره و كسي نميتونه منكر اين تفاوت ها بشه.همه چيز از خود ما و حتي مدارسمون شروع مي شه.به عنوان مثال مي تونم راجع به مدرسه ي خودمون بگم.با نهايت تهايت تاسف وقتي مديران مراكز سمپاد كرج با هم ديگه مشكل دارن چه انتظاري مي شه از بقيه داشت؟يه زمان اتحادي كه بين مدارس سمپاد كرج بود باعث پيشرفت زيادي شده بود اما با تغيير بعضي افراد و پست هاشون توي سازمان هدف دستخوش تغيير شد.حساسيت هاي بيخودي به وجود اومد كه اين اتحاد رو تحت تاثير قرار داد تقريبا از بين بردش.همه چيز شروع كرد به پسرفت.هنوزم كه هنوزه افرادي سعي دارن  دوباره اين اتحاد رو ايجاد كنن،اما اين بار مانع بزرگ تري واسه تحقق اي اهداف وجود دراه و اين همون رفتار هاييه كه تو بعضي دانش آموزاي سمپاد به دليل رشد همون حساسيت ها و محدوديت ها شكل گرفته و اصلا هم شايسته ي يك سمپادي نيست.همين باعث شدت گرفتن مشكلات و تغيير بيش تر رفتار مسئولين مي شه و در نهايت همه چيز از سمپادي بودن در مياد!مسايلي بين مراكز شكل گرفت كه باعث افت شديد كيفيت تحصيلي توي مراكز شد و حالا هركاري كه انجام مي ديم يه نقصي داره.

عامل بعدي كه از بين رفتن سمپاد رو سرعت مي بخشه بي تفاوتي ماست.بي تفاوتي چيزيه كه هميشه و هر جاي دنيا عامل اصلي بد بختي مردم بوده و در مقايسه با اونا واقعا سمپاد چيزي نيست كه بتونه در مقابلش دوام بياره.در حالي كه امسال توي سال نوآوري و شكوفايي،تمام تلاش مسئولين طراز اول بر حمايت از نخبگانه.اما خودمون چي؟يعني حتي خودمونم واسه خودمون اونقدر مهم نيستيم بخوايم به خاطر آينده مون يه حركتي انجام بديم؟چيزي كه آزار دهنده است اينه:وقتي به سمپادي ها مي گيم كه “ما بايد يه كاري بكنيم،حتي اگه نشه تاثيري گذاشت بايد نهايت تلاشمون رو بكنيم”،جواب هايي كه مي شنويم از چند دسته ي محدود خارج نيستند.اوليش همينه كه “ما كه مي دونيم كاري از پيش نمي بريم و زورمون نمي رسه،چرا خودمون رو اذيت كنيم؟”خوشبختانه جواب اين رو همون بالا دادم!:” حتي اگه نشه تاثيري گذاشت بايد نهايت تلاشمون رو بكنيم”. اما جواباي كه بعدي آزار دهنده ترند و بيش تر شنيده مي شن،كاملا متناسب با سن و پايه ي افراد متغييره!مثلا بچه هاي سال آخر مي گن:”ما كه ديگه داريم مي ريم.”سوم ها مي گن:”ما ها كه سال ديگه،سال آخرمونه!”بقيه هم تنها جوابشون اينه:”مگه چند سال قراره توي اين مدرسه باشيم؟” اما اين دلسوزي براي خودمون نيست،شايد براي اوناييه كه بعد از ما از داشتن سمپاد و سمپادي بودن محروم مي شن.

به عنوان حرف آخر هم بيايد اگه نمي تونيم سمپاد رو نگه داريم يه كاري كنيم كه از سمپاد يه خاطره ي خوش و يه ذههنيت خوب براي همه بمونه.اگه سمپادي واقعا سمپادي باشه،مي تونه تو هر موقعيتي خودش رو نشون بدهو نشون بده اين رو كه حتي اگه ديگه سمپاد هم نباشه،سمپادي هميشه هست.

سپندارمذگان

وقتي به شروع و چگونگي وقوعش مي انديشم ، بنظرم همه چيز گيج كننده و پيچيده می آيد!اما ظاهرا اين گيجی چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت “ضربه فرهنگی”را چنين تعريف كرده اند: “تغييراتی در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجی، سردرگمی و هيجان می شود.” اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجی و بی هويتی پی آمد آن چيزی نفهميديم! شايد افراد زيادی را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظAmerican اش تلفظ می كنند. اما تعداد افرادی كه از واژه دورود استفاده می كنند، بسيار نادر است! همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيارراحت تر از « بدرود » در دهان ها می چرخد. ما حتی به اين هم بسنده نكرده ايم!اين روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد ،تمدن و تفاخر می دانند. سفره هفت سين نمی چينند ، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام می ورزند!جشن شب يلدا را كه به بهانه بلند شدن روز، برای شكرگزاری از بركات ونعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند ، اما همراه وهمزمان با بيگانگان روز شكرگزاری برپا می كنند!همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش می دانند،اما حتی اسم ” سپندار مذگان ” به گوششان نخورده است.چند سالی ست حوالی۲۶ بهمن ماه (۱۴ فوريه) كه می شود هياهو وهيجان را در خيابان ها می بينيم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس وفانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد.از هر بچه مدرسه ای كه در مورد والنتاين سوال كنی می داند كه”در قرن سوم ميلادی كه مطابق می شود با اوايل امپراطوری ساسانی در ايران، در روم باستان فرمانروايی بوده است بنام كلوديوس دوم.كلوديوس عقايد عجيبی داشته است از جمله اينكه سربازی خوب خواهدجنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری رو قدغن می كند . كلوديوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشی به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار می شود و دستور می دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دخترزندانبان می شود .سرانجام كشيش به جرم جاری كردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود…بنابراين او را به عنوان فدايی وشهيدراه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق !”اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان ، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد ، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است ! جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايرانی دقيقا برابر است با ۲۹ بهمن ، يعنی تنها ۳ روز پس از والنتاين فرنگی !اين روز “سپندار مذگان” يا ” اسپندار مذگان” نام داشته است.فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان “روز عشق” به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سی روز حساب می كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند ، هريك از روزهای ماه نيز يك نام داشتند.بعنوان مثال روز نخست “روز اهورا مزدا”،روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه)كه نخستين صفت خداوند است،روز سوم ارديبهشت يعنی “بهترين راستی و پاكی”كه باز از صفات خداونداست،روز چهارم شهريور يعنی ” شاهی و فرمانروايی آرمانی”كه خاص خداوند است وروز پنجم ” سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمين است. يعنی گستراننده، مقدس ، فروتن .زمين نماد عشق است چون با فروتنی ، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكی می شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه برابر می شد، جشنی ترتيب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه ٬ مهر نام داشت و كه در ماه مهر، “مهرگان” لقب می گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يااسپندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همين عنوان می گرفتند. سپندار مذگان جشن زمين و گرامی داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا می كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه می دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده ، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت می كردند. ملت ايران از جمله ملت هايی است كه زندگی اش با جشن و شادمانی پيوندفراوانی داشته است ، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ ،نحوه زندگی ، خلق و خوی ، فلسفه حيات و كلا جهان بينی ايرانيان باستان است. از آنجايی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناييم شكوه و زيبايی اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بينی دچار می باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه می كنند. مردمانی كه چنين ديدگاهی دارند، متوجه نمی شوند كه ملت های ديگر شيوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسی عملكرد آنان بخوبی نمایان است.بعنوان مثال در حالی كه اين روزها مردم كشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف می زنند. همچنين مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.” اطلاع داشتن از فرهنگ های ساير ملل” و “مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها” دو مقوله كاملا جداست . با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بی اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايی برسيم، جايی ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!

برای اينكه ملتی در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگی تاريخی را از اوگرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگی يا نابودی ملت ها است. هويت هر ملتی در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی كه در تاريخ از جايگاه شامخی برخوردارند ، كسانی هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتری خود ، فرهنگ و اسطوره های باستاني خود را معرفی كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازانی كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشی است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشريت دارد. شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از ۲۶ بهمن (Valentine) به ۲۹ بهمن ( سپندار مذگان ايرانيان باستان ) منتقل كنيم. سپندارمذگان بر همه ی دختران و پسران ایران زمین شاد باد.

منبع: +