دسته: دردودل

چراغی که به خانه رواست…

من یه ایرانیم

و ایرانو رو هم دوست دارم

تورونمی دونم اما من برای هر ذره از خاکش اهمیت قایلم …

وقتی می بینم یه عده دارن با بی خردی و جهل (!) به اون آسیب میزنن  خیلی اعصابم خورد میشه.

همین الان که دارم این مطلب رومینویسم یک سکوی نفتی درنفت شهردر حال سوختنه. فکر نمیکنم هیچ کس این خبر رو از رسانه ها شنیده باشه در حالی که خبر نشت نفت در خلیج مکزیک هر روز در انواع و اقسام برنامه های  خبری من جمله بیست و سی، شامگاهی و … مورد تحلیل بررسی قرار میگیره و حتی کار به جایی رسیده که الان از طرف ایران پیشنهاد دادن که نشت نفت رو متوقف کنن…

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=106010

من سر از کار دولتمردان ایران در نمی یارم … محیط زیست کشورمون در حال اسیب دیدنه  و باید سریعا اقدامی انجام بشه درحالی که دولت مردان به جای رسیدگی به کار خودمون دارن حرص نشت نفت آمریکا (دشمن آشکار) رو میخورن …

مگه هر روز نمیگید مرگ بر آمریکا ؟ مگه دوست ندارید که آمریکا گرفتار بلا بشه؟ خوب این هم بلا … دیگه چی می  خواید؟ حالا که گرفتار بلا شدن می خواهید گره کارشون رو باز کنید؟ از قدیم گفتن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه…اگه ما می تونیم جلوی  نشت چاه نفت رو در 1.5 کیلو متری زیر زمین بگیریم چه جوری نمی تونیم  مشکل خودمون رو روی زمین حل کنیم؟

از این گونه اتفاقات زیاد تو ایران میوفته…کافی گشتی توی اینترنت بزنین تا بفهمین چی میگم.

به امید سرفرازی ایران عزیز

دو نامه!

اول:براي معلم!

تو مرا بنده خودت ساخته اي،چرا که به من کلمه اي که نه،ميدانم به من حتي زندگي آموختي.و اين رسم بندگي را هم از بزرگ معلم خويش ،علي(ع)،آموختم که مي فرمايد:«کسي که به من کلمه اي بياموزد،مرا بنده خويش ساخته است».وتو به من بيشتر از کلمه اي آموختي.
چگونه ميتوانم زحماتت را جبران کنم؟نه درس خواندن من جبران آنست و نه حتي هديه.که هديه هم در برابر زحمات تو بي ارزش است.
ميدانم که براي هيچ کدامتان شاگرد خوبي نبودم.نه براي تو که به من الفباي خواندن و نوشتن آموختي،ونه براي تو که به من الفباي عشق آموختي.که اگر من شاگرد خوبي بودم،حداقل همان موقع به حرفهايتان گوش ميدادم؛و امروز پشيمانم از اين که روزگاري حرفهايتان را بي اهميت شمردم.
من حتي براي تو هم شاگرد خوبي نبودم،به من الفباي حساب آموختي من به هواي آنکه خود سالهاست حساب بلدم،سر کلاسهايت حاضر نشدم.
و ببخش مرا،که ميخواستي به من زبان مادري ام را خوب بياموزي ومن به خاطر هدفم،هدفت را ناديده گرفتم.امروز فهميدم که افتخار شاگردي ات از من گرفته شده.چه دير فهميدم،ديگر کلاسي نمانده که از تو حتي کلمه اي بياموزم.
مرا عفو کن!که درس صبر را دير آموختم،حال آنکه تو ميخواستي من زودتر بياموزم.واين ايراد من بود.
لطفا شما هم مرا عفو کنيد،که حتي سه بار هم سرکلاسهايتان حضور نداشتم.

از اينکه به خاطر هدفم،هدفتان را ناديده گرفتم پشيمانم؛پشيمانم که روزگاري حرمت شاگردي و معلمي را فراموش کردم.اکنون غصه اين را نميخورم که از درس هايم جامانده ام.
تمام حسرت من اينست که نتوانستم از وجودتان چيزي بياموزم.
اميدوارم مرا عفو کنيد.

دوم:براي دوست سمپادي!
روز سمپاد پيشاپيش مبارک!
بازهم روزگار 14 ارديبهشت را تکرار کرد،تا دوباره روز سمپاد فرا رسد؛و بهانه اي شود که بار ديگر در کنار هم جمع شويم،وجشني برپا کنيم.
بازهم 14 ارديبهشت فرارسيد،تا اهدافمان را به ياد آوريم.و اين روز آمد تا رسالتمان را به ما متذکر شود.آمد تا به يادمان بياورد که فقط به فکر سمپاد نباشيم!
کاري کنيم تا کشور عزيزمان را سربلند کنيم؛و آينده کشورمان را خوب بسازيم.

آرزو …

به نام آفریدگار قلم
امروز سه شنبه 7 اردیبهشت 1389 هجری شمسی
و همین وازه هاست که مرا دیوانه میکند و همین تاریخ است که ذهن ها را مشوش میکند,همین تاریخ است که با زبان بی زبانی میخواهد به ما بفهماند که کمتر از 1 ماه دیگر امتحانات نهایی ما آغاز میشود,همین تاریخ است که مرا بیم میدهد,مرا میترساند,ترسی که در پس چشمانش میتوان امید را دید وشاید اگر چشمانت ضعیف نباشد بتوانی آرزو را نیز رویت کنی.
و به راستی آرزو چیست؟
آیا تا به حال این سوال را از خود پرسیده ای؟آیا تا به حال از خود پرسیده ای که برای کدامین آرزو زندگی میکنی,درس میخوانی,نهایی میدهی و …؟
اگر پرسیده ای و برای آن جواب پیدا نکرده ای به فکر جواب آن مباش و ذهن خود را از این افکار بیهوده!!! تهی بدار,به زنگی دنیایی ات برس,قلمت را زمین بگذار و مارا دیوانه بخوان,همانطور که تمام عالم ما را با این نام میخوانند و چه بسا که آنها راست میگویند و ما دیوانگانی بیش نیستیم که میخواهیم بی عرضگی!!! های خود را با تن نازی قلممان جبران کنیم.و شاید حق با ماست و آنان دیوانگانند که زبان قلم را نمیفهمند. وفقط خدا یی میداند چه کسی داناست که خود داناست و با تکیه بر دانایی خویش قلم را آفرید.
حال اگر سوال فوق را از خود پرسیدی و جوابی نیز برای آن یافتی ما را نیز در جریان بگذار تا از این تناقض آرمان هایمان به در آییم.
و اگر تا به حال این سوال ذهنت را به خود مشغول نکرده میتوانی تمام مطالبی که تا به حال خوانده ای را “unistall” کرده و ما بقی آنان را نیز بهمشتی سبزی بفروشی!!!همانطور که بارها عاقلان یا دیوانگانی که صحبتشان را کردیم این نکته را به ما گوشزد کرده اند که تمام کاغذ پاره هایت را در یک دکان سبزی فروشی ببر و ببین مشتی سبزی به تو خواهد داد؟
آیا تا به حال از خود نپرسیده اند که سبزی فروش عاقل است یا دیوانه؟
ذکی!یک سوال کم بود حالا باید برای پاسخ دادن به دو سوال به سر و کله یکدیگر بزنیم,به قول بچه ها بیخیال!بحث اصلی رو بچسب!
آرزو چیست؟
مادرم برای مت آرزو دارد,او میگوید میخواهد خوشبختی مرا ببیند و پدرم نیز آرزو های خو را از این بنده دریغ نفرموده و موفقیت مرا از خداوند منمان خواستار است.
و حالا باید خوشبختی و موفقیت را نیز تعریف کرد و جالب این است که هر کس آن را به دید خود معنی میکند,پدرم به دید خود موفقیت مرا میخواهد و مادرم هم نیز به دید خود خوشبختی مرا.
و اگر من تمام این وازه ها را با دید دیوانه وار خویش معنا میکردم اکنون نه چشمان سیاه ترس را میدیدم و نه اید و آرزو را.
و هر کس وازه ها را به دید خود معنی میکند و اگر غیر از این بود …
اگر غیر از این بود زندگی من میتواتست در اتاقی و ما یملک آن خلاصه شود و ما یملک آن چیزی نبود جز یک قلم و چند تکه کاغذ و شاید هم پنجره ای نیمه باز…
شاید خوشبختی من زمانی بود که قطرات باران پنجره ی نیمه باز اتاقم را که دهان او هم به نشانه ی اعتراض از بی بارانی باز یا همان نیمه باز شده نوازش کند و شاید موفقیت من مادامی بود تمام کاغذ هایم سیاه شوند و آرزوی من این بو که سر بر زمین بگذارم و دمی بیاسایم و دیگر از این آسایش ابدی بر نیایم.
یا حق …

دعا

1.
ادعونی استجب لکم.
«بخوانید مرا تا اجابت کنم،شما را. «قرآن مجید
2.
من به هیچ وجه خدا را لمس نکردم.خدایی که لمس کردنی باشد که دیگر خدا نیست.اگر هر دعایی را هم اجابت کند،همین طور!همان جا بود که برای نخستین بار حدس زدم که عظمت دعا بیش از هر چیز در این امر نهفته است که به آن پاسخی داده نمیشود و زشتی سوداگری را به این مبادله راهی نیست.این را هم دریافتم که آموختن دعا،آموختن سکوت است؛و عشق فقط از جایی شروع میشود که دیگر هیچ انتظاری برای گرفتن هیچ چیز وجود نداشته باشد.
عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت.
«برگرفته از کتاب دژ،نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری»
3.
تا حالا شده چند سال متوالی از خدا یه چیزی بخواین،بعد بهتون نده؟! چه حسی پیدا میکنید؟
شنیدید میگن روز قیامت یه عده از آدم ها میگن ای کاش هیچ وقت دعاهامون تو دنیا اجابت نمیشد؟!
آخه اون روز میبینن افرادی که دعاهاشون در دنیا مستجاب نشده اون موقع دارن ده برابرش رو میگیرن و دعاهاشون به عنوان عمل صالح ذخیره شده؛و نتیجه ش رو میبینن.
احتمالا واسه همینه که خدا وند در سوره شرح،آیه های آخرش گفته:«پس چون از نماز و طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار،وبه سوی پروردگار خود همیشه متوجه و مشتاق باش.»
پس اگر یک زمانی دعاهاتون مستجاب نشد،تلاشتون نتیجه ای رو که میخواستید نداد،به خدا اعتماد کنید.شاید خدا میخواد ایمان و توجهتون بهش بیش تر بشه و احتمالا میخواد بیشتر از چیزی که خواستید بهتون بده.

پ.ن:حالا شاید ده برابرشو نداد،شاید بیشتر داد،شاید کمتر.

و تاریخ دوباره تکرار میشود…

10 محرم سال 61 ه. ق : (صدای دست و هلهله و کوبیدن شمشیرها و سپرها به یکدیگر )

خیمه ای در اتش میسوزد…

بوی دود و آتش…

حمله به حرم حسین(ع)…

10 محرم سال 1431ه . ق(1388ه . ش) : (صدای سوتو دست وهلهله)

ساختمانی که در اتش میسوزد…

بوی دود و اتش…

حمله به عزاداران حسینی…

تاریخ دوباره تکرار شد و عاشورایی دگر اتفاق افتاد

دوباره دست زدند و هلهله کردند.دوباره شادی کردند

باز هم به حق ناسزا گفتند

و باز هم حرمت ها شکسته شد

“و هدا یوم فرحت آل زیاد وآل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله و علیه. اللهم فضاعف علیهم اللعن و الغداب الالیم”

فرازی از زیارت عاشورا

ای پادشه خوبان                  وقت است که باز ایی