از بیکاری بنده به چند نکته توجه فرمایید
امروز رفته بودیم کوه، من و دوستان (نمی شد از با استفاده کرد!)؛ حرف شد که شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی ایران، به برکت دولت نهم و سی سال اقتدار و پیشرفت و پشتیبانی(!) که انسان را یاد ابولقاسم فردوسی می اندازد، در اواخر سال نوآوری و شکوفایی، نوآوری فرموده اند و فیلمی گزارده و زیر آن مرقوم نموده اند: “دیدن این فیلم به افراد زیر 13 سال توصیه نمی شود” !. از قضا وقتی رسیدم به(!)خونه گوشی همیشه در صحنه ولی خاموش شده ی خود را روشن کردم و دیدم فرط و فرت پیغامک و اس.ام.اس سرازیر می شود! با دقت در یکی از ایشان که 1دقیقه پیش تر مرسول شده بودند، دریافت که فیلم مذکور پخش می شود! بعد از دیدن فیلم و نفهمیدن قسمت هایی به دلیل سانسور یا هر اشتباه دیگری، به این فکر کردم که “چرا شبکه دو در هنگامه پخش برنامه کودکان و خردسالان و نوجوانان، اسم خود را به شبکه کودک تغییر می دهد و حالا فیلمی برای کودکان می گذارد و به آنهایی که زیر 13 هستند توصیه می کند جون من نبین!” و بلافاصله ذهنم خودش رو کمی جابه جا کرد و گفت: “آخه …! تعریف کودک که افراد زیر 13 سال نیست!! کودک تعریف وسیع تری داره که ذهن تو قادر به درک ایشان نیست” حقا که ذهنم خودش را بیش از حد تحویل می گیرد!
مورد دوم، یکیکی نیست به ما آموزش بده انسانیت و رفتار مدنیته را آیا ؟! به هر حال ادعای و دعای ما در باب “فرهنگ” گوش فلک را کر می کند، لهذا، هیچ شخصی به این اربده های ما، که نمی دانیم چگونه نوشته می شوند، گوش جان که هیچ گوش تن هم نمی دهد !
مورد سوم، پارادوکس فکریدر دین ما گفته می شود “تازه مسلمان با غیر تازه مسلمان هیچ تفاوت معنا داری ندارد” و ما ناراضی هستیم از اینکه خلیفه دوم حق ایرانیان از بیت المال را نیم از اعراب قرار داد! و خودمان با کمال ادعا و دعا در باب “فرهنگ” آواز سر می دهیم که آمریکا 200سال هم نیست که کشف شده است، ولی ما 200 سال است در حال پس رفتیم! وما کسانی هستیم که کوروش پادشاه بود! و از قبل گفته و شنیده می شد “من کسی ام که شاه رفت”! چه بی ربط مربوط می شوند بعضی چیزها که زیاد هم چیز نیستن! و حتی این حق ریش سفیدی و آب و گل و خاک که امروز به لباسم بود.
مورد چهارم، حقشاید برای ما بیش از اینکه حق آب و گل باشد، برای آب و گل نسبت به ما حق آب و گلی وجود دارد و ما بد برداشت کرده ایم!
مورد پنجم، ذهنماین ذهن محترمه بنده از موقع رقم مورد دوم خودش را به استخوان های پسین و پیشین و زیرین سر می زند که من حرف دارم! من می خواهم از این گمراهی تو را برهانم! “تو فکر کردی فرهنگ ما مدیون کوروشه؟! درست که یهود و حتی صهیونیست نسبت به اوشون ارادات فراوان دارند، ولی من که قدر یک بشکه نفت هم ارزش قایل نیستم! ما خدا و پیامبر و امامان و ان+12 معصوم را داریم ما…” ذهن من بیش از حد حساب شده و تامل شده و باخبر از قیمت گوجه صحبت می کرد، دیدم ملال آور می شود، تذکر می دهم که “ما ان+چهارده معصوم داریم برادر!” و دوباره ذهن میکروفون رو به دست می گیرد و “ما در این دویست سال شاید پیشرفت چندانی نداشته باشیم ولی در این 30 سال اخیر و 4سال اخیرتر پیشرفت های کانگورو مانندی داشته ایم! شما به جای 200 سال باید می گفتی 170 سال گذشته ما در …” و باز هم این ذهن معلومات و توانایی های خودش رو نشان می دهد و فکر نمی کند چه 200 چه 170 چه 31، همه شامل فجر نور نیز می شوند! و با کمال رو ذهن در ادامه می گوید “شما چکار به آب و گل دارید؟! اگر جایی وقفی باشد که شما حق آب و گل ندارید که! در ضمن! شما حق آب را باید جدای از حق گل خریداری کنید و…” و من به نظرم می رسد “مورد”ی اضافه کنم:
مورد ششم، ویرایش مورد دوم، یکیکی نیست این ذهن و ذهنیت و آموزش هایی که به ما داده شده را از این چپاندنگاه مغز ما در بیاورد ؟! عذاب آور است این ذهنیت