دسته: عمومی

منطــق وسیستــم‌هـای منطـقی

انسان در مواجهه با مسائل مختلف در ابتدای کار هیچ منطق برخورد یا به عبارت دیگر روش توجیه لازم برای آن مساله را ندارد و با گذر زمان و کاوش و تجزیه بیشتر مساله سعی می‌کند منطقی برای موجب و وجوب آن قضیه بیابد. این چنین آرام‌آرام منطق برخورد با پدیده‌‌های دنیای اطراف ما شکل می‌گیرد وحال آن مساله جزو منطق ما شده. این دخول منطق توجیه مساله جدید به درون حیطه منطق انسان‌ها دقیقا مترادف رسیدن از منطق به بی‌منطقی است. شاید این جمله در نگاه اول عجیب باشد ولی با توجه به تعاریفی که ارائه شد کاملا قابل توجیه است. شاید چون ما منطق را یکسری بحث فلسفی می‌دانیم برایمان این جمله ناملموس باشد ولی چون ما منطق را سطح درک و توجیه یک مساله تعریف کردیم هر چیز فراتر ار آن که خارج منطق است را می‌توان بی‌منطقی(چیز بیرون منطق) خواند. حال گاهی اوقات افرادی با احاطه کامل به مرز منطق با تفکر نظر و توجیه جدیدی برای پدیده می‌اورند که تا آن موقع درون منطق نبوده و به زبان دیگر به بی‌منطقی (توجیهی خارج منطق کنونی) می‌رسند حال این نظر می‌تواند درست یا غلط باشد. به عنوان مثال تا قبل از نیوتون، قرن‌ها طبق نظریه ارسطو باور براین که اجسام تمایل به سکون دارند و حتی اگر به آن‌ها نیرویی وارد کنیم و حرکت کنند بعد مدتی می‌ایستند. منطق برخورد با این قضیه همین بود تا این که نیوتون نظریه اینرسی را در محدوده خارج این منطق اعلام کرد. البته رسیدن به یک منطق جدید در محدوده بی‌منطقی برای افراد مختلف در بازه‌های زمانی مختلف اتفاق می‌افتد. مثلا انیشتین سال‌ها قبل به نظریه نسبیت رسید و تازه امروزه خیلی از ما به آن می‌رسیم. منظور از رسیدن این است که این توجیه جدید درون محدوده منطق ما بیاید پس مرز منطق گسترده‌تر می‌شود وچیزی که قبلا بی‌منطقی بود حال جزئی از منطق می‌شود.

پس انسان همواره نیاز به دید منطقی و منطق برای توجیه مسائل اطرافش دارد و باید با دیدن شواهد مربوط به مساله استدلالی بیاور و توجیهی نتیجه‌گیری کند.
روش رسیدن یا به عبارتی روند استدلال باید درست باشد و هرگونه اشتباهی در درک یا تحلیل مساله موجب نتیجه گیری غلط می‌شود. این درک اشتباه وقتی پیش می‌آید که خود اجزای مساله و یا روابط بینشان و یا هر دو با هم پیچیده باشند و ما متوجه نشویم کجای کار استدلال راه غلط رفته است. به‌عنوان مثال فرض کنید شخصی ادعا می‌کند که هرگاه باران می‌آید او یک ساعت قبلش عطسه می‌کند. اگر او هم‌اکنون عطسه کند آیا باید منتظر باران باشیم؟ پاسخ خیر است چون به زبان منطقی اگر بخواهیم این را پردازش کنیم چنین نتیجه می‌شود که “عطسه  باران” و فقط زمانی که باران ببارد حتما عطسه است و عطسه لزوما باران را نتیجه نمی‌دهد یعنی ما از این شرط نمی‌توانیم “باران  عطسه” یعنی عکسش را نتیجه گیری کنیم. شاید پیچیدگی که مارا اینجا به اشتباه انداخت این باشد که عمل عطسه قبل از باران اتفاف می‌افتد و ما ناخودآگاه و طبق عادت که فکر می‌کنیم عمل زودتر باعث عمل دیرتر است، به اشتباه افتادیم. اما مساله مهم‌تر این است که ما چطور این مشکل را رفع کردیم و روندی صحیح برای استدلال تعریف کردیم. بله ما فرض‌های مساله را در قالب یک رابطه منطقی نوشتیم. این همان چیزیست که به آن سیستم منطقی یا دستگاه استنتاج یا سیستم صوری می‌گوییم. پس ما به سیستم‌های منطقی نیاز داریم تا در قالب روابط و ضوابطی درست و قابل استناد از فرض‌ها به نیجه‌هایی صحیح برسیم. اولین مزیت این سیتم‌ها این است که روابط بین فرض‌ها را ساده‌تر و صریح‌تر نشان می‌دهند و آدم گیج نمی‌شود و این باعث از بین رفتن خطاهای درکی می‌شود. برای رفع خطاها روند استدلال هم چون مااز یکسری اعمال و ابزارهای ثابت(که بعدا آن‌ها را توضیح می‌دهیم) که مستدل هستند استفاده می‌کنیم جایی به خطا نمی‌رویم.
هر سیستم منطقی شامل بخش‌های زیر است:
زبان صوری واژگان جمله نشانه‌ها
سیستم منطقی قواعد ساخت ادات منطقی
تعاریف نماد کمکی
دستگاه استنتاج اصول
قواعد استنتاج

و اکنون تعریف این موارد:
* جمله نشانه‌ها یعنی حروفی که به گزاره‌ای نسبت می‌دهیم و نشانه گزاره است.
“قطع سیم”=w “انفجار بمب”=e
* ادات منطقی ابزارهایی هستند که ما به کمک آن‌ها اعمالی روی جملات انجام می‌دهیم و مفاهیم را گسترده‌تر می‌کنیم. از جمله مهم‌ترین ادات منطقی و ، یا ، نقیض ، شرطی و دو شرطی هستند که در سیستم‌های مختلف نمادهای‌ مختلفی دارند. البته در سیستم‌های مختلف ادات دیگری نیز هستند.
* نماد کمکی برای فهم بهتر اصول و واژگان در روند اثبات استفاده می‌شوند که به‌نوبه‌ی خود از ایجاد شبهه جلوگیری می‌کنند. ( )
* قواعد ساخت روش‌های معتبر کنار هم قرار گرفتن واژگان مختلف را به ما معرفی می‌کنند یا به عبارتی دیگر می‌گویند درچه شرایطی عبارت یا ساختار wff است. pq ‌ pq
* وقتی عبارت wff که ساختیم را معنی کنیم که چی هستند و چه استفاده‌ای دارند، آن را تعریف کرده‌ایم.مثلاً pq یعنی ازp به q می‌رسیم یا p,q را نتیجه می‌دهد یا اگر pرا داشته باشیم آن‌وقت q نتیجه می‌شود.
* اصول یکسری موارد یا گاها عباراتی هستند که بدون اثبات می‌پذیریم و در اثبات‌ها استفاده می‌کنیم.
* قواعد استنتاج یکسری روابط هستند که قابلا برپایه ادات منطقی استوارند و ساختارهای مختلف را به هم تبدیل می‌کنند و ما به کمک آن‌ها از اصول و داده‌ها و عبارات قدم به قدم نتایجی می‌گیریم تا به حکم برسیم.

موضوع منطق برا خودم جالبه گفتم شاید بعضی دوستان هم علاقه مند باشند. این یه بخشی از یه تحقیق به نگارش خودم بوده.

بید مجنون

بید مجنون
بید مجنونی در پایان تابستان در کنار رودخانه ایستاده
درختی که از او نی برگی فرو افتاده
ونه خورشید ان را سرخ و نارنجی کرده
برگها از درخت اویزان اند و کمرنگ می شوند
و بر فراز اب های خروشان رودخانه باز هم رنگ می بازند
گویی زندگی است که از وجود ان ها رخت بر می بندد
برگ های سرد در دل خروشان باد و اب
و زمستان هیچ اهمیتی به اخرین برگی که در اب و بر زمین می افتد نمی دهد…

مردم و علم

به نام خدا

قصد کردم مطلبی بنویسم که بر خلاف مطالب قبلی کوتاه تر باشد چون اصولا کمتر کسی این متون را می خواند و خاطرات نیز تا ابد پر طرفدار ترین موضوع مطالب بلاگ ها و جهان سایبری خواهد بود..

علم به طور روز افزون در حال رشد و توسعه است. به طوری که طبق گفته ی کارشناسان در طی بیست سال اخیر دو برابر شده یعنی علم تولید شده تا قبل از دهه هشتاد میلادی برابر است با آن چه که در طی بیست سال رخ داده. و بر این اساس این سرعت روز به روز شتاب بیشتری میگیرد. چیزی شبیه همان قانون معروف مور که می گوید قدرت پردازنده ها هر دو سال یکبار دو برابر می شود.

اما رابطه مردم با علم چگونه است؟ چه میزان سطح آگاهی از علم در مردم وجود دارد؟ نیاز به علم در میان مردم چقدر احساس می شود؟

پاسخ این است که آگاهی مردم نسبت به علم در حدی است که علوم  برای آن ها جالب توجه باشد. یعنی متوجه شوند که چه کاربردی در انجام فعالیت های روزمره دارد. از این رو است که استقبال خوبی از فناوری نانو و یا کشت سلول های بنیادین می شود در حالی که عملا هیچ حرفی از راه اندازی شتاب دهنده ی بزرگ ذرات هادرونی در ژنو نمی شود. علت این امر این است که هر فردی در مورد این که علم چه طور می تواند کاری کند که شیشه لک نگیرد و یا دوربین هایی ساخته شود که در رگ های بدن حرکت کند کنجکاو می شود. همچنین در این مورد که بتوان برای فرد قلبی ساخت و یا بخشی از بافت های بدن که ترمیم نمیشوند را ترمیم کرد (همانند نورون ها) نیز افراد کنجاو می شوند که دانشمدان چه کاری انجام می دهند؟ ولی اصلا مردم جذب این موضوع نمی شوند که اول لحظات شکل گیری جهان در ژنو شبیه سازی شده است. یا شبیه سازی خورشید توسط قوی ترین فناوری و تجهیزات لیزری جهان در کالیفرنیا اگر اشتباه نکرده باشم کمتر جذابیتی برای مردم عامه ایجاد می کند.

در اینجا راهی وجود ندارد جز این که افراد آگاه در این زمینه همچون دانشمندان و کارشناسان با نوشتن کتاب های ساده مردم را جذب علم کنند. تعداد کمی از مردم پس از آشنایی مقدماتی با سطح پیشرفته تری از علوم (مثل ریاضیات) به آن ها علاقه مند می شوند.

خب دیگر مطلب را ادامه نمی دهم چون طی  سه مطلب اخیر متوجه شدم که نه تنها استقبال کمی از این گونه مطالب می شود بلکه سعی در کوبیدن نویسنده هم در بین برخی افراد وجود دارد. به همین علت هم سرعت رشد فرهنگ و نگرش صحیح در جامعه ما بسیار پایین است. البته دیدید که مطلب چندان هم کوتاه نشد. خب این هم عادت منه دیگه.

موفق باشید.

آبگوشت(Hf’,aj)

آبگوشت روایتی ویژه است، هر وقت که به عنوان ناهار آبگوشت داریم، بنده شخصاً سیر نمی شوم، البته سیر شدن نه به این معنا که اینقدر خوشمزه است که سیر نمی شویم، کلاً سیر نمی شویم ! ـ

البته باید افزود که مزه ی آبگوشت هم تعریفی ندارد و گوشت کوبیده نیز چنگی به دل نمی زند. به همین خاطر است که معمولاً پس از آبگوشت اقدام به طبخ نیمرو می کنیم. اما وقتی این کار را انجام می دهیم، داد اهالی خانه در می آید که : “پسر نادان! اسم اسید اوره شنیدی ؟ الآن آبگوشت و گوشت کوبیده خوردی! می میری ها ” البته یادشان می رود به قامت 185 سانتی متری و 59 کیلوگرمی من نگاهی بیاندازند ! ـ

منطق یا …

به نام خدا

پس از مبعث پامبر اکرم (ص) هر شب تلویزیون سریال طنزی با موضوع اجتماعی را پخش می کرد. در همان اولین قسمت ها این موضوع در خلال گفت و گو ها  سریال مطرح شد که چرا احساس و هر آن چه که مرتبط به آن است جای روابط منطقی را گرفته است؟ آن موقع این سوال در ذهنم مطرح شد که واقعا چرا این اتفاق افتاده است؟  چرا سیر انجام رویداد های مختلف در جامعه ما به گونه ای نامتوازن انجام می گیرد؟

این موضوع از روابط خانوادگی گرفته تا سطوح بالای اجتماعی و سیاسی وجود دارد. کدورت ها در خانواده ها از اختلافات بسیار جزئی آغاز می شوند. در مغیاس گسترده نیز همینطور ولی آبرومندانه تر. یا این که چرا افراد ترجیح می دهند احساسات خود را ابراز کنند تا این که بخواهند منطقی فکر کنند. یکبار به پیرایشگاه رفته بودم صاحب مغازه داشت با فردی صحبت می کرد. مدام می گفت که اگه من رئیس جمهور بودم فلان کار رو می کردم و … در حالی که به طور منطقی باید در نظر گرفت که یک فرد در راس (هر فردی باشد من از جناح خاصی حمایت نمی کنم چون به موضوع ما ربطی ندارد) وظایف زیادی دارد که باید آن ها را به طور موازی انجام دهد. یا مثلا فردی از یکی از کار های فرد دیگری ناراحت شده کل اخلاقیات وی را زیر سوال برده و حتی چیز هایی نیز از خودش بر آن افزوده تحویل فرد دیگری می دهد که اصولا آن فرد نیز طبق سیستم فعلی روانی انسان ها یک پیش زمینه بد و خراب از وی بدست می آورد.

یا مثلا در همین بلاگ سمپاد. اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند. ولی من به شخصه ترجیح می دهم که کمتر از این دست متون بنویسم ولی به طرز عجیبی وسوسه می شود که آن ها را بخوانم. اکثر نوشته ها جزو گروه دردودل و زندگی و از این دست هستند که اگر بی ضرر باشند سود آن چنانی هم ندارند. بیشتر مردم هم ترجیح می دهند کتاب نخوانند یا رمان و کتاب داشتان بخوانند و یا نهایتا” روزنامه .

در واقع مسئله این است که طرز تفکر انسان احساسی است. البته من نمی خواهم بگویم که باید مثل یک روبات تفکر الگوریتمی داشت بلکه عقیده دارم در توازن این دو عامل (عقل و احساسات) در ترازوی تصمیم گیری کفه ی عقل باید سنگین تر باشد.

شاید این تقریبا در موارد انجام کار همان سیاست قورباغه را قورت بده باشد ! یک مورد مقایسه ساده مثلا در مورد نماز :

غیر منطقی :

اذان می گویند. فرد با خود می گوید که حالا کلی وقت هست نماز هم که در نمی ره.

منطقی:

اذان می گویند. فرد با خود می گوید که احتمال دارد که فراموش کنم و یا کاری پیش بیاید و همچنین اضطرابی برای انجام ندادن تکلیف شرعی نخواهم داشت.

فرد اول نگران از انجام ندادن تکلیف شرعی و فرد دوم آسوده خاطر است.

اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند.

موفق باشید.