سلام به تمام دوستان سمپادی…
امروز اولین روز حضور من در این بلاگ هستش. از امروز به بعد با شما هستم تا لحظات خوبی داشته باشیم…
به وب ما هم سر بزنید. توسط من و چند تا از بچه های سمپادی اداره می شه.
آدرسش : www.msking.tk
سلام به تمام دوستان سمپادی…
امروز اولین روز حضور من در این بلاگ هستش. از امروز به بعد با شما هستم تا لحظات خوبی داشته باشیم…
به وب ما هم سر بزنید. توسط من و چند تا از بچه های سمپادی اداره می شه.
آدرسش : www.msking.tk
بسه ديگه!چقد غر ميزني؟خل شدي گلم؟زمان رو داري از دست ميدي…بيخود وبي جهت…حالا هي غر بزن….هي بگو چقد اين دنيا بده …هي بگو چقد نامرد زياد شده…شده كه شده…نميگم به تو چه! اتفاقا به تو خيلي چه!!!!
ولي وقتي كه كاري ازت بر نمياد ؟؟؟؟
بابا بيخيال!زندگيتو بكن داداش.تو درستو بخون…نميخواد دستاتو مشت كني!حالا هي بكن…وقتي يه چيزه گنده تر فكتو اورد پايين ميفهمي…پيام كوتاه هم كه رفع اختلال شده!ديگه چي ميخواي؟اصلا نميخواد بگي چي ميخواي…الان يه چي ميگي دردسر ميشه….برو گلم…برو سرگرم شو…مثلا شبكه خبر ببين…! اگه ميخواي كتاب بخون…فقط حواست باشه چيزي كه قابل تامل باشه توش نباشه!
اصلا ميدوني چيه؟
راستشو بخواي من ميگم برو بمير….اين طوري منم راحت ترم….!!!!!!
کرم جي با تو دوسته واسه پوسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فلش هاي چند کاره ي نايسر دايسر، براي انواع موهاي چرب و نم گرفته
تحصيل در شمال شهر جزايرماداگاسکار: فقط با خريدن چاقو هاي بانک ملت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با کرم هاي قورباغه از از ميمون به باربي تبديل شويد(کرمي بي نظير تشکيل شده از مدفوعات قورباغه %100 گياهي)
سيم کارت هاي جادويي نيکسل: با خريد يک سيم کارت اعتباري شمارا غرق در سيم کارت ميکنيم)
پ.ن1 : به جون عمه هام فقط قصدم عوض کردن هواي اين جا بود قصد ديگه نداشتم ( منظورم اينه که فکر سياسي نکنين)
پ.ن2: زياد گير ندين خودم ميدونم چرت بود!!!!!!!
قلم رو بر می دارم و می نویسم از آنچه در سر دارم؛
بچه که بودم، خیلی بچه بودم.
یه بار به این مسئله فکر کردم که دختر بودن بهتره یا پسر بودن!
تمام جوانب مسئله رو چک میکردم
میگفتم دخترها باید درد زایمان رو تحمل کنند
ولی پسرها هم باید برن سربازی
سبک سنگین که کردم دیدم دخترها راحت میتونن درد رو تحمل کنند، چون این درد رو واسه زاییدن یه گوگلی میکشن!
میشه تحملش کرد
تازه اون موقع هم مثل الآن از درد خوشم میومد (ولی نه از نوع زایمانش البته)
پس این شد که دوست داشتم دختر باشم
بعد که بزرگتر شدم، یکی بهم راجع به قاعدگی دخترها گفت
هنوز بچه بودم
به این فکر کردم که دخترها چقدر بدبختند!
خیلی هم بدبختند، آخه که چی؟ واقعا چیز مزخرفیه این قاعدگی
حاصل این شد که به این نتیجه رسیدم «آخ جون، من پسرم!»
باز هم بزرگتر شدم
دیگه فقط یکم عاقلانهتر فکر میکرد
پسر میره فوتبال بازی میکنه؛ فوتبال نگاه میکنه که یه وقتی جلو دوستاش کم نیاره
دختر یه عروسک میگیره دستش راه میره و اونو میکشه روی زمین؛ میزامپلی میکنه تو خیابون جلب توجه کنه!
پسر راه میفته تو خیابون به دخترا متلک میندازه
دختر راه میره تو خیابون احساس میکنه همه بهش توجه میکنن و متلک میندازند
چیزی که میخوام بگم مستقل از ین حرفاس
بزرگ و بزرگ و بزرگتر شدم..
آن سالها که بچه تر بودیم و کلی امید و آرزو داشتیم ،از هرکداممان که میپرسیدی “بزرگ شدی میخواهی چه کار شوی؟!” شروع میکردیم به صحبت که میخواهم فلان شوم و فلان را تغییر دهم این چیزها را بدست آورم به این آدمها کمک کنم و خلاصه اینکه کلی صحبت میکردیم و آخر هم اگر کم میآوردیم و دلیل منطق پسندی پیدا نمیکردیم سرخ میشدیم و این ور آن ور را نگاه میکردیم شاید هم میگفتیم چون دوست داریم…
بالاخره بچه بودیم و هنوز خوب نمیفهمیدیم وقت لازم بود تأ تربیت شویم و برسیم به اینکه الان هستیم…درواقع اقتضای سن بود.
با همان ذهن تربیت نشده ازمان میخواستند که انشا بنویسیم… معلم پای تخته میآمد و با گچ،بزرگ مینوشت : موضوع انشا “فلان”.چه میدانم!علم بهتر است یا ثروت ،شغل آینده تان چیست؟!،نامهای به فرزندان خود بنویسید… البته این وسط خوش شانس هم بودیم که درست تربیتمان کردند و بهمان فهماندند که اینها اهمیت ندارد،آنچه مهم است این است که باید خوب تربیت شد و خوب درس خواند تأ دانشگاه خوبی راهمان دهند،تا در آنجا هم بتوانیم خوب درس بخوانیم و خوب تربیت شویم،بعد که دانشگاه تمام شد وارد بازار کار شویم و شروع کنیم به پول در آوردن،آن وقت که پولمان به اندازهٔ اجاره خانه رسید ازدواج کنیم و چند سال بعد از آند هم چندتا کوچولو به این دنیا بیاوریم(داریم به آخر سعادت نزدیک میشیم…)در آخر هم شروع کنیم به تربیت این کره خرها،تا آدمهایی شوند درست تربیت شده،مفید برای جامعه…
فکرش را بکن اگر بچه بودیم،آن موقع که تربیتمان کامل نشده بود را میگویم،ممکن بود ازمان بخواهند که انشا بنویسیم، با همان موضوعهای بدرد نخور: “اگر رئیس جمهور بودید چه میکردید”،”نامه ای به شهدا بنویسید”،”از خدا چه میخواهید” و…
هه ,واقعا شانس آوردیم…
نميتوانم افسار زندگي را بگيرم.
هيچ كاري را كه ميخواسته ام نكرده ام.
ارزوهايي كه بر باد ميروند ديگر باز نمي گردند.
نگه داشتن مشتي اب تا ابد…
جاري و روان, ميخزد از لاي انگشتانت…
و فرو ميريزد…
و تو ديگر قادر به نگاه داشتن ان نيستي…
سوزش داغ تقدير برپيشانيم…
و من هنوز افسار زندگي را نگرفته ام…
مرگ تدريجي…؟