دسته: عمومی

مرگ شیرین همسایه

توضیح : این مطلب در وبلاگم با آدرس http://garmayesabat.blogfa.com موجود می باشد .

هشدار! از آنجا که مطالب این وبلاگ عموماَ توسط عزیزانی نوشته می شود که خارج از دایره عصمت قرار دارند، لذا عاجزانه از مخاطبین گرامی خواهشمندیم نسبت به آنها به دیده وحی منزل ننگرند و صرفاَ به عنوان نظری از میان نظرها که توامان حاوی نکات مثبت و منفی است آنها را بخوانند و خدای ناکرده با مطلق انگاریهای ساده لوحانه و یا متعصبانه با ریسمان پوسیده جهل و شاید هم تعصب نویسندگان به چاه بی انتهای ضلالت گرفتار نیایند.لذا عمیقانه از مخاطبین عزیز انتظار داریم قضاوت در مورد مطالبمان را به بعد از تجزیه و تحلیل عالمانه و نه عوامانه خویش و مشورت با اصحاب فن موکول کنند .

عضی آیه های قرآن رو بدجوری می فهمم و درکشون می کنم ، یعنی واقعاً با تمام وجود لمس می کنم که چی داره میگه ، مثلاً این آیه :

اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم

آیا مردم را به خیر و خوبی امر می کنید و حال آنکه خودتان از آن غافلید

من فکر می کنم که این یکی از مشکلات تاریخی و ذاتی بشر بوده که همیشه برای اصلاح عیوب و رفع نواقص پدیدآمده در مسیر زندگی خویش ، سعی می کرده تغییرات اصلاحی را از بیرون از وجود خود شروع کند و اساساً نگاهش در عیب و خطا یابی ، بیشتر از آنکه یک نگاه درون گرا و معطوف به درون خودش باشد ، یک نگاه برون گرا و معطوف به جامعه ، حکومت ، سیستم ، رژیم و مفاهیمی از این دست بوده است ؛ مفاهیم و کلماتی که گاه آنقدر خالی از مفهوم و معنی می شوند که صرفاً تبدیل به بت های بزرگ تو خالی ای می شوند که البته سرمنشأ جمیع خیر و شر نیز می باشند . کلماتی که به غایت در مکالمات روزمره مردم دیده و شنیده می شوند ( و البته در مانیفست ها و بیانیه ها و تحلیل های بعض حاکمان نیز به نوعی دیگر و ادبیاتی دیگر خودنمایی می کنند ) و عوام تنبل و عافیت پرست و سایه نشین و شاید هم در بعضی موارد ته نشین ، علقه ای دیرینه با آنها دارند و با انداختن تبر تمام مشکلات شان به گردن بت بزرگ ذهنیت بیکار و بی بارشان ، خود را از مواجهه حقیقی با واقعیت ها معاف و با ارائه تحلیلی مبتنی بر اصل “کی بود ، کی بود ، من نبودم” ، نشان جهالت و حماقت و رذالت و شقاوت و عداوت و دنائت بر پیشانی و سینه ” دیگران” معلوم یا مجهول می زنند و ردای شجاعت و شهامت و درایت و متانت و لیاقت را بر تن نالایق خویش می پوشانند و هنرمندانه خود را از این اتهام و معرکه متهم گیری نجات می دهند و وجدان پاره پاره و پوسیده خویش را نیز توجیه می کنند .

حقیقت اینست که اینان ( که اکثر ما نیز جزء همین اینان هستیم ) برای یافتن مقصر و خطاکار و ویروس بدبختی و بدیمنی ، از بیرون از وجود خویش به آنطرف ، تا آخرین کرانه های مرزهای تاریخی و جغرافیایی را با تلاش و جدیت تمام رصد می کنند و حتی پریدن پشه ای را نیز از قلم نمی اندازند ، اما چه سود که فضای محدود به این کانتور (Contour) بزرگ ، همه جا تحلیلی (Analytic ) و قابل آنالیز است ، به غیر از یک همسایگی کوچک نقطه منفرد (Singular Point) وجود خودشان . و جالب اینجاست که وقتی همه افراد جامعه این طرز نگرش و رفتار را داشته باشند ، و همه شان به عنوان Singular Point های مساله ، یک همسایگی کوچک منافع اطرافشان را به عنوان فضایی که تحلیل آن نه ممکن است و نه لازم و نه مطلوب از کل محدوده کانتور مورد تحلیل حذف و جدا کنند ، دیگر جایی و کسی و چیزی واقعی برای نقد و بررسی و آنالیز و تحلیل وجود نخواهد داشت و دقیقاً همین جاست که پای مفاهیم انتزاعی چون سیستم و جامعه و حکومت پیش می آید و ریشه تمام بدبختی ها و شکست ها و ناملایمتی ها به صورتی کاملاً مجهول و مجعول معرفی می شود ، بدون اینکه پای مولفه های اصلی سازنده این مفاهیم و یاخته واحد(Unit Cell) های واقعی تشکیل دهنده این ترکیبات و اجتماعات به ماجرا باز و درگیر شود ؛ البته شایان ذکر است که این نوع نگاه ، فرد فرد “دیگران” جامعه و پیرامون خویش را به عنوان مولفه های سازنده جامعه قبول داردو چشم و گوش و زبان و دست  وپای آن “دیگران” را در لحظه لحظه اتفاقات نامطلوب جامعه می بیند و برایشان حکم و حد و تعزیر صادر می کند ، اما نوبت به خودش که می رسد ، الهه طهارت و دانایی و زیبایی می شود وبدینگونه است که Singular Point صرفاً تماشاچی قصه ما با گول زدن وجدان خویش ، آهسته و پاورچین ، از در پشتی فرار می کند تا در آسایشگاهی پر از غفلت زیر سایبان جهلی عمیق دراز بکشد و در حریم عافیتی دروغین آرام گیرد .

و بدین ترتیب است که همیشه به دنبال تغییر وضع موجود ، اما نه برای خودش ، به سوزاندن و مرگ و آرزوی مرگ دیگران است و سودای تغییر و اصلاح و انقلاب را برای دامنه ای فاقد وجود خودش در سر می پروراند و حکایتش حکایت آن چاه کن ساده لوحی است که برای رهایی از خاک حاصل از حفاری چاه یکم ، چاه دومی را می کند تا خاک چاه اول را درون حفره چاه دوم بریزد ، غافل از اینکه … و لذا بود که همه عمرش را برچاه و درچاه گذراند .

†††

آری ؛ و البته چنین است سرگذشت غم انگیز مفاهیمی چون اصلاحات و تغییرات در جامعه ما ؛ اصلاحاتی که در مقام تئوری و نظریه پردازی ، همه شعارش را داده اند و می دهند و نوشیدن شرنگ تلخش را به “دیگران” توصیه کرده اند و می کنند ، اما دریغ که خود طاقت و غیرت پرداخت یک جو هزینه را در این وادی ندارند ؛ مردمانی که جهاد اصغر با پیرامون را از جهاد اکبر در درون بیشتر ارج می نهند و پیوسته سنسورهای مقصر یاب شان در فضایی پر از “دیگران” کار می کند ، آری همین ها حکایت عزل و نصب ها و انتخابات های شان نیز دیدنی و شنیدنی است ؛

اینان همانهایی بودند که روزی برای سازندگی ، سرداری را علم و امیر و شاه کردند ، اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون کارگزارانش را فاقد تکنیک ولایت تکوینی می دانستند تا با نفوذ در ذره ذره جمادات و نباتات این مرز و بوم ، آن را آنطور که باید و شاید بسازند ، از عرش به فرشش آوردند و چپ و راستش کوبیدند و به او توهین کردند و فحشش دادند و در یک کلام چوب دو سر نجسش کردند ؛

و همین ها بودند که روزی دیگر برای اصلاح دست به دامان ( بخوانید عبای ) سیدی فاطمی شدند اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون نتوانسته بود با فرمول سحرآمیز و یا تئوری جادویی معجزه آسایی ، جامعه را خوب آنطور که باید و شاید اصلاح کند ، ردایش را کشیدند و حرمتش را دریدند و لبانش دوختند و آبرویش را سوختند ؛

و باز همین ها بودند که اینبار پشت سر کاوه ای آهنگرزاده قرار گرفتند و آرمانشهر عدالت را از او آرزو کردند و اما امروز چون آرزوی خود را محقق نشده و چک خود را بی محل می بینند ، باز هم  …

آری بازهم لعن و نفرین و شک و تردید و عزم تعمیر و قصد تغییر ؛ اما اینبار ، دیگر پشت سر که راه خواهند افتاد و این دفعه کدام مهره را خواهند سوزاند ؟ شاید ، این سری میرحسین گزینه خوبی باشد !

پاورقی ها :

1-  البته این مقاله قصد تبرئه کردن حاکمان و سیاست های آنان در ناملایمات سرنوشت افراداجتماع را ندارد ، اما قصد دارد پنجره بسیار بسیار مهم تر و بزرگتری را برای امر اصلاح و نیل به ایده ال های ذهنی و آرمانشهر اعتقادی پیش روی چشم و ذهن مخاطب به تصویر کشد.

2-  اصطلاحاتی چون نقطه منفرد (Singular Point) ، کانتور (Contour) ، تحلیلی       (Analytic ) و همسایگی کوچک از مفاهیم تخصصی مورد بحث در ریاضی مهندسی است . از اذهان ناآشنا و نامأنوس پوزش می طلبم .

3-  یکی از خوانندگان سایت کلمه (سایت رسمی مهندس موسوی) در ذیل بیانیه اعلام حضور میرحسین چنین نوشته است :

مير من خوش مي روي كاندر سر و پا ميرمت                خوش خرامان شو كه پيش قد رعنا ميرمت

آیا با من هم عقیده اید که این آدم ، در صورت انتخاب مهندس موسوی ، و در پس هرگونه عملکرد احتمالی از ایشان چهار سال دیگه ، طوری دیگر خواهد خواند و نوشت ؟!

کشتن یا نکشتن…مسئله این است!

امروز یه اس ام اس با این محتوا اومد برام : الله اکبر.سلمان رشدی کشته شد.
اون لحظه یه کم … راستش اون لحظه هیچی به ذهنم نرسید اما بعدش تا حدی خوشحال شدم که آدمی که کتابی نوشته بر علیه اسلام و پیامبر و مقدساتی که ما از بچگی اونها رو محترم میدونیم لایق این هست که کشته بشه.با یه بنده خدایی که داشتم حرف میزدم گفت یعنی چی؟به نظر اون هر شخصی یه سری عقایدی دارد که غلط یا درست اما به هر حال اون عقاید هیچ وقت نمیتونه دلیل خوبی برای مرگ اون باشه.من گفتم درسته که یه حرف نمیتونه دلیل قتل باشه اما حرف داریم تا حرف.اگه یکی به من بگه احمق کاریش ندارم اما اگه مثلا فحش ناموس بده من اون طرف رو…
البته این این مطلب به خودی خود ارزش آنچنانی نداره و به نظرم با نظراتش ارزش پیدا میکنه.

مي شود زندگي كرد!

 

مي شود. به خدا مي شود!بدون به فحش كشيدن زمين و زمان ، بدون لجبازي، بدون تحمل ريتم هاي سنگين و تند در 2 ميلي متري پرده ي گوشَت و بدون تكرار مداوم كلمه ي shit هم مي شود زندگي كرد.

 آره، مي تواني.مي تواني زندگي كني؛ اگر كمي از لاك خودت و دنياي هپروت و درهمي كه براي خودت ساخته اي بيرون بيايي و به جاي سرك كشيدن به دنياي شخصي هم سالانت و بالا رفتن از ديوارهاي كوتاه زندگي شان؛، به دنياي بزرگتري كه خودت در آن زندگي مي كني، نيم نگاهي بيندازي.

بدون مبايل و اس ام اس مي شود زندگي كرد.بدون غر زدن هاي بي انتها و دستور هاي نامتناهي تر به مامي و ددي و فيس و افاده هاي بي خودي و بدون اعتقاد به اين جمله كه «زمانه فحش مي طلبد» واقعا مي شود زندگي كرد،دوست من؛ باور كن!

به جاي ناسزا گفتن به روزگاري كه اسيرش شده اي، به جاي لعنت كردن خودت و خودش و كل ما فيهِ و به جاي اينكه سياه بناميش، فقط يك لحظه پايت را روي ترمز بگذار و خودت را نگاه كن. مداد سياه دست خودت است رفيق!

اين تويي و هزاران جوان ِ به ظاهر بي خيال ِ مثل خود ِ تو و من هستند كه دارند صفحه ي روزگار را رنگ مي زنند.آن هم انقدر بد رنگ، از نوع سياهش!فكرش را بكن! اگر يكي مثل خودم و خودت شروع كنيم به شبيه سازي و دنيا را بگيريم چه افتضاحي به بار مي آيد! دنيا پر مي شود از كلي جوان ِ دپ و ضد حال و عاصي(درست نوشتم؟!) مثل ما!غـــــيـــــر قـــــابــــل تـــحمل است واقعا!

جو زمانه آنقدرها هم فحش نمي طلبد ؛ دوست من!همه چي فقط به رنگِ مدادِ دستت بستگي دارد و كمي هم به رنگ شيشه ي عينكت شايد ؛ مطمئن باش!

يك سري بيماري است كه تو به آنها مبتلايي ، جوان ؛ و خودت نمي داني.كافه نشيني را بگذار كنار؛ كش رفتن ماشين بابا كار بدي ست، كشتي گرفتن با ايرانسل و تاليا و همراه اول هم هيچ دردي را از تو دوا نمي كند.تمام زندگي ات پر شده است از اين ها ؛ طوري كه خيلي ها را مي شناسم كه بدون يكي از اينها اصلا نمي توانند زندگي كنند!

هست.واقعا هست چيزهاي زيباتري كه بشود بهشان باليد، بشود ازشان لذت برد. حالا نه الزاما يك شاخه ي گل ، اما از صداي نفس زدن هاي تند پسربچه ي توي پارك كه مي تواني لذت ببري؛ نمي تواني؟!

امتحان كن.يك هفته مبايل و پي.سي و چه و چه را كنار بگذار و برو بالاي كوهي ، دم رودي ، زير درختي ، جايي؛ ببين مي تواني دوام بياوري يا نه. من كه دارم تو را موعظه مي كنم شايد خودم نتوانم؛ تو اگر توانستي خبرش را بهم اس ام اس كن!

 

سال نويت هم مبارك!

 

عید باستانی

به ،  سلام برو بچ

من بازم اومدم

گرچه خیلی به خودم ور رفتم که نیام ولی نشد دیگه

حالا که اومدم می خواستم بگم که …….

اه یادم رفت چی میخواستم بگم

ولی عیدتون مبارک

به رسم همیشگی

یا علی

مخلصیم

سال نو مبارك… .

سال و فال و حال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهرياري برقرار و پر دوام
سال خرم،فال نيكو، مال وافر، حال خوش
اصل ثابت ،نسل باقي،تخت عالي،بخت رام

پ.ن:1.از همه ي اونايي كه تو خونه تكوني دلشون مارو دور ننداختن،صميمانه سپاسگزاريم.
2.سالي پر از موفقيت و سربلندي براي همتون آرزومنديم.
3..يه آرزوي ويژه  موفقيت هم براي كنكوريهاوالمپياديهاي گل سمپادي داريم
4.هركي رفت پابوس امام رضا(ع) ،ما رو هم دعا كنه.