هم صحبت دوران کودکی، سلام؛ (1)
هجدهیمن بهار عمرت فرخنده.. ماجرای “پارتی” تولدت را شنیدم، بعد از دو روز می فهمم چرا قبل از آن از این مراسم حتی از آن آگاه نشدم.. و همه، حتی کسانی که باعث جدایی ما شدند، دعوت بودند…
“ما متفاوت خواهیم بود…”
قول می دهم اگر دیر از از تو مـُـردم، هر پنج شنبه برایت خرما خیرات کنم.. آخر می دانی؟ این برای یک “مـُرده” ضیافت تجملی است! حتی این هم کافی است تا اسم او را بر سر زبان ها بیاندازد، این یک قول مردانه است.. و تو هم قول بده “این ضیافت” را برای من برپا کنی..
سعید
27 مهر 1387
پ ن:
1-دوست دارم که هم صحبت می ماندی..
پیوست:
دوست عزیز! طبق روند کلی از ابتدا من بعد از ظهر روزهای زوج مطلب ارسال می کنم، آن هم 4-5 سطر.. اگر امکان دارد آن را زیر نوشته های زیبا و با ارزش خود دفن نکنید.. هیچ معذرت خواهی و “آخ حواسم نبود” پذیرفته نیست.. حتی شما دوست عزیز!