دسته: عمومی

می گویم که گفته باشم !

اگر انگشتانت را روی هم بگذاری و از آن یک قاب کوچک بسازی و از دریچه ی آن دنیا را نگاه کنی، فیلمی را می بینی که بازیگرش خودت هستی و کارگردانش دیگریست. فیلمی که در آن هر دیالوگی که بخواهی می گویی؛ هرطور بخواهی عمل می کنی؛ و هر جا که بخواهی می روی، و تنها موضوع مهم این نیست که وقتی کلمه ی پایان روی صفحه ی کوچکت نقش بست، همه برایت کف بزنند؛ مهم تر آن است که از بازی کردنت لذت ببری، و آن طور باشی که احساست می گوید بهتر است، و آن طور بازی کنی که مثل آن را هیچ کس بازی نکرده است. تو هم مثل دیگران تافته ای جدا بافته ای و خودت به تنهایی می توانی نتیجه را منحصر به فرد از آب در بیاوری، چون هر کس برای خودش فیلم را بازی می کند و در پایان نتیجه را خودش می بیند. اما چطور است که بعضی فیلم ها تکراری می شوند؟ مثلا حتما این را شنیده ای که می گویند همه ی داستان های عاشقانه یکسانند ! بله؛ اما این تا زمانی درست است که خودت بازیگر یکی از آن ها نباشی. داستان ها یکسانند به این دلیل که تو احساس یکسانی از آن ها پیدا می کنی. تو از لیلی و از مجنون همان را درک کردی که از شیرین و فرهاد و از دیگران. تو بیرون از دنیای آن ها ایستاده بودی و نگاه می کردی و هرگز نمی توانی بفهمی حس لیلی را مگر اینکه یک بار در نقش او روی صحنه رفته باشی؛ و هرگز درک نمی کنی رفتار مجنون را مگر اینکه یک بار جنون زده شده باشی؛ و اگر مثل من هیچ کدام از این ها نبوده باشی از همه ی این ها تنها آن را می دانی که گفته اند و تنها می توانی در موردش فکر کنی و احساسی نداری. و شاید تو هم به خاطر آن چه که در جامعه ات می بینی، و به خاطر عبرت هایی که اصلا به داستان های لیلی ها شبیه نیستند، بین آن چه دیگران گفته اند و رسم زمانه یکی را انتخاب می کنی و ترجیح می دهی حالت از این جور چیز ها بهم بخورد. ترجیح می دهی فاصله ات را با امثال لیلی و شیرین یا مجنون و فرهاد حفظ کنی و آن ها را استثنا بدانی. برای آرامشت به مطلب من هم با نگاه عاقل اندر سفیهانه نگاه کنی؛ به یاد وبلاگ های سبز و زرد بیفتی و با خودت تکرار کنی که از آدم های جوگیر بدت می آید. شاید هیچ وقت نخواهی که پست هایت به این سمت کشیده شوند چون هیچ کس در این باره حرفی نمی زند و تو هم راه مطمئنی که دیگران رفته اند را انتخاب می کنی و دلت هم نمی خواهد فضای اداری-اجتماعی موجود را به هم بزنی. من هم تمام این احساس ها دارم. اما حواسم هست که کارهایم را ترس هدایت نکند. در هر حال، دلیلی ندارد که من بترسم چون مثل کسی هستم که نمی داند شعر چیست و می خواهد مشاعره کند. من در واقع چیزی نگقته ام، چون چیزی نمی دانم. آیا تا این جا، حرفی زده ام که تو آن را ندانی؟ نه، بلکه من آن چه را از آن توست به خودت بازگردانده ام. این ها حرف هایی است که مال همه ی ماست و در عین حال تک تک ما صاحب آن هستیم. حرف هایی که من نماینده شده ام و گفته ام زیرا می دانم که بعد ها برای آن چه نگفته ام بیشتر حسرت خواهم خورد تا آن چه که گفته ام و من دوست دارم که حرف هایم را زده باشم. این روشی است که من می خواهم فیلمم را بازی کنم…!

پ.ن: لطفا پست زیر مظلوم واقع نشود !

خشکسالی قبل از بیست و یازدهم

قلمم
با خشکی مغز خودش باز مرا می خواند
تنگی ذهن مرا، خوب که نیست، می داند
قلمم قدر شناس است، من این می دانم
چه کنم ،من نشناسم، که این می داند ؟
خیلی وقت بود که حرفی از قلمم نشده بود. خیلی وقت بود که آبیاری نشده بود. کم کم داشت خشک می شد.
اتفاقا خیلی وقت بود عادت کرده بودم بشنوم امروز بیست و [چندم] شهریور است! برا همین فکر می کردم حالا باید تاریخ بیست و دهم یا یازدهم باشه. یه لحظه خیلی حالم گرفته شد وقتی فهمیدم بیست و چندم تموم شده! شهریور تموم شد.
خوشبختانه الان مجبور نیستم برم دانشگاه؛ ولی دوستام، که جاهای دیگه ای بودن، رفتن و از حرف های اونا فهمیدم شهریور تموم شده. چه حیف که تموم شده و چقدر خوب که فهمیدم!
من دوست دارم تابستون رو از اول شروع کنم؛ از تیر! البته تیری که توش کنکور و بی خبری از دنیا نباشه. پس، فردا که بیست و یازدهم شهریور هست رو پیش خودم یکم تیر در نظر می گیرم؛ یکم تیر!
باشد که ارزش وقت بدانم و از دگرسو زندگی ارج نهم!

از فروم به گروه نوشت… صدامو می شنوید!؟

داخل فروم، بحثی هست به نام “چند انتقاد از اعضا”
خب… به هر حال و به هر دلیلی بحث به انتقاد از گروه نوشت کشیده شده.
انتقاد ها جدی هستن و با یک سری چیزهای پایه ای گروه نوشت مشکل دارن!
بهتر دیدم بحث رو اینجا مطرح کنم، به چند دلیل:
1. بچه های گروه نوشت باید این ها رو بخونن، و بعضی ها فروم نمی رن.
2. بعضی از انتقاد ها رسما حیثیتی بودن. بهتره که کسایی که به نوشته هاشون نقد وارده بخونن این ها رو.
3. به نظر من بهتره بحث گروه نوشت در گروه نوشت مطرح باشه. بخاطر اینکه اولا فضای گروه نوشت و آدم هاش با فروم تفاوت زیادی دارن و دوما گروه نوشت در فروم زیر سوال رفته و این اتفاق خوبی برای حیثیت گروه نوشت نیست!

این ها یک سری از نظرات راجع به گروه نوشت بوده:

آقای محمد حسین حیدری فرمودن “بابا بخدا این چیزایی رو که می نویسید آدمی که می خونه فکر میکنه سمپادیا دیونه خونه است.” در ادامه به مطالب زیر اشاره شده:
1. ناخن بکشم رو زمین و چنگش بمونه
حرف بزنم و هوا بخار کنه
دستمو تو مه غرق کنم
موهام خیییییییییییییییس شه و مث شلاق بخوره تو صورتم
تاریک باشه و بترسم
هیجان
ترس
عرق
نفس نفس تو اوج سکوت
ینی لذت با هر دم ! می فمی ؟!*
ینی دیوونگی
2. سمپاد ، فرزانگان ، یهو این وسط کریس دی بورگ ، سوم ریاضی ، ردیف اول ، درس خوندن ، علمی مقایسه ای ، بدبختی ، ۳ مرحله ای شدن ، رقابت ، سالم ؟؟؟ رو کم کنی پسرونه ؟، امتحان ۱۲ مرحله ای، خانوم ن ، اقای ا ، امتحانای هماهنگ ! درست شدن مدرسه ؟ واقعیت ؟ برنامه درسی !
تایپ ، back space !
2 نصف شب ، حالگیری ،‌ هواپیما بوق داره ؟ من چمیدونم ، به خاطر اوزون هوا داره ،‌ حالتو میگیرم !
یاداوری ، دوشنبه ، ساعت ۵:۳۷ ، خدافظ ، سوال های ناگفتنی ، اهنگ ، هدفون ، موبایل خاموش ،‌ نماز ، راز و نیاز ، قول ، قسم ، ارامش ،
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، خدا …
بغض و بالاخره اشک …
تحمل ، تحمل ، تحمل ، تحمل ،تحمل ، تحمل ، ….
“گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم ؟ ”
دیگه مثل خود خواننده ش حرفه ای بلدم بخونم … !
یهو میزنم زیر اواز ، یه کم سوت هم چاشنیش میشه … برای فرار از فکر چی کار دیگه میتونم بکنم ؟
3. فقط می خواستم سلام کنم و بگم ممنون که این گروه نوشت رو راه انداختین .

آقای محمد بذرکار گفتن که “من هم با آشفتگی گروه نوشت موافقم! هیچ نظم و قاعده ای جز بی قاعدگی نیست!
بچه ها فکر می کنن هر کلمه ای به ذهنشون میاد رو باید پست کنن! بعد هم کاری ندارن ربطی داره، نداره!
… می دونم همه ی این پست های آشفته یه چیزی پشتش هست، ولی چرا باید به این شکل باشن؟!
من خودم توی گروه نوشت نمی رفتم، بعدا دیدم حیفه توی انجمن کار کنم، اونجا نرم، عضو که شدم نمی دونستم چی بنویسم!
متن بچه ها رو که خوندم دیگه هیچی برام نموند! هرکی یه کیبرد برداشته دستش رو گذاشته روش و …!!
من از گروه نوشت ناراضی ام!! یکی جواب بده.”
” از این هردمبیل نوشتن در بیاد (درست نوشتم؟!)
برای این کار هم لازمه نویسنده ها دیدشون رو نسبت به گروه نوشت عوض کنن!
اونجایی هست که هر سمپادی می نویسد ولی چی می نویسد! به نظر من اونجا نیاز به مدیریت بیشتری داره.
نیما خیلی بچه ها رو آزاد گذاشته.
هر کسی هرچی به دستش اومده نوشته.
این زحمت بیشتر برای نیماست که جلوی این دید و نوشتن رو بگیره.
خلاصه ی موارد بالا:
من می گم: دید بچه ها باید درست بشه!”

ماندگار جواب داده که “اقاي حيدري گروه نوشت وقتي اومده مديريتش گفتند هيچ محدوديتي براي زدن پست نيست ! اين دو تا نوشته اي رو هم كه زدين هيچ جاي اشكالي توش نميبينم ! اينا كيبورد رو دست نگرفتند و هرچي دلشون خواسته نوشته باشند !‌ شما ميتونيد تمامي پستهاي همين كسايي كه اين پستا رو زدند ببينيند ! از هيچ كدوم نميتونيد ايراد بگيريد …
اين نوشته ها نشونه ي اين نيست كه سمپاد ديوونه خونه ست !!!!! يه كم احترام نگه داريد … گاهي اوقات ادما نياز دارند اينجور بنويسند . اقاي مضروب هم كه مديرش هستند ميتنستند اين پستها رو پاك كنند ! سمپاد مگه جاي فرازمينيه كه نتونه يه همچين نوشته هايي داشته باشه ؟ اگه تمامي پستهاي همين نويسنده ها اينجور بود اون موقع هر چي خواستيد بگيد … !
كسي هم شما رو از عضويت تو گروه نوشت منع نكرده . شما هم ميتونيد عضو بشيد و دقيقا هر چي كه خواسته باشين بنويسين !!! بقيه ش ديگه دست اقاي مضروب يا اقاي مطهري هست كه اگر مطابق با قوانين گروه نوشت نبود پست رو پاك كنند . مثل پست اقاي اميرپويا اقا صادقي كه پاك شد … !!!!!”

آقای بذرکار گفتن: “وقتی کلی از پست های یکی می شه همین بی ربط نویسی ها نمی خواین آدم توی قاعده مندیش شک کنه؟!
(اون شخص هم ارسلان م دوست خودمه!)
وقتی 2 3 تا پست پشت سر هم همین تخلیه های ذهنی است، نمی خواین دفع کاربر داشته باشیم !؟”

ماندگار جواب داده ” ببينيند دومين نوشته كه ” سمپاد فرزانگان … ” هست نوشته ي منه !!!!
نه انتقادي از سمپاد داشتم و نه اونجا رو ديوونه خونه فرض كردم ونه خودمو ديوونه فرض كردم . پايين پستمم نوشتم كه براي رهايي از اين ذهن اشفته چي كار ميتونم بكنم ؟؟؟؟؟؟؟؟ اتفاقا دو نفر بهم يه پيشنهاداتي دادند كه واقعا كمكم كرد … من نميدونم چرا پست رو دليل بر ديوونه خونه و ديوونه و اينجور چيزا ميدونيد !!!! اينها زايده ي تخيل من نيستند . چيزايي بودند كه تو ذهنم بودند ! ذهن اشفته ي من كه تقريبا الان ازش راحت شدم ! گروه نوشت يعني همين . بنويس و بزار كمكت كنند . چون ديدگاه داره ! ديدگاهاش هم سازنده و كمك كننده ست … !!!!!!!!! ”

آقای بذرکار فرمودند که “آخر من نفهمید! این پست ها به درد وبلاگ نمی خوره !؟
شما نظرتون رو در این مورد انداختین روی دوش مدیر وبلاگ !؟
چرا ما حق اعتراض به ایشون رو نداریم ؟! مگه ما همه توی یه کشتی نیستیم که اونم داره سوراخش می کنه!؟ (نه به این شدت!)
یعنی شما تقصیری اگه باشه، گردن نیما می اندازین !؟
این مجموعه طنوز به درد تالار می خوره !!؟”

ماندگار گفته “ببينيد من چند بار خواستم اعتراض كنم ! يه بار من يه پيشنهاد دادم مبني بر محدوديت پستها يا چيزهاي ديگه ولي اقاي مضروب گفتند تا وقتي من مدير اينجام نميشه و اينجور چيزا … منم ترجيح دادم ديگه سكوت كنم و پيشنهادي ندم !
توي سايت اگه يه بخش طنز هم باشه بد نيست ! چون سايت از خشك بودن در مياد ! اان سايت خوبه ولي به نظر من يه كم طنزم داشته باشه بد نيست ! پستهايي كه اقاي ارسلان ميزنند بيشترشون كپي پيست از جايي هست …”

آقای بذرکار فرمودند که “پس منم نباید چیزی بگم!
خود دو مدیر با هم حرف می زنن و یه فکری می کنند!
اما چیزی که حیف داره تمیز بودن فروم و به هم ریختگی وبلاگه!
اگه باورتون نمی شه برین چندتا فروم مشهور رو ببینین که چقدر زشت و نامرتب هستن!!
پس من حرف نمی زنم! دست خود مدیران اصلی”

اقای حیدری گفتند که “درسته که هیچ محدودیتی وجود نداره ولی این دلیل نمیشه که آدم پرت و پلا بنویسه! در ضمن من نگفتم سمپاد دیونه خونه است. درسته که آقای مضروب می تونسته پست ها رو پاک کنه ولی خداییش شما دیگه سراغ گروه نوشت نمی اومدید چون می دونستید پستتاتون پاک میشه! بعدش من نگفتم همه ی پست چرت و پرته وقتی میری نگاه می کنی توی تمام پستاش فقط یکی دوتا چیز بدردبخور پیدا میشه! پست آقای آقا صادقی هم بخاطر اینکه مشکل داشت پاک شد و واقعاْ نمی تونست بمونه!
من هم نگفتم شما دیوونه هستید ولی خوب گروه نوشت سمپادیا وبلاگ شخصی نیست که آدم هرچی می خواد توش بنویسه باید هدفمند باشه البته نه هدف شخصی بلکه هدف عمومی! شما می تونستید این مطلب رو توی مشاوره و عبرت های فروم بنویسید نتیجه خیلی بهتری هم می گرفتید.
بخش طنز برای همین باز شده! بعدش شما یکم سماجت نشون می داد شاید ایشون راضی می شد ولی خوب اگه نشد به محمد مطهری می گفتید.
چرا چیزیش نیست هر کی هر پرت و پلایی که میخواد می نویسه نمیگم که وبلاگ روی یه چیزای خاص متمرکز بشه ولی حداقل پرت و پلا ننویسید! اگه واقعاْ دوست دارید گروه نوشت سر و سامان بگیره توی نظر سنجی برای اصلاح وبلاگ ر‌ای آری بدید.
مفاد اصلاح وبلاگ:
• پست هایی که جایشان در فروم است انتقال داده شوند. (توسط خود اعضا)
• پست هایی که حاوی مطالب هرزه و بدون محتوا شناخته شوند حذف می شوند.
• از این به بعد افرادی که اقدام به نوشتن پست هرزه نمایند از ۳ روز تا دو هفته از گروه نوشت و فروم محروم خواهند شد!”

ماندگار گفته “گفتين ادم نبايد پرت وپلا بنويسه ! چيزي كه به نظر شما پرت و پلاست به نظر خود گروه نوشتيا پرت و پلا نيست !
گروه نوشت قوانينش كنارش نوشته شده ! بند سومش ” 3 – در گروه نوشت شما آزادید هرچه می خواهید بنویسید ! اما ما هم آزادیم جلوی هرچه نباید بنویسید و خودتان هم می دانید را بگیریم ! ” اينجا من محدوديتي نميبينم ! شما ازاديدهيچ توضيح ديگه اي كنارش نيست ! هميشه تمام موضوعات نميتونه عمومي باشه ! يه مدت خيلي عمومي بود ولي خيلي كسل كننده شد ! همش سياست و مملكت و كشورو كنكور … خسته كننده بود ! همه هم قبول داشتند . هر كسي رفت سراغ يه موضوع ديگه. من از تقلب نوشتم . يكي ديگه جك گذاشت يا هر چيز ديگه …
گروه نوشت با فروم فرق داره ! فروم هست كه همه چيزش عمومي هست . ولي گروه نوشت اينجور نيست ! گروه نوشت يه جور وبلاگ هست . اگر بخوايد براي پست زدناش همش موضوع عمومي باشه چيز جالبي از اب در نمياد . اينجا وقتي از همه نظر پست داشته باشه جالب تر هست ! موضوع عمومي مال اينجاست … گروه نوشتيها شايد سه چار نفرشون عضو فروم هم باشند . چون اينجا محدوديت نوشتن داره ولي اونجا نداره … !
من برام مهم نيست كه پستم پاك بشه يا نه ! اعتراضي هم ندارم نسبت به اينكه هر كدوم از پستها رو اقاي مضروب خواستند پاك كنند … ! اقاي مضروب وقتي مدير هستند صلاحيت تصميم گيري هم با خودشون هست . منم اعتراضي ندارم .
با اينكه پستهايي كه جاشون تو فروم هست رو منتقل كنيم شديدا مخالفم . وقتي يكي اومده عضو گروه نوشت شده شايد تو گروه نوشت راحتتر پست ميزنه . اگه دوست داشت خودش تو فروم پست ميزد .
در ضمن طبق گفته ي اقاي مضروب اينجا هر كي هر چي دوست داشته باشه ميتونه بنويسه و محروميت از فروم و گروه نوشت معني نداره !
من هر چي هم بحث كنم اينجا به نتيجه نميرسم . با خود اقاي مضروب صحبت كنيد . ايشون مديريت گروه نوشت رو به عهده دارند و بهتر از من تصميم گيري ميكنند و من تابع تصميم مديريت گروه نوشتمون هستم .”

محمد مطهری گفت “من واقعا گیج شدم. تصمیم گیری سخته. فروم و گروه نوشت اصلا همخوانی ندارند. متاسفانه من نمی تونم وضعیت فعلی بلاگ رو تحمل کنم. از اون طرف هم بچه هایی به چنان جایی نیاز دارند که هرچی میخواهند بنویسند.. من چند بار قوانینی واسه بلاگ نوشتم خواستم بزارم اما پاکشون کردم”

آقای حیدری گفتن که “بابا گروه نوشت قانون نداره خود شما که قانون دارید!”

و این هم نظر من بود:
“دوستان،
به نظر من گروه نوشت ما مشکل داره…
ببینید، ما اینجا به وضوح تغییرات رو می بینیم و اینکه عده ی قابل قبولی سعی می کنن اینجا رو بهتر کنن. واقعا هم این کار رو می کنن. به هر حال تو هر جامعه ای یه سری آدم ها هستن که اخلال گر نظم باشن و به نظر من خوبه که به یه قانون نامه ی اساسی برای اینجا فکر کنیم، بنویسیم، و برای اعضایی که تازه عضو می شن حالت تایید قبل از ثبت نام داشته باشه و برای بقیه هم باید فرستاده بشه. چون تا این کار انجام نشه بعضی بی نظمی ها همین طوری خواهند موند.
اما گروه نوشت.
من اساسا با این “هیییییییچ محدودیتی” آقای مضروب مشکل دارم. گرچه به نظر من آقای مضروب خودشون خوب با اصول وبلاگ آشنایی دارن، و تا حالا هم واسه ش زحمت زیادی کشیدن. اما اول بیاین کمک کنیم ایشون رو راضی کنیم که این “هیییییییچ محدودیتی” مال اون روزایی بود که بچه های وبلاگ روزی 4 ساعت وقت شون رو با هم دیگه چت می کردن و خب طبعا هر اعتراضی چیزی بود مطرح می شد و چیزی نمی موند که مدیر بخواد محدود کنه.
الان، طیف نویسنده ها خیلی تغییر کرده. بچه ها فقط از کرج و تهران نیستن، بعضی ها کاملا جدیدن. طرز فکرهامون متفاوت تره. طیف و سبک نوشته هامون با هم فرق داره… من قبول ندارم که هر کسی حق داشته باشه هر جور هر چی دلش می خواد بنویسه. گرچه نظر آقای مضروب فکر نمی کنم این باشه.
در مورد گروه نوشت، باز هم می گم، با این که قبلا توی پی نوشت یکی از مطالبم گفته بودم، من وقتی بعد از یک هفته اومدم تهران و شروع کردم مطالب رو خوندن، یک سری مطلب دیدم که واقعا احساس کردم بی محتوا داریم میشیم. این اتفاق چیزیه که باید جلوش رو بگیریم. به نظر من یک برخورد جدی مایه شه! یعنی یکی بیاد واسته بگه “دقت کردین دارین بی محتوا می نویسین؟”
خب، گرچه چیزی مثل گروه نوشت، مثل نوشتن، اگر با دغدغه ت شروع نشه، و بخوای بنویسی تا دغدغه ایجاد شه، ممکنه که خیلی از این جور اتفاقا توش بیفته.
یک چیز دیگه؛
به نظر من، انتقاد معناش حرمت شکنی نیست. اولین چیزی که رعایت می کنید لطفا حرمت باشه. اگر حرمت نگه دار نباشید نمی تونیم با هم مشکلاتمون رو حل کنیم.
به نظر من، جدا از اینکه اون مطالب هیچ شباهتی به مطالب دیوانه ها نداشتن، اصلا درست نیست آدم بیاد یه مثال بزنه بگه آقا اینا رو می خونی یاد دیوونه خونه میفتی.
نکته ی بعدی،
گروه نوشت به بازدید کننده، به منتقد، به پیگیر های بیشتر نیاز داره.
ششصد هفتصد نفر میان این جا و میرن، روزانه هزار جور نظر و .. گذاشته می شه، بعضی نظرات رو میبینید که واقعا طرف بخاطرش وقت می ذاره. اما گروه نوشت نه.
گروه نوشت رو فقط نویسنده هاش می خونن. بقیه تون میاین، قبل از اینکه جو رو درک کنید، سعی کنید بچه ها رو درک کنید، سعی کنید باهاش مثل یک نوشته برخورد کنید ( و نه یک بحث فروم)، نظرای تند می دید، انتقادای تند می کنید، و میرین تا یک ماه، چند ماه، چند سال دیگه، که آیا دوباره برگردید یا نه.
من از طرز برخورد شما شاکی هستم. شما اهمیت گروه نوشت برای نویسنده هاش رو درک نمی کنید، دغدغه های نویسنده ها رو نمی فهمید، ارزش نوشته ها رو نمی پذیرید، انتقاد های بجا و درست نمی کنید، گروه نوشت رو به عنوان یک گروه نوشت نمی ÷ذیرید و باهاش ارتباط لازم رو برقرار نمی کنید، و حتی پیگیر واقعی هم نیستید.
شما فقط میاید، نگاه می کنید، خیلی هاتون پوزخند می زنید و می رید.
اگر انتقاد دارید، واستید و کمک کنید گروه نوشت رو برسونیم به جای خوب. اگر سمپادیا واسه تون مهمه. اگر گروه نوشت براتون ارزشمنده. و خیلی اگرهای دیگه.
من، با اینکه انتقادهای شما رو می پذیرم، اما می خوام بهتون بگم دوستان، این توان ماست. شاید همه ی توانمون نباشه. این چیزی بوده و هست که ما تونستیم تا به حال بسازیم.
حالا شما لطف کنید، تشریف بیارید، با ما و نوشته هامون ارتباط بگیرید، تو جو ما قرار بگیرید، و بعد انتقاد کنید… نه حرمت شکنی و غرغر.”

اضافه می کنم،
به نظر من اگر هم حرف های آقایان، خصوصا آقای حیدری، درست بود، تندی حرف هاشون باعث می شه حرف هاشون واقعا حالت آزار دهنده پیدا کنه.
من قبول ندارم که ما حق داریم در مورد مردم نظر بدیم بدون اینکه شناخت کافی داشته باشیم. چه برسه به انتقاد.
ضمن اینکه، هر کسی هر حرفی داره، خوبه که رک و پوست کنده، اما محترمانه حرفش رو بزنه. ما نه قصد داریم کسی رو برنجونیم، نه چیزی. فقط می خوایم وضعیت اینجا رو سر و سامون بدیم.
لطف کنید این قضیه رو کمک کنید همین جا تمومش کنیم.
پیشنهادم هم اینه که تا حل شدن این قضیه آپ نکنید. باز هم می گم، صرفا پیشنهاد دادم.

God

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت  اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

 

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم !

**این کلیپ** خیلی زیبا رو حتما  ببینید.

ظنز شماره 1 از مجموعه ی طنوز روزانه

سلام بچه ها

از این به بعد به علت تغییر جو (که هم اکنون کمی تا قسمتی ابری است!) تصمیم دارم (داریم (با همکاری شماها))یک سری متن با عنوان “طنوز روزانه” تو وب بزارم(بزاریم) . پیشاپیش از همکاری شما متشکرم(یعنی جون مادرت همکاری کن!)

 

دخترها تو تابستون درس می خونند: بعضي از اونا واقاً مي خونند حالا چي مي خونند خدا ميدونه ولي واسه اينكه تابستون راحت باشن و به بهانه كلاس سنتور , نقاشي , و با دوست پسر عزيزش برن عشق صفا به دليل مسايل غير اخلاقي ادامشو نمي نويسم وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست …( پيشه همون پسره كه با هم رفتن ددر) يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند يه سري هم به دليل اينكه دوست پسر نداران و انگيزه اي براي دودر كردن كلاسا ندارن مجبورن خر بزنن تا برن دانشگاه (اخه شنيدن تو دانشگاه دوست پسر فراوونه)

 نكته:(دليل اينكه پسرا نميرن دانشگاه همين دختراس!(البته از نوع سيريشش؟!!!)

معما 1

سلام!

قصد دارم معما هایی رو مطرح کنم، هم جالب و هم تفکر بر انگیز. و البته بعضی هاشون خنده دار و لوس هم میتونه باشه! اولیش تقدیم شما:

در یکی از اتاق های یک خونه سه تا کلید برای روشن کردن سه تا لامپی که توی یه اتاق دیگه ای هستن وجود داره. و این دو تا اتاق هیچ اشرافی به هم ندارن. (یعنی این یکی از اون یکی معلوم نیست) آیا این امکان وجود داره که بفهمیم کدوم کلید مال کدوم لامپه به شرط این که توی هر اتاق فقط و فقط یک بار رفت و آمد کنیم؟

در ضمن هیچ گونه ابزار و وسایلی در اختیار نداریم.