كه نخبگان كنكوري رو تسهيلات ميديم.اخبار بود.مصاحبه. رويايي كه بواقعيت پيوست.فاجعه كه رخ داد.و فلواقع شهاب سنگي بود كه بر روي آبله گون ماه خورد. همين ماه ، كه كنام ما باشد. تسهيلات: 130تومن مقرري ماهانه نخبگان كنكوري كه مسهلي باشد براي … حقيقتن نمدانم چه چيز را تسهيل ميدهد.پروژه برداشتن را؟انگيزش تحصيلي؟ هزينه اياب ذهاب به يوني؟ضربه مغزي نشدن؟…چي بود؟ها.فرار مغزي نشدن! بي دغدغه جيف دنيا درس خواندن را ؟ از خود حفره مارياناي كنكور كه هيچ ! از بس عادلانس سالهاست نفرات نخبه از دو سه كلان شهر برون نرود. هشتگرد؟بجنورد؟ملاير؟ و چند صد شهر ديگه ؟ يكدانه هم هالي وار آمد در اسمان ستاره هاي تهران و دوستان يهويي درامد! چنان شك ترديد چش گنده و تنگ كردن در اوردن كه اصن بيا دوباره امتحان بده !!! بچه روستا را چه به رتبه آوردن!!…هزار فحش ناموس بطرف (كه نماينده قشري ميليوني بچه كنوكوري همين كنام بود )ميدادن توهينش كمتر بود. حالا هم بچه هاي بي بضاعت(!) كلانشهر را خرج سه روزشان را ميدهند كه نخبه بمانند!… بماند…مفت خوري مردم از فروش نفت به نخبگان كشيد؟ نخبه دانش دارد يا بينش؟ كه بنظرم ، بينش است كه نفت را سم ميداند …چه براي يك نفر چه براي ميليون. يك ميليون پول بجيب تمام متوليدن خطه ايران . نفت در جنوبش دارد.مي فروشند . نوزاد مرز روسيه را هم تامين ميكنن. استفاده از روح و عقل و تخيل و ابداع و جهان مه و خورشيد براي روزي حلال هم به كاتالوگ كشك هاي سنتي در ايران بپوست. كه رفاه دار بشوند وقتي خرس گنده شدن! (جوان رعنا سابق!) رفاه…بماند…مردم ايران در سرمايه ريختن تو حلق شركت هرمي در كنار روسيه جزو تاپ هاست. كه نشون دهنده و دستگاه آشكارساز حرص مريض وار جوانان ايران در كسب ماني در سه سوت است. قدرت ابداع و فكر را كه با نظام هيپكامپ محور پلمپ ميكنيم.يه مقرري بخور و نمير را هم از نوزاد تا نخبه را هم ميدهيم. ماهواره و فيلم و سريال و فرهنگ و وجنات و سكنات مريضوار و ايرانيزه طبقه اشراف ايران (بعد زهري كه سال88 ريختن) هم كه اين مقدار را براي خوشبختي و رفاه و سعادت توده مردم و جونان اصن كافي نمي داند . لذا بزرگترين و حياتي ترين نقش دولت ايران روزي رسان بودن است. كه ماله نه اين دولت است و رفقاي قبلي. مطالبات مردميست! از زمان تارخ باستان اين كنام. يك دستگاه فكري است . زندگي ايرانيزه يك معادله است كه متغير ها و ضرايب باستاني و تاريخي دارد … بماند…موج برخورد اين گوله خاكبرسري به مثابه شهاب سنگ بر سطح، كسي و جايي را نمي لرزاند. خوچحال هم ميشويم! آنطور كه…وقتي مشتاقانه چشم به آسمان داريم كه از ميان شهاب ها ، در يك بارش شهابي(!) آذرگوي بينيم!!
دسته: ایران و جهان
لاشه ی سمپاد را چه کسی خواهد خورد؟
این را که می نویسم نه نگرانم برای سمپاد؛ که سمپادی خود می داند با مهد ِ خویش چگونه رفتار کند و نه شادمان از نوشتن این سیاه مشق! و ای کاش هنوز جسد سمپاد لاشه نشده بود که نویسنده ی آرمان گرای ِ سمپادی بخواهد لاشه اش را تقسیم کند که “کٌلٌّ نَفس ٍ ذائِقَه المَوت…” که هر جسم ِ زنده روزی مرگ را می باید چشیدن! حتی به زور ِ دولت …
از نظر ِ نویسنده خیلی شباهت هست بین ِ کشور اش و جنگل- البته قصد توهین به شما خواننده ی عزیز را ندارم … کلا اهالی این جنگلیم!- اما اصولا سیستم دولت و چرخش ِ قدرت در کشور این تشابه را می سازد که خیلی شبیه رفتار جنگلی ها و قانون ِ جنگل است … تنازع برای بقا … حکما برای همین بوده که روز ِگاران درازی صدا و سیمای حقیقت گوی ما! این راز ِ بقا را آن هم به صورت گسترده پخش می کرده … آشنایی با قدرت و فنون ِ آن اسم به تری بود برای این نمایه!
قدرت را می گفتم. چپ می جنگد که بیاید سر ِ کار؛ راست می جنگد که چپ نباشد، عدالت خواه می آید که این دو نباشند … حکما کسی هم باید بیاید که این سه نباشند! اما هرکه می آید و هر که می رود کاری می کند اساسی برای ِ بقا-فربه گی!- ی ِحزب و نظام ِ فامیل و آشنایان خود که اگر خدای نکرده روزی ساز ِ مخالف اش بر اریکه ِ قدرت نواخته شد و هشت سالی نبود در این تخت ِ نظام، نفس ِ حزب اش هنوز بالا و پایین برود …
کاری ندارم که فی الحال دکتر سر ِ کار است یا فی القبل سَیِّد …
هشت سال ِ قدرت آقای سَید ِخاتمی، سمپاد اگر چه دست و پا بسته شد و سید زور اش به دکتر ِ عزیز نرسید، اما این جسم ِ دست و پا بسته هنوز زنده بود. حرف می زد. امر می کرد. نهی می کرد. غذا می خورد. حر ف می زد … و بعد که دکتر ِ اصولگرای ِ ما سر ِ کار آمد- که حکما به اصول خود پای بند است- کاری کردند کار ِ ستان! اول ضربه ای به سر که کنترل این جسم مختل شود، بعد هم کاردی در شکم … بعد هم … سر اش را بریدند در شب ِ عاشورا که “کٌلٌّ یَتَقَرَّبٌ بِدَمِه” باز زدن هر کاردی؛ چپ و راست تقرب می جستند به حضرت ِ حق!
القصه کاری کردند اساسی که بعد از هشت سال اصول و در بدترین حالت برای ِ شان، هشت سال اصلاح هم عیسایی نباشد که روح بدمد در این کالبد ِ تکه تکه شده ……جسمی که دیگر زنده نخواهد شد … و می پنداشتند که جوری بوی تعفّن از این کالبد تراوش خواهد شد که همه دست مریزادی نثارشان می کنندکه “عجب گندی بوده این سمپاد!” …
این راز بقا را می گفتم … خیلی جالب بود. یکی شیر می آمد و شکار می کرد یا یک یوز پلنگ. بعد هم از برکت ِ این شکار می خوردند انعام. اما شیر تن ها تکه ای می خورد…بقیه هم تکه ای. اما آن طور که می دیدم همه ی لاشه خورده نمی شد. شاید چون همه نمی آمدند. لاشه می ماند و مگس ها و بوی ِ تعقن و کذا و کذا! حکما تمام اش خورده نمی شد.
اما نویسنده لاشه ای می شناسد این جا. خارج از راز بقا و قدرت ِ دولت؛ جسدی را می شناسد که هم پشه و هم کفتار؛ هم پلنگ و هم عقاب همه گی حمله ور شدند و پس از بیست و اندی سال دویدن این آهوی ِ تیزپای ِ خوش نقش و دویدن از هراس ِ زنده نماندن؛ چنان این کفتاران و دردنده گان دوره اش کردند که آهوی ِ خوش نقش ِ تیز پا در چنگال همه ی شان گرفتار شد. از هر طرف ضربه و بعد هم خون و خون و خون! بعد هم همه گی آمدند برای ِ خوردن اش! این ها را راز ِ بقا نشان نداده … اصلا چنین نمایه ی مستندی نداشته و ندارند … این را فقط من و بعض ِ مثل ِ من دیده اند … سمپادی ها آن هم در راز ِ فنا!
آهو را می گفتم … همه آمدند برای میل ِ لاشه اش! بر عکس ِ همه ی لاشه های قبلی، هم مگس آمد و هم خرگوش و هم عقاب و هم کلاغ. همه آمدند. این لاشه اما بوی تعفن نمی داد … بوی مٌشک فقط!این لاشه حتی استخوان های اش هم بجای نماند … همه را بردند!
این لاشه از آن جهت تماما خورده شد که هر کس تکه ای به دندان از آن گرفت و در همه جا و همه زمان خوردن اش را همه گان از بوی دهان شان می فهمند که ” این ها را ما خود پرورش دادیم و حال این پرورش کافی است … فربه گی بس است برای این آهو …” و خوردند آن چه خوردند. اصو لا سمپادی، روی ِ زمین نمی ماند. دیده ایم ما این را و منتظر بازدیدن اش نمی ایستیم!
شاید این اولین باری بود که چپ و راست و غیره همه گی در خوردن ِ این آهو اتفاق نظر داشتند … شاید تن ها اشتراک بین آن ها بود این خوردن.
هیچ گاه یادم نمی رود …انتهای ِ ارمیای ِ امیرخانی را که می خواندم … آنجایی را که امام را کشت امیرخانی و آن جایی که ارمیا سر ِ مزار امام لِه شد … آن جا را رضا شب ِ عاشورا تمام کرده بود … شب ِ عاشورا!
و هیچ گاه یادم نمی رود … وزیر آموزش و پرورش را … و رئیس شورای عالی آموزش و پرورش، دکتر ِ رئیس جمهور را …آن جا که اژه ای ِ پدر را شب ِعاشورا برکنار کردند … شب ِ عاشورا!
شباهت یا تفاوت ِ غریبی است. رضای ِ امیرخانی ِ سمپادی ها، در شب ِعاشورای اش امام و ارمیا را ذبح کرد و حکما نمی دانست که رئیس جمهور ولایی ِ ما 14 سال ِ بعد در شب ِ عاشورای اش سر ِ مزار ِ امام ِ عزیز ِ ما تفکر ِ امام و ره بری را ذبح خواهد کرد…
رضای ِ امیرخانی! باز هم گل کاشتی … از شب عاشورای ِ امیرخانی ها تا شب ِ عاشورای دولتی ها فاصله هاست!- این را در نفحات هم دیده ایم-!
حکما در شب عاشورای هر سال؛ هم باید برای جسم ِ سید الشهدا و ذبحی که بر اسلام شد عزاداری کنیم و هم برای ِ تفکر اش که این دومی اتفاقا در دولت ِ ولایت مدار ِ حسینی ذبح شد … عجب شب عاشورایی دارند این دولتی ها!
حکما نه امیدوار به زنده شدن و مبعوث شدن ِ دوباره ی این لاشه دارم نه امیدوار به مرگ ِ سمپاد! که نه عیسایی هست مسیح و نه ابراهیمی خلیل الله که بکوبد و بر سر چهار کوه بگذارد و نواییی بدهد که “برخیز ای سمپاد”…
که سمپاد و تفکر سمپاد هنوز زنده هست. تا سمپادی هست! تا رضا هست! تا امیرخانی هست! تا شب ِ عاشورا هست! تا شب ِ عاشورا…
چراغی که به خانه رواست…
من یه ایرانیم
و ایرانو رو هم دوست دارم
تورونمی دونم اما من برای هر ذره از خاکش اهمیت قایلم …
وقتی می بینم یه عده دارن با بی خردی و جهل (!) به اون آسیب میزنن خیلی اعصابم خورد میشه.
همین الان که دارم این مطلب رومینویسم یک سکوی نفتی درنفت شهردر حال سوختنه. فکر نمیکنم هیچ کس این خبر رو از رسانه ها شنیده باشه در حالی که خبر نشت نفت در خلیج مکزیک هر روز در انواع و اقسام برنامه های خبری من جمله بیست و سی، شامگاهی و … مورد تحلیل بررسی قرار میگیره و حتی کار به جایی رسیده که الان از طرف ایران پیشنهاد دادن که نشت نفت رو متوقف کنن…
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=106010
من سر از کار دولتمردان ایران در نمی یارم … محیط زیست کشورمون در حال اسیب دیدنه و باید سریعا اقدامی انجام بشه درحالی که دولت مردان به جای رسیدگی به کار خودمون دارن حرص نشت نفت آمریکا (دشمن آشکار) رو میخورن …
مگه هر روز نمیگید مرگ بر آمریکا ؟ مگه دوست ندارید که آمریکا گرفتار بلا بشه؟ خوب این هم بلا … دیگه چی می خواید؟ حالا که گرفتار بلا شدن می خواهید گره کارشون رو باز کنید؟ از قدیم گفتن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه…اگه ما می تونیم جلوی نشت چاه نفت رو در 1.5 کیلو متری زیر زمین بگیریم چه جوری نمی تونیم مشکل خودمون رو روی زمین حل کنیم؟
از این گونه اتفاقات زیاد تو ایران میوفته…کافی گشتی توی اینترنت بزنین تا بفهمین چی میگم.
به امید سرفرازی ایران عزیز
مجهول مرو، باغول مرو / زنهار سفر با قافله كن2
كف دستتان را به صورت افقي دراورده در موازات كمر خود نگه داريد … خب زماني كه بنده اين قدي بودم بشدت انتزاعي بودم. تخيل رنگ نور صدا و تصوير ركن بود و چرتكه ، انتگرال و خط كش فرع. كلا در قالبي نمي گنجيديم. خبط و خطايمان دست خودمان بود و مريدي نداشتيم (!!). آقاي مهندس و دكتر وارد ميشوند نداشتيم. ميدونم. غيب گفتم! منظور عوالم نوجواني بود. كه واسه همه همينه. لازم برچسب تيزهوشم بخوري تا عذرت موجه باشه واسه شلنگ تخته انداختن و اجراي طرح ادواري جنون ادواري! خب بله اين مطلب عموميت داره! بعد از سنين تين ايجري و موفق شدن نيروهاي خدوم وزرارت نفت در مهار سكوهاي غدد هورموني و پايان رفتارهاي ساب هورموني نوبت به رفتارهاي ساب كورتيكال مي رسه.
در سيكل زندگي گونه ايراني بشر در حين گذار از مرحله نوجووني به جووني از تخيل به عقل مصادف ميشه با پديده يا بهتر بگم ، عارضه كنكور.
كنكور مبتني بر محفوظات و سرعت عمله. درحالي كه دانسته ها بايد در دو مرحله ياد داده بشه. (سطح دوم تركيب و تحليل ، نقد و بسط داده هايي كه در مرحله اول از بر شده يا فهميده شده. خروجي مرحله دوم علم عمليه (فاعلشم عالم با عمل!). حلال مشكلات و دوا درد و بدختي، بي فرهنگي، تصادفات جاده اي، شاسمخي، نقدينگي، بد حجابي، فقر، لاقيدي ، تورم و …) اين دو سطح دو جور پرسيدن ميخواد و وقتي ارايه و اموزشي براي سطح دو نباشه لذا پرسشي هم نيست و لذا كنكور اين تيپي، حس ختام بساير درخوريه براي يك سيستم اموزشي مبتني بر تئوري هاي آموزش و تربيت همسن فسيل هاي دايناسورهاي ساحل درياي تتيس .
جايي براي خلاقيت و پروسه هاي عقلاني و حتي هوش نداره. تنها كاركرد مفيدش بنظرم لزوم برنامه ريزيه واسش.برنامه ريزي يه كار عقلانيه. چرتكه زدن و سواد و شناخت ميخاد.عيب هاي خودشو بفهمه. عيب هاي عاداتشو بفهمه. يه جور نقد انتقادي به خود و درس خوندنش و كار و برنامش. توجه كردنو ياد بگيره. اينا خوبه. تنها جايي كه بچه ايراني رو مجبور به عقل گرايي حالا با درجاتي خفيفي كه واسه كنكور مي طلبه، مي كنه. وادار به چشيدن تجريه اي از دنياي فعاليتهاي تدبيري (نه التذاذي).
روش هاي برنامه ريزي چي ايست؟ ساعت زدن نيست ميدونم همينو حداقل. داروينسمش اين جوري ميشه كه در سطح باكتريال يادداشت كردنه. چه كاري چه موقعي. اما مرحله كليدي تعيين اهداف و سپس اولويت بندي با توجه به ارزش گذاري كه اهداف بلندمدت و كوتاه مدت مي گه. بعد مكتوب اينا مي ره تو يه باكس چهارخونه. به ترتيب حياتي بودن و اولويت كارامونو تو اين چهارتا خونه ميذاريم. با نگاه كردن مندرجات تو خونه هاي جدول ميشه با يه نگاه فهميد چه كاري ارزش خون دل خوردن داره. چه كاري بايد اول از همه در بهترين زمان روز در بهترين موقع دل و دماغ داشتن انجام بشه. براي آگاهي از چند و چون اين مدل برنامه ريزي رجوع شود به مجموعه مهارت هاي زندگي ويژه دانشجويان نوشته دكتر فتي و موتابي.انتشارات دانژه.
البته فكر كنم كتاب “هفت عادت مردان موثر” استفان كاوي هم اين برنامه ريزي رو توضيح داده بود (البت خيلي وقت پيش خوندمش اما ميون همه اين كتابهاي موفقيت عامه پسند سه سوتي از همه بهتر و توهم و تخيلش كمتر بود)
براي آشنايي با درجه اي از ارزش گذاري رفتارها و كارامونم كتاب 31روش ارزش گزاري نوشته دكتر سيدني سايمون.انتشارات قطره هم خوبه.
و ” شش مدال ارزش ” نوشته ادرواد دي بونو ، انتشارات سروش
سالگرد كنكور همه مبارك.(به ياد كنكور خودم…يك دقيقه سكوت…اوه! مسي الان گل زد!!)
خاورمیانه ؟
بعضی از شما میدانید که من الآن در ایران نیستم. بعضی که بیشتر میدانند میدانند که در مجارستان هستم. باز هم بیشتر ، در شهری به نام دبرسن هستم. و در این جا در دانشگاهی بین المللی دوره ی Foundation را میگذرانم. چیزی معادل پیش دانشگاهی خودمان اما در دانشگاه. این نوشته برای شرح حال من نیست ، پس همین حد کافیست. در این دانشگاه بین المللی ، من از هر محلی دوست و آشنا دارم. از نیجریه و کامرون و آفریقای جنوبی ، تا هند و ویتنام و چین ، آمریکا ، سرتاسر اروپا ، قزاقستان ، تاجیکستان ، پاکستان و از همه مهم تر ترکیه و کشور های عربی و یهودیان فلسطین( من اسراییل را نام نمیبرم در اینجا ). در این قسمت باز آن هایی که من را میشناسند حدس میزنند و بقیه هم بدانند که من با افرادی از تمامی این کشور ها دوست شده ام. اما دوستی ام با این سه گروه آخر برایم مهم است.
از روزی که ما به دنیا می آییم ، در حوالی ما دسته های مختلف نفرت موج میزند! یکی نفرت از یهودیان ساکن در سرزمین های اشغالیست که از طرف دولت و تلویزیون و مدرسه و رادیو به ما القا میشود. یکی نفرت از مسلمانان دیگر است. آن ها که شیعه نیستند. این هم خواه ناخواه از محیط میرسد. (البته لازم به ذکر است که بر اساس حرف های مادربزرگم گویا قسمت آرام این نفرت به ما رسیده است ) دیگری هم نفرت از قوم اعراب است. آخری دو سرچشمه دارد. یکی عوامل داخل جامعه مثل افراد ملی گرا و این ها هستند. دیگری حرکات زشت و زننده ی اعراب است. زنده ترین آن اسم جعلی خلیج عربی است. اما همین اسم جعلی هم سر دراز دارد. یا یکی دیگر از آن ها کمک شایان توجه تمامی کشور های عربی به عراق در ۸ سال جنگ تحمیلی است.
من نمیدانم که آیا در کشور های دیگر منطقه هم این گونه هست یا نه. ولی میدانم که مغز من در هنگام خروج از ایران پر از نفرت به دیگران در منطقه است. البته این نفرت در بیشتر موارد واقعن به مردم نیست. به دولت هاست. به آن هاییست که تصمیم میگیرند در تبلیغ مک دونالد بجای Persian Gulf بگویند Gulf.
مشکلی نیست. نفرت دارم. ولی بر سر کسی نمیریزمش! اما وای بر روزی که پایه های این نفرت سست شود. برای من این اتفاق در یک سفر کوتاه رخ داد. زمانی که یک مرد عرب، با لبخندی روی لب به من تعارف کرد که جلوتر از او سوار شوم. قبل از آن در شهر دبرسن آنقدر با ترک ها گشته بودم که برایم عادی شده بودند. در حقیقت از کودکی نفرت من از آنها به صفر میل میکردم. حداقل از بقیه کمتر بود. مخصوصن که با آذری ها هم میگشتم که لهجه شان و زبانشان آن وری بود. از ترک ها نفرتی به دل نداشتم. اما آن مرد کاری کرد. و من بعد از چندین سال مجال دادم که فکری از پس ذهنم پیش بیاید. چه میشود اگر آن نقشه که به طنز درست شده بود حقیقت یابد؟
هفته ی قبلش بود که استاد در کلاس Case Study In Politics گفت که یکی از دلایل عمده تشکیل اتحادیه اروپا این بود که باید چیزی پیدا میشد که در آن آلمان و فرانسه در یک سو باشند. نه در دو سو. چیزی که بتواند در مقابل قدرت روز افزون ایالات متحده مقابله کند. بتواند با آن رقابت کند. در حال حاضر اتحادیه اروپا همچنان در حال افزایش اعضاست. و برای این کار بعضی نفرت ها کنار گذاشته میشوند. نزدیک ترین مثال به من رومانی است. و ذهنیت مردم مجارستان! رومانی در سال ۲۰۰۷ وارد اتحادیه اروپا شد. و نظر مردم مجارستان چیست؟ اول اینکه در افسانه های مجاری رومانیایی ها چیزی کمتر از انسانند. دوم این که در صلح نامه تریانون که در ۱۹۲۰ به امضا رسید و در ۱۹۲۱ به اجرا در آمد، رومانی بخشی از خاک مجارستان را تصاحب کرد که از مجارستان فعلی بزرگتر است. اما آیا این نفرت سبب میشود که این کشور ها زیر یک پرچم و برای یک هدف عالی کنار هم قرار نگیرند؟
وضعیت منطقه ما نیز همین گونه است. چند کشور که هرکدام به نوعی قدرت محسوب میشوند، اما نفرتی به هم دارند. و این که این نفرت به طور شدید از طرف دیگر کشور ها هم تبلیغ و تشدید میشود. از طرق مختلف. و خود دست اندر کاران هم با این نفرت بازی میکنند، سعی میکنند افزایشش دهند. چند ماه پیش حرکت عجیب تلویزیون ترکیه و بعد از آن حرکت واقعن متحیر کننده ی وزیر امور خارجه اسراییل.
فقط یک لحظه ، تصور کنید که همه ی این نفرت ها به کناری میروند و از دل این منطقه یک قدرت متحد بیرون می آید. نفت ، نفت هم نه! نفت ، صحرا برای انرژی های خورشیدی ، تکنولوژی ها و کاربردشان ( آقای اخلاق پور در سفر ترکیه نوشته بودند : این جا اتوبوس هایشان وایر لس دارد ) ، استعداد های فراوان ( لازم است این را توضیح دهم ؟). واقعن تصویری دلربا برای من و تو و آن عرب و آن ترک و آن افغان دارد. ولی آیا دیگران نمیترسند از این؟ آیا هم آنها نیستند که نفرت می اندازند تا این چند فرقه ((ما)) نشوند؟
نمیدانم آیا توانستم منظورم را برسانم ، فکرم را بنویسم ، یا نه! ولی لطفن اگر فهمیدید یک چیزی بگویید. اگر موافقید یا مخالف با همچنین ساختاری ،و چرا. الآن ذهن من فقط به دنبال نظرات دیگران است.
مجهول مرو، باغول مرو / زنهار سفر با قافله كن
الان تعطيلاته ما تو تعطيلاتيم همه چيز خوبه ما چقدر خوشبختيم. ايران 135 روز تطيلي داره. دانشجوها تابستون ، ميان ترم و يك ماه موقع عيد و …؛ دانش آموزان هم تابستون ، عيد و …
تحقيقات نشون داده كه هر دو هفته تعطيلات چند نمره IQ مي افته. EQ كه ولش هنوز ملت نمي فهمن چي هست كه رشدش بدن. خود دکتر استرنبرگ و شركا 15 سال نيست فهميدن چه برسه توده مردم ايران. تو كتاب نسل X مي گه كه ايران يكي از غم بادترين جووناس. البته كه جهالت غصه مي ياره ولي حالا ديگه انصافا در اعمال سطحي و خوشي زودگذر هر كاري ( يه طيف كاري از فعاليت هاي سازنده تا غلط اضافه ) اگر بخوان ميشه كرد.
چهل و خورده ای از دانشجو ها تجربه شرابخواري دارند (همون غلط اضافه) موزيك و ترانه ها ماهواره و … به نظر اين كمترين ، جهالت و تعطيلات زياد غم بادي مياره . آمريكا 25 روز تعطيلي رسمي داره. دانشگاه هاشونم به اين ريلكسي و با بيژامه راه راهي نيستن كه هفته دوم سوم اسفند دانشجوهاشون رو راه بندازن برن ولايت ( يعني اونا قبل از كريسمس از اين سيستم ها نمي بندن ) اگر ده روز تطيلي داشته باشن اين قدر برنامه ريزي شده هست كه بيا و ببين. البته مقايسه اشتباهه و بایست بومي سازي بشه ولي در همين حدشم تابلوعه. فرانسوی ها كه به خوش گذرون بودن مشهورن 40 روز تعطيلي رسمي دارن. اين تو اروپا حداكثره. عذرشونم موجه هست (به علت شهرتشون به خوش گذرونی ). اصلا خوندن در جستجوي زمان از دست رفته چند روز ميخواد؟ حق دارن پس. ولش كن اگر همينجور مثال بزنيم …
در تمام مدت اين تعطيلات موتور ، چرخ و گيربكس ايران لاي باقاليه. به هر روي ايران تو مقادير تعطيلات عالم دومه. احتمال ميدم واسه دانشگاه هاش به صورت غيررسمي اول باشه. بالاخره بايد بين چيزاي خوب خوب كه از كاركردن به دست مي ياد و به شادی گذروندن اوقات و استراحت يكي رو انتخاب كرد. فعلا گزينه دوم انتخابه بنا بر اصل خلايق هرچه لايق!
گزينه دوم جذابه. جذابيت واسه بعد انساني خطرناكه. كشش به جذابيت از روي مِيله؛ ميل براي رسيدن به لذت. فعاليتهاي التذاذي براي لذت است. اين مقادير تعطيلات هم برای فعاليت هاي التذاذيه كه واسه بعد عقلاني و انساني آدم خطرناك و سركوب كنندست. بخش اعظم فعاليت ها و توجهات مردم ايران فعاليت هاي التذاذيه. مستند به امار مصرف مواد ارايشي ، عمل دماغ ، مصرف انرژي، مصرف گرايي و تجمل. فراگيري مطالب زرد ، عرفان ، مكاتب دسته چندم خارجي و نوظهور ، شبكه هاي هرمي ، مكاتب موفقيت سه سوتي ، آرامش و خنده و… . در مقابل آمار قليل مطالعه ، فراگيري توانمندي هاي فردي و اجتماعي ، حل مسئله ، خودسازي ها و خودشناسي ها ، پايين بودن المان هاي فرهنگي ، عدم قدرت قرايتي عميق و درك متعادلي از منابع ديني و …
زياد شد. همه اينا واسه اينكه ما مردم ايران عيب هاي خودمونو نمي بينيم. عادت كرديم به احسنت ، شيره و به به ! همه چيز هم پاي دولته ؛ از دولته. ريشه همه مشكلات تو دولت و پول نفته ، يا از آسمون حاضر و آماده.
خودانتقادي لازمه پيشرفته. چيزي كه نماينده ها نمي گن. رييس جمهورا نمي گن؛ چون راي از دست مي دن. چون رسانه هاي بيگانه تو بوق مي كنن. پس بايد تعريف و چاپلوسي مردم رو بکنند . اما عقلانيت لازمه پيشرفته. رسيدن به خود انتقادي خروجي تفكر عقلانيه.
زياد شد.يه تيكه كوچول ديگه مونده آخر هفته ميذارم. تا آن دم ، تطيلات خوش بگذره!