دسته: زندگی

نگرش: شرايط غيرطبيعي طبيعي

اينا… يك ارايه متمركزه(و البته مجمل) از شرح نگرش و توجه در برخورد با پديده ها و شرايط غيرطبيعي چه بعنوان ناظر از بيرون چه بعنوان قهرمان ماجرا! براي عدم قفل كردن و ماندن در هوشياري و گرفتن زمان براي بررسي پيدا كردن راه چاره يا صبوري تا پايان آزمايش!

يعني چي حالا اين پديده و شرايط غير طبيعي ؟ وضعيت هاي افراطي و تفريطي .وضعيت هاي مادي خب تابلوترين و باشيوع ترينشه ظاهر ادما و داشته هاشونه و كيفيتي كه از زندگي ما ميبينيم.يا خودمون توش قرار داريم.. وضعيت هيكل مثلن: از چاقي مفرط(اوبيس بودن) ! تا لاغري مفرط . يا وضعيت پول و ماني و مايه :از فقارت (همون فقيري) تا خرپولي . و غير مادي مث حب و بغض ها : كه البت حب و بغض ها بنظرم بايد تو دو كلاس قرار بگيره.كلاس اول بازم داده هاي حسي و مادي مث هويج راهبره و موثره. كلاس دوم منشا از فضاهاي تجريدي و انتزاعي و عميق تر دارن و كه البته بدست اومدن اين چنين حب و بغض هايي پيچيد ه تر و سختر و نادتره.بويژه براي توده مردم و جوونا .لذا بيشتر تو رنج افراد خبره (همه خبره ها نخبن (شايد گزار داشته باشن)ولي همه نخبه ها خبره نيستن- قضيه معادل روانشناسيش ميشه اينكه توانگرا بودن يا موفق بودن) است. بگذريم.
خب كه چي؟ به گواه تاريخ چندساله خودم، خودتون، خودشون و استناد به گردش روزگار و فراز و فروداش كه بر سر زندگي ها مي ياد ، ايجاد شرايطي خارج از حالت تعادل مي كنه و براي چندوقتي فرد رو به بالا يا پايين خط تعادل شرايط زندگيش مي بره.
چه جور ميشه كه ما و يا ديگران تو اون وضعيت سر ميكنيم؟ تغييرات چيه؟ چه جوري ” ادامه” ميديم.
براي نمايشش.هر لحظه از وضعيت يعني يك نقطه . با گذشت زمان اين نقطه تبديل بخط افقي ميشه (مث رسمي كه دستگاه هاي لرزه نگار ميكنن) .بالا و پايين عمودي اين خط ميشه وضعيت هاي افراط و تفريطي. خب اونجاها جاي خوبي نيست.جايي نيست كه ايده ال و هدف و لذت و نياز هاي رونده در خط تعادل تامين بشه. لذا فكر بودن تو اون موقعيت ترس آوره. فكر فقير شدن . مريض شدن . بي كس شدن. كاهش آسايش و آرامش و… لذا كسايي رو هم كه تو اون شرايط ميبينيم حس ترحم مياره . يا حس هاي مبهم و ناخوشايند ديگه.

 

چه جور ميشه كه ما و يا ديگران تو اون وضعيت سر ميكنيم؟ تغييرات چيه؟ چه جوري ” ادامه” ميديم
بنظرم نكته تو تغيير آستانه هاست . با رفتن خط وضعيت به وضعيت هاي غيرتعادلي ، آستانه ها توسط پردازش ذهن فرد از شرايط جديد تغيير مي كنه .(كه اين تغيير آستانه ها واسه ناظرين و اطافيان نامحسوسه تا مادامه تغيير رفتار) جالبيش به اينكه بنظرم ، بخش اعظم و اصلي اين تغيير در استانه ها، غيرارادي و ناخودآگاهه . مثلن با از دست دادن يك نفر ، در ذهن ما گزاره هايي در ذهن ما در رابطه با اون شخص از هست به “نيست” تبديل ميشه. نوازشي ديگه نيست. گفتگويي نيست .همراهي و گردشي نيست و … و اين باعث تغيير توقعاتي در ما ميشه. يعني آستانه ها تغيير مي كنه. اين تغيير استانه براي ايجاد تعادله.تعادلي جديد . با شرايط غير طبيعي جديد.لذا ادامه ممكن ميشه.
تفكر و رعايت عقلانيت)چيز ديگه اي به اين نمي رسه و اصالت عقلانيتو نداره.بنظرم زودگذر و پوكه .مث تلقيني كه روانشناسي عامه پسند تبليغ ميكنه) باعث ايجاد گزاره هاي عقلاني ميشه و اينم منتج به تغيير در ناخوداگاه و خوداگاه ما ميشه. در رفتار و روابط. هر چه اين تفكر عميق تر ، اصيل تر و جامع تر باشه ،شرايط تعادلي كه واسه زندگيمون ايجاد ميكنه داراي كمترين بار ممكن در موقعه تغيير ه. كه البته مقدم بر اين ،‌ وضعيت و نوع زندگي برپا شده از عقلانيت اصيل قطعا در ايمن ترين مكان ها نسبت به ساير وضعيت هاست. محتويات ذهن بايد توسط عقل بالغ و كامل بررسي بشه . با تصحيح و تغيير محتويات، رفتار تغيير و شرايط و خط تعادلي در مكاني مستقل و ايمن تر و باز هم بصورت مستقل رسم ميشه (مستقل از مغناطيس ادمها و مكانها ). بهترين موقعه آغاز اين رسم مستقل بنظرم همين سن و ساله.

راه هایی برای رسیدن به آرامش!

سلام.
فکر میکنم همه ما با اضطراب مواجه هستیم.عده ای کمتر و عده ای بیشتر.میخواهم کمی از تجربیاتم در بدست آوردن آرامش بگویم؛شاید به درد شما هم بخورد.
1. لطفا نفس عمیق بکشید و به هیچ چیز فکر نکنید: برای چند دقیقه خود را خلاص کنید. سعی کنید روحتان را از بدنتان جدا کنید و چند نفس عمیق بکشید (این کار سر جلسه امتحان خیلی خوب است) .
2. گریه کنید: توانایی گریه کردن را در خود افزایش دهید، حتی بی دلیل گریه کنید. البته توجه کنید که در یک جمع این کار را انجام ندهید؛ دیگران حاضر به دیدن اشک های شما نیستند. ولی بدانید که گریه بیش از اندازه باعث میشود پای چشم هایتان گود برود و از قیافه بیفتید!!
3. بخندید: با دیگران با هم بخندید، نه به هم. شده به ترک دیوار هم بخندید این کار را انجام دهید.

این سه مورد موقوف المعانی اند!!
4. نمازتان را اول وقت بخوانید: جواب می دهد،امتحان کنید. چند دقیقه قبل از اذان وضو بگیرید و به نوای قرآن و اذان گوش سپارید. خود را از تعلقات آزاد کنید. سبک میشوید.
5. دعا کنید: دعا همان راز و نیاز کردن با خداست. با خدا مناجات کنید تا ببینید چگونه در زندگیتان ظاهر میشود.
6. قرآن بخوانید: روزی چند آیه از کتاب خدا را بخوانید و در آیه هایش تفکر کنید. به شما آرامشی وصف ناشدنی می دهد.

7. زندگیتان را تصور کنید:  کمی در رویا هایتان غرق شوید و آینده تان را تصور کنی. بعد کمی آنها را تغییر دهید؛ حتی به نحوی که باب میلتان نباشد چه میشود؟! نابود میشوید؟
8. از شکست خوردن نهراسید: باور کنید ترس از شکست از خود شکست بدتر است. هرگز فکر نکنید که با شکست خوردن نابود میشوید. فراموش نکنید که همیشه اتفاقات باب میل شما نیست.
این را از زبان خودم میگویم، که در زندگی خود شکستی [از نظر خودم] سنگین را تجربه کرده ام. اگر سعی کنید در لحظه شکست به همه چیز آرام و منطقی نگاه کنید، خواهید دید که واقعا یک شکست، هرقدر هم بزرگ، باعث نابودی فرد نمیشود. انسان ها برای بزرگ شدن،  ثبت شدن و ماندگارشدن “باید” شکست بخورند.
به قول پوریای ولی: « در یک مسابقه همه پیروز نمیشوند،اصل ناامید نشدن و حضور در مبارزه مجدد برای پیروزی است »
9. به شکست های خود، به چشم تجربه نگاه کنید: مطمئن باشید که هر شکست پلی است برای پیروزی. پس اگر زیاد شکست خوردید، بدانید که پل پیروزی شما محکم تر از بقیه است؛ به شرطی که از شکست های خود درس بگیرید.
به هر ماجرای زندگی خود از تمام جوانب نگاه کنید. مطمئن باشید که در هر ماجرای زندگی درسی نهفته است. به دنبال درس های زندگیتان باشید.
10. تعاریف موفقیت و شکست را عوض کنید: تعاریف قدیمی را دور بریزید. بهتر است با تعاریف خودتان زندگی کنید. تعاریف دیگران بعضی اوقات آزار دهنده هستند.
11. خودتان باشید: وقتی خودتان باشید، از خودتان به اندازه خودتان انتظار خواهید داشت. شما با دیگران فرق دارید. دو نفر نمیتوانند مثل هم باشند.
12. به دیگران روحیه بدهید: وقتی به دیگران روحیه میدهید، انگار به خودتان روحیه داده اید. به بمب روحیه و انرژی مثبت تبدیل شوید.
13. اجازه دهید دیگران با شما درد و دل کنند: وقتی دیگران با شما درد و دل میکنند، شمابا افکار و مشکلات بیشتری آشنا میشوید. این به شما کمک میکند با دید بازتری به سراغ مشکلات بروید و از آنها نهراسید.
14. بنویسید: دفتری برای خودتان داشته باشید. زندگیتان را به یک رمان تبدیل کنید که خودتان قهرمان آن هستید. طوری بنویسید که هر بار خواندن آن، حتی بدترین اتفاقاتش هم، نه تنها آزارتان ندهد؛ بلکه برایتان هیجان انگیز هم باشد.
15. تنها باشید: تنهایی به اندازه اش خوب است. باعث میشود یاد بگیرید چگونه خودتان، خودتان را آرام کنید.
16. به خودتان اعتماد کنید: هرگز خودتان را دست کم نگیرید. به توانایی های خودتان ایمان بیاورید. ولی به اطرافتان اطمینان قطعی نداشته باشید. اتفاقاتی می افتد که دست شما نیست. کاری نکنید که اعتمادتان به “اعتماد کاذب”تبدیل شود.
17. تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش: توکل را هرگز فراموش نکنید. وظایفتان را به درستی انجام دهید که بعد ها اسباب ناراحتی خود را فراهم نکنید. نتیجه را به دستان خالق توانا بسپارید، شک نکنید که بهترین را رقم میزند.
«خداوند بهترین های خود را به کسانی میبخشد که حق انتخاب خود را به او واگذار کنند»
18. ورزش کنید: کار بسیار خوبی است. ورزش مورد علاقه خود را انتخاب کنید. هفته ای 4-5 ساعت ورزش در یک باشگاه، وقت زیادی از شما نمیگیرد. با گروه ورزش کردن باعث میشود چند ساعتی از افکار پریشان به دور باشید و روحیه شما را بهبود میبخشد.
19. به رفتار و سخنان بد دیگران اهمیت ندهید. در این مورد ضرب المثل معروفی داریم!
20. به اتفاقات ناگهانی زندگی لبخند بزنید: هر قدر هم روی حساب و کتاب زندگی کنید، باز هم زندگی برایتان شگفتی های بسیاری به همراه دارد.

موفق باشید.

زندگی

آرزو …

به نام آفریدگار قلم
امروز سه شنبه 7 اردیبهشت 1389 هجری شمسی
و همین وازه هاست که مرا دیوانه میکند و همین تاریخ است که ذهن ها را مشوش میکند,همین تاریخ است که با زبان بی زبانی میخواهد به ما بفهماند که کمتر از 1 ماه دیگر امتحانات نهایی ما آغاز میشود,همین تاریخ است که مرا بیم میدهد,مرا میترساند,ترسی که در پس چشمانش میتوان امید را دید وشاید اگر چشمانت ضعیف نباشد بتوانی آرزو را نیز رویت کنی.
و به راستی آرزو چیست؟
آیا تا به حال این سوال را از خود پرسیده ای؟آیا تا به حال از خود پرسیده ای که برای کدامین آرزو زندگی میکنی,درس میخوانی,نهایی میدهی و …؟
اگر پرسیده ای و برای آن جواب پیدا نکرده ای به فکر جواب آن مباش و ذهن خود را از این افکار بیهوده!!! تهی بدار,به زنگی دنیایی ات برس,قلمت را زمین بگذار و مارا دیوانه بخوان,همانطور که تمام عالم ما را با این نام میخوانند و چه بسا که آنها راست میگویند و ما دیوانگانی بیش نیستیم که میخواهیم بی عرضگی!!! های خود را با تن نازی قلممان جبران کنیم.و شاید حق با ماست و آنان دیوانگانند که زبان قلم را نمیفهمند. وفقط خدا یی میداند چه کسی داناست که خود داناست و با تکیه بر دانایی خویش قلم را آفرید.
حال اگر سوال فوق را از خود پرسیدی و جوابی نیز برای آن یافتی ما را نیز در جریان بگذار تا از این تناقض آرمان هایمان به در آییم.
و اگر تا به حال این سوال ذهنت را به خود مشغول نکرده میتوانی تمام مطالبی که تا به حال خوانده ای را “unistall” کرده و ما بقی آنان را نیز بهمشتی سبزی بفروشی!!!همانطور که بارها عاقلان یا دیوانگانی که صحبتشان را کردیم این نکته را به ما گوشزد کرده اند که تمام کاغذ پاره هایت را در یک دکان سبزی فروشی ببر و ببین مشتی سبزی به تو خواهد داد؟
آیا تا به حال از خود نپرسیده اند که سبزی فروش عاقل است یا دیوانه؟
ذکی!یک سوال کم بود حالا باید برای پاسخ دادن به دو سوال به سر و کله یکدیگر بزنیم,به قول بچه ها بیخیال!بحث اصلی رو بچسب!
آرزو چیست؟
مادرم برای مت آرزو دارد,او میگوید میخواهد خوشبختی مرا ببیند و پدرم نیز آرزو های خو را از این بنده دریغ نفرموده و موفقیت مرا از خداوند منمان خواستار است.
و حالا باید خوشبختی و موفقیت را نیز تعریف کرد و جالب این است که هر کس آن را به دید خود معنی میکند,پدرم به دید خود موفقیت مرا میخواهد و مادرم هم نیز به دید خود خوشبختی مرا.
و اگر من تمام این وازه ها را با دید دیوانه وار خویش معنا میکردم اکنون نه چشمان سیاه ترس را میدیدم و نه اید و آرزو را.
و هر کس وازه ها را به دید خود معنی میکند و اگر غیر از این بود …
اگر غیر از این بود زندگی من میتواتست در اتاقی و ما یملک آن خلاصه شود و ما یملک آن چیزی نبود جز یک قلم و چند تکه کاغذ و شاید هم پنجره ای نیمه باز…
شاید خوشبختی من زمانی بود که قطرات باران پنجره ی نیمه باز اتاقم را که دهان او هم به نشانه ی اعتراض از بی بارانی باز یا همان نیمه باز شده نوازش کند و شاید موفقیت من مادامی بود تمام کاغذ هایم سیاه شوند و آرزوی من این بو که سر بر زمین بگذارم و دمی بیاسایم و دیگر از این آسایش ابدی بر نیایم.
یا حق …

دعا

1.
ادعونی استجب لکم.
«بخوانید مرا تا اجابت کنم،شما را. «قرآن مجید
2.
من به هیچ وجه خدا را لمس نکردم.خدایی که لمس کردنی باشد که دیگر خدا نیست.اگر هر دعایی را هم اجابت کند،همین طور!همان جا بود که برای نخستین بار حدس زدم که عظمت دعا بیش از هر چیز در این امر نهفته است که به آن پاسخی داده نمیشود و زشتی سوداگری را به این مبادله راهی نیست.این را هم دریافتم که آموختن دعا،آموختن سکوت است؛و عشق فقط از جایی شروع میشود که دیگر هیچ انتظاری برای گرفتن هیچ چیز وجود نداشته باشد.
عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت.
«برگرفته از کتاب دژ،نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری»
3.
تا حالا شده چند سال متوالی از خدا یه چیزی بخواین،بعد بهتون نده؟! چه حسی پیدا میکنید؟
شنیدید میگن روز قیامت یه عده از آدم ها میگن ای کاش هیچ وقت دعاهامون تو دنیا اجابت نمیشد؟!
آخه اون روز میبینن افرادی که دعاهاشون در دنیا مستجاب نشده اون موقع دارن ده برابرش رو میگیرن و دعاهاشون به عنوان عمل صالح ذخیره شده؛و نتیجه ش رو میبینن.
احتمالا واسه همینه که خدا وند در سوره شرح،آیه های آخرش گفته:«پس چون از نماز و طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار،وبه سوی پروردگار خود همیشه متوجه و مشتاق باش.»
پس اگر یک زمانی دعاهاتون مستجاب نشد،تلاشتون نتیجه ای رو که میخواستید نداد،به خدا اعتماد کنید.شاید خدا میخواد ایمان و توجهتون بهش بیش تر بشه و احتمالا میخواد بیشتر از چیزی که خواستید بهتون بده.

پ.ن:حالا شاید ده برابرشو نداد،شاید بیشتر داد،شاید کمتر.

نو بهار!

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز تو درگل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

سال 1388 هم در حال پايان يافتن است،و سال جديد دو باره دارد به خانه هايمان قدم ميگذارد.البته اين بار رخت بهار بر تن نکرده،احتمالا لباس تابستان را از لباس بهار بيشتر دوست دارد.به هر حال من سال خوشي را آرزومندم.
با پايان يافتن اين سال هم خوب است که خيلي چيزها را فراموش نکنيم.
چه خوب است يادمان باشد که سالها ميگذرند و تمام ميشوند.
يادمان باشد اين نيز بگذرد
يادمان باشد که هرگز زحماتمان را به خاطر اشتباهات کوچک زير پاهايمان له نکنيم.
يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم.
يادمان باشد که هرگز آرزوهايمان را فراموش نکنيم.
و يادمان باشد که زندگي هنوز ادامه دارد و زندگي آزاد است.

آرزو ميکنم در پايان اين سال بدي از ميانمان برود.آرزو مينکم در انتهای این سال خانه تکاني دل هم کرده باشيم.
آرزو ميکنم امسال ديگر هنگام خواندن يا مقلب القلوب اشک حسرت روي ديدگانمان جاري نشود؛و من آرزو ميکنم سالي پر از موفقيت را،سالي پر از مهرباني و دوستي را.و آرزو میکنم در سال جدید حال آسمان خوب شود و برایمان هم شعر برف بخواند،هم دوبیتی باران.
سال 1389 مبارک!

عزاداری و تبلیغ آرمان های کربلا

بسم رب الحسین

سلام بر تمام شیفتګان واقعی اباعبدالله حسین

پیرو پست های قبلی دوستان تصمیم گرفت پستی رو بنویسم که در ان هدف عزاداری و جنبه های مختلف اون رو بررسی کنیم

همه هدف از عزاداری رو میدونیم اما مسئله مهمتر اینه که در دوران امروز که سعی بر بد جلوه دادن اسلام میشود چگونه عزاداری کنیم ؟

من نمیدونم ما چرا همیشه باید از همه مسائل اشکال بگیریم ، چرا نمیایم جنبه های مثبت رو نگاه کنیم.

چرا میگیم عزاداری دسته نیاریم تو خیابون تو همون مسجد بنشینیم عزاداری کنیم؟ این حرف کاملا اشتباهه اگه اینجوری  به جامعه کار نداشته باشیمو بریم یه گوشه ذکر بگیم که نمیشه جامعه رو اداره کرد و این دقیقا همون طرز تفکر غلط حجتیه هست که میگفتن به جامعه کار نداشته باشیم تا امام عصر(عج) ظهور کنه و زمان انقلاب خمینی کبیر و یارانش رو مورد لعن قرار میدادند و میگفتند ظهور رو به تعویق انداخت چرا نباید بیایم بگیم بیام خودمون رو برای ظهور حضرت عصر اماده کنیم و جزء اون 313 یار باشیم.

نکته بعدی اینه که کارهایی که از پایه مشکل داشته باشند و هر چند هم از روی خلوص نیت باشد پا برجا نمیمونند مثل موضوع قمه زنی این بحث از پایه مشکل داشت و الان میشه گفت به صفر از راست  میل میکنه !!! اگه حرکت دسته ها تو خیابون مشکل داشت زودتر از اینها جمع میشد

نکته دیگری که چرا تو مسجد عزاداری نمیکنیم ؟ مگه میشه من از اسارت حرم ال علی تو کربلا و اون حمله ظلمی که تو کربلا اتفاق افتاد حرف بزنم بعد بشینم کنار بخاری تو مسجد گریه کنم که اره من دارم همدردی میکنم

اشاره به فرمايش امام حسين (ع) دارد كه فرمودند : “انا قتيل العبرة لاتذكرئني مؤمن الابكي ” اینجا العبرة یعنی گریه با عبرت گرفتن حالا من چی جوری تو جای گرم بنشینم و از عظمت عاشورا سخن بگم.بعد بگم اره من از عاشورا درس گرفت.

ما هیچ وقت منکر این نمیشیم که امام حسین پیروز نشد اما از این ناراحت میشیم که نشان حجت خدارو  با چه وعضی کشتن؟((امام حسین رفت جلو لشگر و فرمود ایا من پسر علس نیستم؟ ایا من پسر فاطمه نیستم؟ ایا من جدم رسول خدا نیست؟ ایا من … بعد از پایان رسیدن صحبت های حضرت لشگریان گفتند به خدا سوگند که تمام حرفات درسته اما ما تورو میکشیم))

چرا ما ذکر مصیبت کربلا و گریه برای امام حسین رو خلاف اصول روشنفکری میدونیم؟

از کی تا حالا قربانی کردن عمل وحشیانه و دور از تمدنیه؟

حرف اخر انکه کربلا رو با تعمل بسیار زیاد میشه تا حدودی شناخت.

نمیخوام بحث طولانی بشه

التماس دعا

یا علی