دسته: سمپاد

با ما چه شده است؟

(این نوشته بازتاب نظرات شخصی من است. من هم سواد علوم انسانی ندارم.)

( این نوشته به هیچ وجه سیاسی نبوده, نیست و نخواهد بود)

(خلاصه اش می‌کنم. چون سردرد دارم. لینک ویکی‌پدیا هم ندارم. خودتان یک نگاهی به «Gifted Education» بیندازید.)

————————————

می‌گویند با زیاد شدن مدارس تهران از کیفیت ورودی‌های سازمان کاسته شده. معمولا در همه جا تیزهوش (Gifted) به ۲٪ سرآمد جامعه می‌گویند.(ر.ک. ویکی‌پدیا :‌ «Intellectual Giftedness») جامعه هدف برای آموزش هایی مثل مدارس سازمان هم همین ۲٪ هستند. دقت سنجش‌های مختلف هم معمولا در همین حد است. حالا حساب کنید که دو درصد  ۱۳۰۰۰۰۰ نفر اول راهنمایی سال گذشته چقدر  می‌شود… می‌شود ۲۶۰۰۰ نفر. بیست و شش هزار نفری که تیزهوش بودند باید سمپادی می‌شدند. بیست و شش ‌هزار نفری که فقط ۷۹۳۳ نفرشان شدند سمپادی و بقیه…

امروز با یکی از فارغ‌التحصیلان که سری به یکی از این «طلایه‌داران» ها (فکر کنم ۱۴) زده بود(فکر کنم کلاس فوق برنامه داشت) صحبت می‌کردم. می‌گفت این‌ها به خدا باهوشند! این‌ها هم با همان آزمونی به این سازمان آمده اند که همه‌ی ما. منتها از بدشانسی افتاده‌اند مدرسه‌ای که معلم خوب به‌شان نمی‌رسد. بقیه‌ی سمپادی ها هم که مهر «بی استعداد» بر پیشانی این دوستان زده‌اند. این‌ها مظلومند…

فکر کنم برای من بهتر است به‌جای شلوغ کاری که «آی سمپاد را نابود کردند», کمی فکر کنم, کمی تحقیق و بعد افاضه فیض کنم…

فکر کنم بهتر است به خودم قول بدهم بعد از فارغ‌التحصیلی معلمی یاد بگیرم, برگردم و معلم شوم…

Educational authorities differ on the definition of giftedness: even when using the same IQ test to define giftedness, they may disagree on what gifted means – one may take up the top 2% of the population, another might take up the top 5% of a population, which may be within a state, district, or school. Within a single school district, there can be substantial differences in the distribution of measured IQ. (The IQ for the top percentile at a high-performing school may be quite different from that at a lower performing school.)

آن چه برای سمپاد نوشته شده است – 1

دوباره سمپاد و خوب و بدش
پ.ن : کتمان نمی کنم که این سمپادی بودن گوشه ای از هویتم است( این گوشه خیلی خیلی ناچیز است شاید اندازه یک اپسیلون، اما بالاخره هست) اما فکر می کنم همه ما اگر مدرسه مان را دوست داشته باشیم این هویت را کم یا بیشتر با خودمان داریم.

عاقلانه – سمپاد
چند وقت پیش از برادرم که خودش یکی از مجربین ( دانش آموخته و معلم ) آنجاست پرسیدم : ” شنیدم قراره سمپاد منحل بشه ؟” برق خوشحالی در چشمانش موج زد و گفت :” امیدوارم ! ”

سمپادی و شریفی بودن
دانشگاه پرینستون هرسال یه مراسم گردهمایی برای همه فارغ‌التحصیلان دارن که قبلا مفصل راجع بهش نوشته‌ام. هرسال جمع می‌شن و کلی خوش‌گذرونی می‌کنن. کلی از ساختمون‌های دانشگاه، سالن‌ها، شهریه بعضی دانشجوها، وسایل‌ آزمایش‌گاه‌ها یا حتی مجسمه تو محوطه دانشگاه هدیه همین فارغ‌التحصیلاست. تو فاصله یک ‌ربع بیست دقیقه‌ای اینجا دانشگاه راتگرز هم هست که دانشگاه ایالتیه. شاید بشه گفت اسم و رسمی که پرینستون داره اونجا نداره ولی خیلی رشته‌های خوب داره. دانشجوهای اونجا هم بهش افتخار می‌کنن. لباس‌های با آرم دانشگاهشون رو می‌پوشند و آرم دانشگاه رو می‌زنن به ماشینشون. مطمئنم هر دو دانشگاه بهم متلک‌های زیادی می‌گن ولی اینو هم مطمئنم که فارغ‌التحصیلای هیچ‌ کدوم آرزوی تعطیل شدن دانشگاه خودشون یا رقیبشون رو ندارند.

امروز که باران ببارد 18 ساله می شوم…
ولی‌ حالا که مدرسه‌ام کم کم مثل همه چیز دیگر کشورم در غبار این دولت بعد ازنهم از بین میرود و خواهرم شاید آخرین فارغ التحصیل مدرسه باشد آن جور که من میشناختمش، دلم می‌خواهد بگویم که چقدر همه چیز ۷ سال زندگی‌ در آن ساختمان و آن حیاط را دوست دارم. و دلم می‌خواهد بگویم ته ته دلم، بزرگترین کاری که دلم می‌خواهد با این مدرک دکترای آموزش بکنم اینست که مدرسه‌هایی بسازم که بچه‌هایش همانقدر که من فرزانگان را دوست داشتم دوستش داشته باشند و همانقدر که من از داشتن تجربه آن ۷ سال خوشحالم خوشحال باشند.

نفرین بر سمپاد
آقای امیرخانی که برای فرهنگ این مملکت چند سال رفتی آمریکا تا یک «بیوتن» بنویسی. قربان شکل ماهت، برای آموزش و پروش چه کرده‌ای؟ همان فارغ‌التحصیلان مؤمن اندر مؤمن – که در خارج هم مؤمن اند – که برگشته‌اند و مدرسه حلی را پربارتر کرده‌اند – و این لابد یعنی بالاترین خدمت به مملکت! – برای نظام زهوار دررفته‌ی آموزش و پرورش که از دختر هفت ساله‌ی پیران‌شهری تا پسربچه‌ی دبستانیِ بندرگناوه‌ای به جبر تاریخ، محکومند در آن درس بخوانند چه کرده‌اند؟ بحث اردوی جهادی نیست! می‌دانم «بشاگردپیما» هستید: بحث ایزوله بودن شما «نوابغ» از مشکلات جامعه است! بحث همان حجره‌ی سالم مانده است! بحث «دامن من که پاک ماند، گور پدر دختر همسایه‌» است. بله! بحث این است که چرا از این نجاست «خنگ‌ و خل‌های دولتی» به ساحل امن «روشنفکران ِ ایرانی ِ معاصر ِ بسیار باهوش» پناه می‌برید؟ معنای «ناخن‌گیر» ندانستن بهتر است از این تبختر!

بله! عین نابرابری است!
حتی اگر این پیش فرض را بپذیرم كه ” باید به آدم ها متناسب با استعدادهاشان امكانات داد”، می رسیم به استعدادها. چی این استعداد را تعیین می كند؟ اصلا یك آزمون صلاحیت تشخیص هوش آدم ها را دارد؟ اصلا هوش چیست؟ یعنی هركه باهوش است، با استعداد هم هست؟ آزمون های مدارس سمپاد چقدر می تواند این استعدادها را پیدا كند؟ بعد هم هوش چقدر اكتسابی و چقدر انتصابی است؟ بچه ای كه در كودكی اش كتاب در خانواده ندیده، پازل حل نكرده، جدول به چشمم نخورده است،‌ یا نمونه های آزمون های هوشی را انجام نداده چقدر شانس برای قبولی دارد و بچه ای كه پدر و مادرش اینها را دربست در اختیارش گذاشته اند، چقدر؟ در حالیكه استعداد و هوش هردو یكی باشد آیا بچه ی دومی حق بیشتری برای استفاده از امكانات دارد؟ آیا این نابرابری نیست؟

هلیا تقی

حالا به عنوان اولین نوشته میخوام شعر ملی فرزانگان 1 تهران رو براتون براتون بذارم
دست دست دست بیا جونه ننه اقدس بیا
آمنه آمنه لب کارون چه گلی کاشتی ای قشنگ ترین پریا تنها تو کوچه نرو ای دوست نرو ای دوست نرو از دست من ای یار دبستانی من با منو همراه منی چوب الف می گم ابروت کمونه ای کمون ابروی من ب می گم بالات بلنده گل گلدون من شکسته در باد بادک های سفید مادر بی تو تنها و قریبم اتاق خالیم بی تو چه سرده مادر مادر خوب و قشنگم دل من دل من دل دیوونه دیوونه دیوونه شو دیوونه دیوونه غم نداره نه می تونه بیاره دلا همه بی قرار عشق من من توی هر کوچه به یاد توخوندم مگه می شه بی تو باشم نمی تونم فکرت نباشم من اگه نباشم کی وا سه همیشه تو رو می پرسته کی واست میمیره کی نمیشه خسته شدم بس که دلم دنبال یک بهونه گشت بس که ترانه خوندمو برگ زمونه برنگشت بازم کلاغ قصه ها رفتو به خونش نرسید یکه سوار عاشقو هیشکی مثه من تو رو دوست نداره اینو از تو چشام می تونی بخونی تو بودی جونم و عمرمو کسی که می خواستمو قسم راستمو کی مخوای بدونی
D: البته لازم به ذکره که این شعر از 1/7 به همه جا رسید و در اصل اونا شاعر این شعر بودن

کجاست اون سمپادی که ما می شناختیم؟!

سلام به دوستان سمپادی…

کسری هستم. دانش آموز سال دوم دبیرستان. دبیرستان علامه حلی اراک.

راستشو بخواید خیلی وقته اینجا سر نزده بودم… امروز که اومدم چشمم به مطلبی با عنوان «اژه ای رفته بود، اعتمادی رفت، حیدری آمد!» افتاد.

رفتم تو قسمت دیدگاه ها و اونجا دیدم بعضی از شماها هم به وضع فعلی سمپاد اعتراض دارید (!) راستشو بخواید منم خیلی دلم پره! دلیلاش خیلی زیاده! پارسال مدیری داشتیم که خیلی خوب داشت نتیجه می گرفت. پارسال ما بهترین نتایج کنکور تو تاریخ مدرسمون رو گرفتیم. ولی تا مدیر قبلی اومد کارا رو سرو سامان بده امسال دیدیم مدیر عوض شده! اگه یه مدیر بهتره اومده خوشحال می شدیم! ولی با کمال تعجب دیدیم که مدیری که امسال اومده پارسال مدیر یکی از دبیرستان های عادی شهر بوده (دبیرستان امام علی!) اونایی که احیاناً اراکی هستن می دونن این دبیرستان یعنی چی! افتخار دبیرستان امام علی پارسال رتبه ی 2500 کنکور سراسری رشته ریاضی بود!!! به نظر شما این توهین به سمپاد نیست؟!

مشکلات ما که یکی دوتا نیس! اگه بود که می تونستیم باهاش بسازیم!!!

خیلی از دبیرا رو هم عوض کردن! دبیرایی که اصلا با سمپاد آشنا نیستن! با کمک بچه ها آمار چند تاشونو در اووردیم!:

ا.ر: دبیر عربی، تا پارسال تو یکی از دبیرستان های روستایی در توابع شهرستان شازند تدریس می کرده! امسال ما هیچی از عربی نفهمیدیم به خدا!

ع.ا: دبیر زبان انگلیسی، سابقه تدریس تو دبیرستان خودمون رو داره ولی چیزی که نداره حافظه هستش! یادمه تا حالا 29 بار قاعده ی ماضی نقلی رو درس داده دیروز هم گفتش! جالب اینه که قبل از شروع تدریس میگه مطلبی که امروز می خوام بگم رو هیشکی تو مدرسه نمی دونه!!!

بعضی ها هم مثل یکی از دبیر فیزیک ها فک می کنن اومدن دانشگاه هاروارد دارن درس می دن! کتاب دانشگاهی درس می دن!!!

و خیلی های دیگه!

این رفت و آمد ها عادی نیست! به نظر من سمپاد رو دارن به سمت سیاسی شدن می برند! می دونید چرا این حرف رو میزنم؟! چون اونایی که امسال از مدرسه ما اخراج شدن (مثل مدیرمون) تو جربان انتخابات طرفدار یه کاندیدای خاص بودن و این رو من مطمئنم! نمی دونم چه کسانی هستن ولی من می گم نباید بزاریم سمپاد نابود بشه!

شاید الان بهم بخندید بگید این پسره کلا بالا خونه رو داده اجاره ولی من رو شما به عنوان دوستای سمپادی خودم حساب باز کردم… گفتم پیش شما دردو دل کنم شاید این مشکل مشترکمون باشه!

پ.ن: لطفا نظراتتون رو بگید و اگه با من موافقید پیشنهاد بدید که باید چی کار کنیم! اگر هم فکر می کنید خل شدم بهم بگید (!)

پ.ن2: اگه اینجا کسی از اراک هست لطفا به من خبر بدید!!!

اژه ای رفته بود، اعتمادی رفت، حیدری آمد!

این یک خبر خوش است، برای کسانی که از این جو انتقاد مطلق و نامیدی سمپادیا خسته شده اند.

صبح دیروز مراسم تودیع دکتر اعتمادی و معارفه آقای حیدری برگزار شد. آقای حیدری معاون وزیر آموزش و پرورش بوده است. این یک خبر خوش است، چرا که این وزیر می داند چه می کند، او “معلم” بوده است، نه “سیاست مدار“. ضمن آرزوی موفقیت برای دکتر اعتمادی در عرصه های دیگر زندگی، به عنوان یکی از اعضای کوچک سمپادیا از آقای حیدری می خواهم تمام تلاش خود را برای خروج سمپاد از این ظلمت و انزوا مبذول نمایند.

اما! در دوران ناپایدار دکتر اعتمادی، سنگ هایی به ته چاه انداخته شد، از جمله:

  1. دانش آموزان طلایه دار “دین مدار”
  2. مدارس قارچ گونه طلایه داران
  3. دو دبستان سمپاد
  4. دو دبیرستان جامع سمپاد شامل رشته انسانی
  5. یک هنرستان سمپاد

اگر شما جای رئیس سمپاد بودید، با این مسائل چه برخوردی می کردید.

برای هر مورد راهکار ارائه دهید، مسئولان سمپاد این وبلاگ را می خوانند.

پ ن:
به دلایل شخصی برای مدتی نامعلوم دیگر در سمپادیا نخواهم بود.

من مخالفم

به نظرم میاد جو این جا خیلیی ۱ طرفست  اولان كه این كه  چند تا ازبچه های اول راهنمایی  نتونن بفهمن كه ۲ ماهه قمری با هم تطابق نداره زیاد عجیب نیست چون همین الانشم مطمئنم باش بچه های هم پایه ای خودمونم نمیتونن بفهمن  دومان بلاخره از اون  ۵۰۰تا بچه ۱۰۰ تاشون واقعا تیزهوش بودن!چرا اونا نفهمیدن؟ به نظر من ان نتیجه گیریا بچه گانست !ان كه ما بیایم از هر چیزی كه میبینیم انحلال سمپادو نتیجه گیری کنیم بچه گانست !این كه ما خودمون اون قدر دست بالا بگیریم که راجع به هر چیزی(هر چیزی)نتیجه گیری کنیم بچه گانست    چرا به خودتون اجازه میدین سیاسته سمپادو این قدر راحت نقد کنین ؟در حالی كه شاید اطلاعاتتون  کافی نباشه   چرا این حقو به خودتون میدین كه راجع به اشخاص بحث کنین در حالی كه نمیشناسیشون؟   چرا این قدر خودتون دست بالا میگیرین كه  خیلیی  راحت بدون اطلاعات نتیجه گیری میکنین ؟  من خودم سمپادی ام و از ان كه سمپاد منحل شده خیلیی ناراحتم ولی به خودم این اجازه رو نمیدم كه بیام راجع به هر چیزی نظر بدم چون راجع بهشون تخصصی ندارم! به نظر من سمپاد نباید منحل میشد ولی ما هم حق  نداریم هر چی كه خواستیم بگیم یا از داستانه خنگ بودن  ورودی های ۱۲ ساله سیاسته سمپادو نقض کنیم!سمپاد برای خیلیی ها این حسو به وجود آورده که   با بقیه ی کمی فرق دارن …….      به نظر من کم کم سمپادیا دارن خودشون از بقیه جدا میکنن!!این کارو اسان قبول ندارم!ما سمپادی هستیم ولی به جز سمپادی بودن  وظایف دیگه ای هم داریم