اولا سلام عرض میکنم خدمت همه بچه های سمپادی دوما اینکه خوشحالم یه محیطی فراهم شد دور هم بنویسیم سوما اینکه چرا حالا وردپرس؟مگه سیستم قبلی چش بود؟؟
خوب خیلی ها میگن سمپاد خوبه خیلی ها میگن بد
اما چیزی که واقعا وجود داره اینه که واقعا چرا بده چون خوبی هایش مشخص است
من زیاد ادبیاتم خوب نیست و ساده حرف میزنم و نمیخواهم از ناگفته ها بگم ، اما چیزی که وجود دارد این است که تو یک محیطی بار اومدیم که واقعا خوب بودو از خوبی زیاد تو محیط جامعه دچار مشکلمون کرده….اینکه چرا بقیه نمیفهمن،چرا اینجا راحت حق خوری شد؟چرا اینجوری و اونجوری و این حرفها
اما واقعا ریشه این مسئله چیست؟؟
من میگم که این ریشه تو این داره که هی گفتن خاص،یه امتحلن خفن(البته واقعا دوره ما یکم سخت بود) گذروندیمو اومدیمو سعی کردیم بیشتر یاد بگیریم … الان میگم کاش این حسو نداشتم چون اگه نتونی به اون چیزی که میخای برسی داغون میشی ، واسه خود من هم پیش اومد ، یعنی هست الان .
یکسری اتفاقات نا امیدم کرده اما من همیشه به همین دلیل بد سمپادی بودن دست از تلاش بر نمیدارم و میشه دلیل خوب ….
خلاصه اینکه خود من هم گیجم، الان 3 سال هست از سمپاد رفتم و هنوز کارت سمپاد تو جیبمه و بیشتر از کارت دانشگاهم ارزش دارد . من میخام شما هم باهام بحث کنید
دسته: جامعه
اتیولوژی یک اپیدمی بد!
با سلام.آنچه در ادامه نبشته شده طرز تهیه ایجاد و شیوع یک پوشش بد (بهمراه ملحقات ظاهری و باطنی)در یک جامعس:
مواد موردِ لازم: سه طبقه اجتماعی-اقتصادی:1.یه ذره طبقه مرفه2.یه عالمه طبقه متوسط3.طبقه فقیر بمقدار لازم
طرز تهیه : مال و اموال زیاد و تکاثر اموال “احساس قدرت” می آورد و این احساس ایجاد “انتظار منزلت و نفوذ اجتماعی بیشتر ” می کند.این یعنی “احساس خاص بودن”.نمود این احساس بصورت یک پرچم نمادین در پوشش (مرد و زن و ارایش هم زن و مرد اخیرا!)متجلی میشود.
شغل طبقه مرفه از نظر “کارکرد اجتماعی” در تمامی جامعه ها “ابراز برتری” و خودنمایی است که از همان احساس خاص بودن ناشی میشود.یعنی چی؟یعنی اینکه مثلا اگر شما یک کیسه داشته باشید که درون آن 3 روسری تک رنگ و یک روسری گل منگلی داشته باشید.حال حساب کنید که چقَد احتمال دارد دختر یک حانواده مرفه روسری گل منگلی را از کیسه در بیاورد؟…یک…1…احتمالش یک است.چون باید روسری که احساس درونی شده خاص بودنش را نمود بدهد را بردارد.پس بر میدارد.
طبقه متوسط کله می شِکاند که خود را جزو طبقه مرفه جا بزند. از دم دستی ترین این ابزارآلات جا زدن بازهم پوشش است.یعنی دختر طبقه متوسط اجتماعی –اقتصادی در اولین برخورد و بعد دیدن یک روسری گل منگی مورد استعمال یک دختر از یک خانواده پولدار که پُرپولیشان کاملا در کلاس یا فامیلودروهمسایه اثبات شده و دای کی یومنته باشد، بصورت اورژانش و آژیرکشان به پاساژ و مغازه مراجعه کرده . درون همه کیسه ها را جهت یافتن روسری گل منگلی گشته…یافته …پیروزمندانه استفاده می کند.تا از نظر ظاهری خود را مثلا وارد طبقه مرفه بکند و احساس کمبود و حقارت خود را تسکین بدهد و با آن پوشش انواع پالس ها و امواج رادیویی را به اطراف مخابره می کند که “ما هم آره”
به مرور زمان با شیوع آن پوشش در طبقه متوسط پوشش طبقه مرفه دیگر خاص نیست و لذا اعضای طبقه مرفه اقدام به تغییر و ارتقا! پوشش خود با بدتر کردن پوشش خود می کنند تا خاص بودن خود را حفظ می کنند و باز طبقه متوسط تقلید مذبوحانه خود را آغاز میکند و این دور باطل چرخ میخورد و چرخ می خورد …تا…؟!
دست و پا ورقی:زمینه شیوع و بروز یک بیماری صعف سیستم ایمنی است.زمینه شیوع یک پوشش و رفتار افراطی هتجار و مقبول شده! جامعه است که پول، ارزش ارشد باشد و عقده ثروت و قدرت و منزلت منتج از آن شخصیت سازی کند و نمایش ثروت اشتغال زایی : بانک میشود مسجد.پاساژ و بازار میشود قلب تپنده و رستوران ها میشوند ریه امکان نقس کشیدن برای یک زندگی پوشالی !
این چیزِ خوب که همه دوستش دارن, ولی کو مرد عمل!
اولین مشکلش وجود نداشتن فرهنگشه. از این آدما نیستم که همش معتقد باشم تو ایران فرهنگ هیچ کدوم از چیزای مثبت, نیست. ولی این یکی واقعاً نیست.
قهقهه داروین!
این ارسال برای معلوم کردن این مطلبه که آیا حرفایی که پایین زدم(لبخند ژگوند داروین) ماله دنیایی که تو ذهنم ساختم یا واقعا وجود داره… :
بستگی به سابقه مطالعاتی و توجه و فکر جهت “شناخت” دنیا و مایحتوا داره…حرفای بنده بعنوان یه دیدگاه خلاصه مطالبیه که خوندم( و میخونم )فیلم ها و مستند هایی که دیدم(و می بینم)…خدا رو شکر اونقد دایکییومنته شده واسم که با صدای رسا میگم…اینجا طنز …جای دیگه با ذکر منبع و سیستمیک و علت و معلولی…
“درسته داروین هیکلی شونه!…از دارودسته نظام علمی مدرنیته ولی خیلی موزماتر از بقیس!…” این جمله کاملا سند داره! هرکسی یکم مطالعات غرب شناسی داشته باشه می فهمه ساینتیزم پایه نگرش فلسفی و جهان بینی غرب مدرنه.از تفکر و فلسفه و انسان شناسی و جهان بینی مبتنی و متج از ساینتیزم بعنوان هسته استفاده می کنن.سپس نظریه اجتماعی رو ازش تولید میکنن.از نظریه به نظام اجتماعی می رسن. و از نظام اجتماعی سبک زندگی رو تعریف می کنن.
توده جمعیت یه کشور جهان سوم مث ایران هم چیزی جز رویه این منظومه که همون سبک زندگی باشه نمی بینه. اونم با .واسطه. مدیا: سینما و ماهواره ها(سریال ها) .که یک لایف استایل لذت گرا و اباحه گرو و ماتریالیست رو تبلیغ می کنن…….تا قدرت تفکر و اندیشه و روحیه سلحشوری و شور جامعه سازی رو از اون جامعه بگیرن_کی میتونه این حجم از سریال های با محتوای جنسی و عیاشی و اباحه گری و شکست اخلاق و تابو ها رو تحمل کنه؟!…یه جامعه که جووناش و خانوادهاش “گروه مرجع” شون از نظز جامعه شناسی تو غرب باشه…یا نگاه به دکوپزو دیالوگای ادمای دوربرمون گروه رفرنس شون معلوم میشه…_.همه دنبال ارضا احساس محرومیت که از طریق دهک مرفه و مدیا داخل و خارج تا مغزاستخونشون فرو رفته.دهک مرفه که شغلش ابراز برتری اجتماعی و” نمایش ثروته”.و مدیا که با مفت خور و عیاش بار آوردن و پول پرست کردن مردم سود صادرات نصیب کشور مبدا میکنه!
خیالشونم راحته راحته….کاشتن و رفتن…تا موقعه که سیستم آموزش و پرورش که اونا برامون چیدن همینه همین جور هممون قربانی هستیمو میشیم.زور فکر کردنم نداریمو یه دعوا خونوادگی رو نمی تونیم تحلیل کنیم عوضش کوهی از کتابو فرمولو از بر میکنیمو که نخبه بشیمو تا فرار مغزها بکنیم حالا امیرخانی صدتا نشت نشا هم بنویسه اینا ظاهروشو مدرررن میکنن و تخته دیجیتالی می یارن. ذهن رو از پونزده سالگی تک بعدی می کنیم. اقا ریاضی بلده زیست نمی دونه انتظار داریم انبوهی از مسایل با بیس انسان شناسی زیستی رو که اطرافمون رو پر کرده رو بفهمه…از دارویسنیسم اجتماعی گرفته تا فلسفه زیبارو بودن ستاره سینما یا لباس قرمزو مکانیسم ایجاد مد …دانش اموزای تجربی مملکت دیگه زیست از بر کردن و ریاضی و کار با استدلال و منطق و نظم بلد نمی شه…اون اقای دیگه علوم انسانی خونده و ریاضی و زیست نمی دونه میخاد علوم انسانی غرب و شرقو عمیق بلد شه و همه درکش در حد لفظ می مونه…
همه چیز تیکه و پاره منفصل …تارپود یک کشور با جووناو خانواده های مقلد همین میشه…با شناخت های تک بعدی ابکی که فقط بدرد مدرک گرفتنو و ارتقا در نظام هماهنگ حقوق!! …با تظاهر به دانایی و ثروت روزو بشب می یارن در یک اتمسفر جهل مرکب غلیظ(نمی دونیم که نمی دونیم)…و سال به سال فقط شدتش تشدید میشه…از وضعیت پوشش که نماد سمت تفکره براحتی قابل سنجشه… یه سیکل معیوب طلایی!
…
یه سند خیلی جالب غیر کتابی برای مطالبی که تو لبخند ژگوند داروین گفتم: شعر اغازین یکی از این سریال های ریزدرشت امروز ماهواره:
Our whole universe was in a hot dense state,
Then nearly fourteen billion years ago expansion started. Wait…
The Earth began to cool,
The autotrophs began to drool,
Neanderthals developed tools,
We built a wall (we built the pyramids),
Math, science, history, unraveling the mysteries,
That all started with the big bang!
بله…یه دنیای ماتریالیست که بینگ بنگ شروعشه…تکامل و انتخاب طبیعی داروین :حیات زیستی با اتوتروف ها اغاز میشه و تکامل می رسه به انسان نئندرتال و اونم به انسان امروزی و اونم تولید علم مدرن…دنیای مدرن…_ساخت پیرامیدم کنایه از ایجاد کشور امریکا است که بنیانگذاراش از توماس جفرسون تا لینکلن فراماسونر بودن .و الانم نظم نوین جهانی فرامواسونرها هم از امریکا مدیریت و اعمال میشه .ومیدونن که اونقد تاثیرگذار و مهم هست که تو این چند خط نحوه ایجاد این عالم از منظر شناخت غربی باید ذکر بشه!_
تفکر>نظریه اجتماعی>نظام اجتماعی>سبک زندگی
این سریال از محدود سریالایی بود که دیدم که علاوه بر رویه منظومه اجتماعی شون که سبک زندگی باشه تفکر ریشه این سبک زندگی رو هم ظنازانه در ابتداش بیان میکنه! حیات با تکامل داروین تکامل پیدا میکنه به سبک زندگی لذت محور،اباحه گر و ماتریالستی امروز..و….ما فقط یه قربانی دست چندمیم! : که با این سبک زندگی بی هویت و کپیمون : خسره دنیا و الاخره!
لبخند ژگوند داروین
با سلام.
به یک میلیون تبریک عیدی که تاکنون شنُفتین، یکدونه منم بذارید یه گوشه
طی برنامه ریزی تعطیلاته جهت نیترو زدن و سبقت معرفتی درسی فکری و احیا قلبی مخی خودمان الان ما باس کار دگر میکردیم اما از انجا که حفظ وضع موجود!!(وضع موجود طفلکی!فقط سه روزش بود!) را نیزنگ شیطانی دانیم الان بهمش زدیم.
کله مردمو قطع کنید جاش کله داورین با اون همه یالوکوپال محاسن بذارید جاش.فرقی نداره.بچه دو سال یا دانشجو و خانم…این تصویری که از دیدن مردم بازار شب عید تداعی میشد.می دیدم. از اون بدتر لبخند ژگوند داروینی بود که من میدیدم! دیگه چرا میخندی؟خوشحالی؟فتحوفتوحات کردی خوشحالی؟جیگرم میسوزه نخند بی انصاف!…
بنظر داروینیسم تا دم خونه ما رسیده!داروین سوار بر مرکب اومانیسم هی هی کنان چارچرخ(نعل) یکنفس از زمان نظریه پردازی تا عید91 تاخته بود.درسته داروین هیکلی شونه!…از دارودسته نظام علمی مدرنیته ولی خیلی موزماتر از بقیس!…
ایران به این بزرگی یه ورق کاغذ علمی نیست به بگه …آی مردم!اینجارو نیگاااا ! بالای چشم داروین ابروهههههه!
در دنیا ؟…بله.گفتن بالای چشمت ابروعه…..بعدش چش طرفی که گفت ابرو داررو در میارن میذارن کف دستش!
خیلی جالبه که این همه دخترپسر جوون انسان شناسی زیستی رو قبول کردن و برهه جوونی رو با سرمایهگذاری روی زفتارهای جفت یابی و تاکیید و پررنگ کردن نرینگی و مادینگی شون صرف تولید اندورفین و سروتونین می کنن . لایف استایل ما چیه؟ واسه زندگی انسانی که با حیوون و میمون یک تفاوت درجهای در سلسلوار حیوونا داره نه ذاتی؟
خیلی جالبه که این همه خانواده ، انسان شناسی زیستی رو قبول کردن و برهه بزرگسال و میانسالی رو با سرمایهگذاری روی زفتارهای تفاخری و تکاثری واسه ساختن و مجلل کردن لونه و آشیونه و جم آذوغه واسه فصل سرما و صرف تولید اندورفین و سروتونین ،با پوز همسایه و فامیلو زدن ،با لوستر و ماشین و موبایل دست بچه دوساله دادن وفشن کردن بچها واسه باکلاسی و جلب نوجه و ممتازی فرزندان و مرفه نشوت دادن که ما هم جزوه دهک برتر ، قوی و مرفه جامعه می باشیم! لایف استایل ما چیه؟ واسه زندگی انسانی که با حیوون و میمون یک تفاوت درجهای در سلسلوار حیوونا داره نه ذاتی؟
برهان های علل فعالیت در زندگی لذت محور آندورفین و سروتونین هست:دوس دارم.دلم میخادودوس دارم اینجوری بپوشم شمام که جوری دوس داری بپوش.بی خیال.حال نداد.فاز نداد. … لذت عقل نیست.دلیل و استدلالی نداره.اگرم باشه.ماله حس یا احساس.
زندگی عقل گرا…کلمه عقل از «عقال»می یاد …یعنی مهار و افسار…کنترل.عقل کنترله.کنترل حس،خیال،وهم. کنترل رشد می یاره.حیوان رشد نداره.اگی حیوون نیستیم و رشد میخایم.بهاشو بدیم.لذتمون کنتزل کنیم. حس،خیال،وهمونو کنترل کنیم.به بقیه هم کمک کنیم .با افزایش محتوای آگاهی اطافیانومون .آگاهی صرفن دانش نیست. رفتار،اخموتخم برای تنبیه.لبخند پاداش.گفتگو و باز کردن ذهن و شکستن افکارروزمرگی و…
قدرت اعمال کنترل از کجا تأمین میشه؟قدرت روحی و شخصیت؟روح فقط با تزکیه قدرت پیدا می کنه.تزکیه که دیگه اصلاً تو زندگی لذت محور جایی نداره.و ما هم قزبانیان لایف استایل لذت محور هیچ تجربهای برای تزکیه نداریم.باید کم کم تمرین کرد…عقل گرایی و کنترل هم همینطوز…این تمرینها مث بیل زدنه!…
داشت،کاشت،برداشت…قانون زندگیه…برداشت محصول … طعم میوه عقل و تزکیه…طعم ناب زندگیه!
چرا سمپاد اهمیتی برای من ندارد؟
من فارغ التحصیل سمپاد هستم یعنی مدتی تو این سیستم درس خوندم و الان وارد دانشگاه شدم و توی یک سیستم دیگه درس می خونم. من دیگر دانشآموز مدرسه تیزهوشان نیستم و نصف طول روزهایم را در مدرسهای که متعلق به سمپاد هست سپری نمیکنم. چیزهایی که من از سمپاد با خودم به همراه دارم یک عنوان سمپادی است ٬ چندسال خاطره ٬ دوستانی که چندماه یکبار به زور میبینمشان و اندوختهای از علم و دانش. عنوان سمپادی که در دنیای بیرون ارزشی ندارد و برای کسی موضوعیتی ندارد. بقیه چیزها را هم که در ابتدایی و دانشگاه هم کسب کردهام یا میکنم.
سمپاد٬ در دورانی که دانشآموزش بودم دنیای من بود. بله من دنیایی داشتم که شاید هیچ غیرسمپادیای در سن من تجربه نمیکرد. شاید نهایت دنیای یک بچه دبیرستانی ٬ مدرسه خودش بود اما دنیای ما گندهتر بود. دنیای ما یک هویت نظامیافته بود با کلی شخصیت و خاطره و افتخار. اما زمانی که که پایم را از مدرسه بیرون گذاشتم دیگری خبری از آن نصف روز نبود. من از آن دنیای کوچک کمدغدغه و پر از شادی و بیخیالی پایم را به دنیایی گذاشتم که شباهتی به دنیای قبلم نداشت. حالا من در دنیایی هستم که آدمها در آن پر از درد و مشعله هستند. هرکس به دنبال رسیدن به خواسته هایش است و بیخیال بودن در آن سخت است. دنیای من پیچیدهتر شده است. اگر روزی تنها مشکلم نمره خوب و امتحان نهایی بود ٬ امروز مشکلم فکر کردن به آینده و سالهای دور است. مشکلم فکرکردن به شغل ٬ تحصیل و زندگی شخصی است. مشکلم جنگیدن و تلاش در دنیایی پراز بیعدالتی و بیخردی است. من باید یاد بگیرم محکم باشم و استوار. من باید یادبگیرم که با چیزهایی که زندگی کنم که هرگز منطبق بر دنیای قواعد کتابهای مدرسه نیستند.
اندیشه من حالا محدود به درودیوار مدرسه نیست. روزی نهایت شکایت ما ٬ سختگیری یا بداخلاقی معلم یا ناظمی بود اما این روزها شکایتم از دنیایی سرشار از بیعدالتی و بیخردی است. مشکل سمپاد نیست. مشکل در سمپاد نیست. سمپاد جز بسیار کوچکی از یک سیستم بسیار بزرگ است. حالا من با این سیستم درگیر هستم. روزی تنها سمپاد بود که بر من و روند زندگیم تاثیر میگذاشت اما این روزها با یک سیستم بسیار گنده طرف هستم که اپسیلونی تغییر در آن٬ میتواند زندگی مرا زیرورو کند. در همین سیستم ثروت من میتواند یک شبه دوبرابر شود و یا برعکس نصف شود. هر نهادی که در حوزه این سیستم است از خانواده گرفته تا سمپاد ٬ تابعی از کلیت این سیستم است. حالا چیزی که برای من مهم است یک سیستم است و نه نهادهای خورده ریزه آن مثل سمپاد. چرا که میدانم اگر سیستم درست کار کند قطعا جایی مثل سمپاد هم درست کار خواهد کرد. برای همین فکر و ذهن من درگیر کلیت این سیستم است نه فرعیات آن.
البته هرچند بیشتر میگذرد اندیشههایم از محدوده این سیستم فراتر میرود و مرزهای بیشتری را میشکند. روزی سمپاد برایم دنیا بود و امروز کشورم دنیای من … فرداها شاید از این کشور خارج شوم … شاید روزی به مانند پدرانمان به دنیای کودکیمان باز خواهیم گشت … به دنیای بیخیالی …