خداوندا…

خداوندا…
وقتي مي‌نگرم به اين دنيا
مي‌برم پي به عظمت خالق بي‌همتاي دنيا
تو به من جان دادي
به من زندگاني دادي
وقتي مرا آفريدي از وجودت در من دميدي تا وجود ازخدايي برگيرم كه آسمان‌ها و زمين از آن اوست
خدايي كه سرچشمه‌ي تمام زيبايي هاست
خدايي كه عشق و ستايش فقط شايسته‌ي اوست
خدايي كه انسان را آفريد تا عشق نميرد
مرا را آفريدي تا عاشق شود و با عشق زندگي كند
خواستي تا بنده‌ات يا عشق زميني به عشق آسماني تو برسد
تو خواستي با عشق زميني به ما بگويي كه هر عشقي بدون عشق تو بي‌معناست
خواستي تا به عشق بي انتهايت برسيم
عشقي كه هرچه از آن بگذرد عميق‌تر مي‌شود و آن‌وقت است كه ميفهمم تو چقدر بزرگ و مهربان هستي
آن‌وقت است كه ميفهمم پرستش تنها سزاوار توست، در مي‌يابم كه ستايش فقط شايسته‌ي توست
پروردگارا تو را به خاطر همه‌ي چيزهايي كه به من دادي دوست دارم
تو را به جاي عشق‌هاي دروغين اين عالم، عاشقم
تو را براي خاطر زيباييت و براي خاطر عظمت بي‌پايانت مي‌پرستم
و تو را هميشه شاكرم كه مرا جان بخشيدي، مرا آفريدي، خواستي من در اين دنيا باشم تا عاشق كرم و بزرگي تو باشم.
بار خدايا باشد كه روحم به عشق تو توانمند شود
آمين!

دخترانه ي وحشي

ابو سعيد ابي خير مي گه:

شمعم كه همه نهان فرو مي گريم
مي خندم و هر زمان فرو مي گريم

خدا نعمت گريه كردن رو ازم گرفته…

دوستم مي گفت “اگه تو دهن آدمايي كه پشت سرت حرف مي زنن نزني خر فرضت مي كنن و مي زنن تا مي خوري”
تو وجودم يكي داد مي زد “ولم كنين… بذارين خودم باشم… بَسَّمه…”

دلم مي خواست يه شيشه دستم مي گرفتم و انقدر فشار مي دادم تا تو دستم خورد شه…
فقط يك حس جنون آميزه. يك اعتراض به خودم.
اعتراض به پگاهي كه خدا توان اشك ريختن رو ازش گرفت.
و پگاهي كه اميدوارم از سر درد نميره!
و تب ش هم قطع شه…

پي نوشت:
نمي دونستم كيا اين جا رو مي خونن. چرا دستتون رو رو نمي كنين؟! :دي

کابوس

– میشه برم بخوابم؟
– چرا؟
– چون تو [عالم] خوابم نمی تونی بهم بگی این کارِت اشتباهه..
– خوب، استراحت تو باید تو قبر باشه ها… (1)
– که چی؟
– اون جا هم اشتباه معنا نداره..
– کی استراحت می کنم؟

پ ن:

1- آیا برای خدا مقدار خوابیدن ما مهم است؟!

پیوست:
خدای [عالم] خواب شما کیست؟

و دوباره پاييز و اون باروناش…

و دوباره پاييز از راه اومد….

پاييز و اون سرما…..

پاييز و اون باروناش…….

اون بارونايي كه همه با كلي سرما مي رن زيرش……

اون بارونايي كه زيرش واي مي سيم و با كلي عشق حلقه مي زنيم……

بعدشم همه وسط زمين بسكتبال همه جمع ميشم……..

واي چه لذتي………….و……چه دوست داشتنيس اين حلقه………………………

ولي نمي دونم چرا الآنا يا 5 شنبه ها بارون مياد يا وقتي كلاسيم….. معلم ورزشم كه اجازه ي حلقه زدن نمي ده…………………

يا زنگ ناهار و نماز مياد كه بايد تمومش كنيم زود…………. ولي ما تا آخرين زماني كه بتونيم بي خيال نمي شيم………………….

من عاشق مدرسونم……………………..و دلم نميخواد بزارم كسي با فيلتر منو از اين مدرسه بيرون كنه:دي

فشارخون كودك درون

اينجا زمين بازيه حوالي خونمونه كه من دوران كودكي تابستونا گاهي كه از اونجا رد ميشدم با لوازم بازي آنجا مث تاب و سرسره كشتي ميگرفتم. اون موقه يعني دهه بيست و سي اونجا زمينش خاكسنگي! بود و جز همون چارتا ماسماسك چيز ديگه اي نداشت . امروز بعد مدتها دوباره كه از اونجا رد شدم… چشام هلوپ بدرآمدن قل خوران افتادن جلو پاهام…يه زمين چمن مصنوعي با جايگاه تماشگران آبسردكن نورافكن خفن كه بچه ها تا بوغ سگ بازي كنن جايگاه مخصوص مربي و ذخيره از اون فرمي كه يكيش ورزشگاه آزاديه يكيش همين جا و حصار تا موقع خرشوتي توپ نره بيرون. در هر حال. در موقعي كه داشتم از اين ورزشگاه جديالتاسيس سان  مي ديدم به طور غير ارادي فشارم زده بود بالا!ظاهرا ضميرناخوداگاه من و در واقع كودك دورن بهش برخورده بود كه چرا زمان بچگيش از اينا براش نبوده … و بالغ من سعي داشت براش توضيح بده خوب پيشرفت يعني همين و قرار نيست همه چي هميشه برامون باشه و تازه مصلحت بر اين بوده چون اگي از اين امكانات برات رديف ميكردن تو قطعا ترك تحصيل ميكردي از فرط بازي خوتو خفه ميكردي و مواردي از اين دست…تازه الان بچه هاي ديگه بازي ميكنن شادي ميكنن بچه هاي خودتم بعدن ميان، بده كه بچه هاي اين دوروزمون شاد باشنو از اين حرفا…
كودك درونمم در جواب با اخمي خون الود گفت : ديگي كه واسه من نجوشه ميخوام سره سگ توش بجوشه!!

نکاتی دیگر از سمپادیا

چیزی که مدتی بدون تغییر  خاصی بمونه و چیز جدیدی اتفاق نیافته براش ، عادی میشه. احتمالا این وبلاگ هم برای خیلی ها عادی شده. عده ای میان و پست می نویسن و کامنتی میگذارند و میروند. البته فروم هم دست کمی ندارد.حقیقت این هستش که ذهن ما (من و نیما) تا حدی کشش داره و تا یک حد خاص میتونه خلاقیت به خرج بده. اما بعد از اون خلاقیتمون ته میکشه و کاری نمی تونیم ارائه کنیم که جدید باشه.

ایرانی ها هم شدیدا به تنوع و تازگی علاقه مند هستند و مسائل خیلی زود براشون عادی میشه.

در فروم سمپادیا جایی بود و هست به نام مسائل مربوط به سایت که در گذشته اسمش نظرات ، پیشنهادات و انتقادات بود. این تغییر اسم به خاطر جامع تر کردن اون بخش صورت گرفته. معمولا اون جا یک سری پیشنهادات جدید مطرح میشد که اکثرا برای بهتر شدن سایت موثر بود اما معمولا ایده های بنیادی و اساسی نبود و جزئی بودند. عده ای از این ایده ها با موفقیت اجرا میشدند اما عده ای دیگر شکست می خوردند. صندلی داغ هم من جمله طرح های شکست خورده ای بود که یک یک ماه بعد از اجرا تقریبا فراموش شد. یک بار هم به خاطر خواست کابران ایده ی مطرح کردن مباحث درسی و در واقع علمی تر کردن فروم اجرا شد. به خاطر اجرای این ایده تقریبا بیش از نصف شاخه ها و انجمن های فروم تغییر کردند اما این ایده هم مورد استقبال عملی قرار نگرفت. چون مبحث درسی خاصی مطرح نشد. الان زمان زیادی از اجرای این ایده میگذره و هنوز هیچ کار جدی ای در این ضمینه صورت نگرفته. میتونید با مراجعه به فروم و مشاهده آمار پست های شاخه مباحث درسی متوجه درصد اجرای این ایده بشین ! یکی دیگر از ایده ها ، ایده ی هوش مصنوعی و روباتیک بود. این دوبخش هم تا مدتی فعال بودند اما رفته رفته میزان فعالیت این دوانجمن کاهش یافت.

عدم اجرای این ایده ها ناشی از چند مشکل اساسی بود. اولیش کمبود کاربران فعال هستش. تعداد کاربران فعال سایت بسیار کم هستش. دومیش هم ضعف ما مدیران سایت و انجمن ها بود که نتونستیم به خوبی کار کنیم. سومیش هم همون زود عادی شدن مسائل برای افراد هستش که باعث میشه خیلی موارد مثل هوش مصنوعی برای افراد زود عادی بشه و از تازگی بیافته.

تمام این حرف ها برای این بود گه بگم شما کاربران فعال فعلی سایت باید به ما کمک کنید.

ما برای فعال کردن این سایت باید افراد جدیدی رو وارد جمع خودمون بکنیم. معمولا عده از سمپادی ها هستند که همیشه اینترنت هستند. یعنی به طرز فجیعی ساعات آنلاینشون بالاست. این افراد می تونن گزینه خوبی باشند. اکثرا هم اول و دوم دبیرستان هستند. با وارد کردن این افراد میشه سایت رو رونق بخشید. اگر دقت کنید حتما می تونید چنین افرادی رو اطرافتون پیدا کنید.

یک راه دیگه ، ایده های جدید هستند. در این مورد همون طور که بالا گفتم خلاقیت من ته کشیده است. اگر واقعا ایده ای دارین مطرح کنید. مهم نیست این ایده تون چقدر کوچیک یا بزرگ باشه. فقط هرچی هست بگید. ایده ها میتونن خیلی توسعه پیدا کنند.

یک پیشنهاد هم می خواستم به نویسنده های گروه نوشت بدم. میگم بهتره که موضوعات مطالبتون رو توسعه بدین. به مسائل مهم اهمیت بدین. خیلی چیزهای مهم هستش که میشه در موردشون نوشت. مثلا در مورد خود سمپاد ؛ این که سمپاد چه بود ، چه شد و چه خواهد شد و … . یا در مورد ایران ؛ چرا عقب افتادیم ، کجای دنیا  هستیم ، چطور میتونیم جلو بریم ، وظیفه ما چیه و …. . از کپی پیست کردن هم به هرشکلی خودداری کنید. با افکار خودتون بنویسید نه حرف های دیگران.  در ضمن طوری بنویسید که بشه کامنت گذاشت برای مطلبتون. بعضی مطالب خوندنی هستند اما واقعا نمیشه کامنت گذاشت براشون. اگر هم این جوری مینویسین انتظار کامنت های زیاد نداشته باشین. راستی بسی خوش حال کننده خواهد بود اگر کسی در مورد فرزگاه و سمینار حلی بنویسد.

در مورد بحث معرفی سایت در یک پست جداگانه توی مطالبتون هم باید بگم این موضوع اصلا مورد توجه هیشکی قرار نگرفت. چرا؟
یکی وبلاگ سمپادی توی یک پست ، لینک سایت مارو گذاشته بود. دقت کنید که میگم توی پست گذاشته بود. از طریق همین لینک بیش از 15 بار ورود داشتیم به سایت و حدود 4 نفر هم عضو جدید از همون جا اومدن به سایت.  همین جا ازشون نهایت تشکر رو دارم. این هم لینک مطلبشون : http://farzanegan75.blogfa.com/post-99.aspx
در ضمن از وبلاگ پریا فلکی هم ورودی داشتیم. ممنون که لینک دادند به ما. این هم لینک وبلاگ ایشون : http://0pariya3182469.blogfa.com/

در مورد امکان آپلود عکس هم تقاضا دارم که اگر عکسی آپلود می کنید روی مطلبتون ، حجم عکس رو پایین بیارین. به هرحال فضای سایت ما محدود هستش و نمی تونیم فضای بالایی به موارد آپلودی اختصاص بدیم.

به صفحات ارتباط با ما و درباره ما هم سری بزنید. عده ای نمی دونن چطوری میتونن با ما در ارتباط باشند و چند بار پرسیدند که چطوری با ما تماس بگیرند.

در آخر هم ازتون می خوام در مورد برچسب ها دقت بیشتری به خرج بدین. چون این مورد یکی از هدایت کننده اصلی موتورهای جستجو به سایت هستش.  به پیوند پایدار رو هم توجه کنید. برید به سایت گوگل و عبارت site:sampadia.com رو جستجو کنید. اون موقع متوجه میشین چرا میگم پیوند پایدار انگلیسی بنویسید.

خیلی ممنون از این که مطلب طولانی و خسته کننده من را خواندید.