اندر فواید احکام دینی(فصل آخر دینی های راهنمایی!!!؟)

چند وقت پیشا داشتم تو تلویزیون یه برنامه ای رو میدیدم که راجع به احکام دینی حرف می زدند مردم  زنگ می زدن و سوال میکردند و یه آخوندی (به قول یکی از دوستان متعصب این جانب، جناب آقای ایت الله عظمی روحانی محترم) جواب می داد. یکی زنگ زد پرسید :”حاج آقا من تو کتاب ، خوندم اگه تو وضو به ابرو ها آب نرسه ،وضو باطله ، حالا اگر به یکی(!!) از مژه ها آب نرسه حکمش چیه؟؟!”(نقل قول از دینی دبیرستان : “یکی از آفات جامعه مسلمانان “سطحی نگری ” است”، از این جور آدم ها چه توقعی می شه داشت، لابد میخوان پرفسور بشن یا مدال طلا ی جهانی “حشو” و “چرت گویی” را بگیرن!؟)

این جور موقع هاست که آدم می فهمه چه قدر احکام به درد می خوره چون اگه نبود اولا یک سری بیکار می شدن و جامعه نیاز به اشتغال زایی داشت ، ثانیا مغز بعضی دیگه رو به کار گرفته باعث تمرکز خیال میشه ! سوما (!!) برنامه های تلویزیونی پر میشه! چهارما (؟!!) مردم بی خودی آب برای مژه هاشون مصرف نمی کنن که خشک سالی بشه و وسط ماه رمضان اونم درست موقع افطار برق بره!!!

دوستان عزیز اگه فایده دیگه ای پیدا کردین بگین تا بقیه استفاده ببرن

این متن به علت جلوگیری از احتمال سانسور شدن(براساس دیدگاه های منحرف (!!)ارایه شده!) در 20 شهریور ویرایش می گردد و ایهامات آن به ایهام تناسب تبدیل می شود!

خودت بساز ، تو میتونی

نمی خواستم بنویسم اما اعصابم بهم ریخت ، باید مینوشتم تا شاید یکم آروم تر بشم.

یادم میاد خبرنگار 20:30 رفته بود توی یک هواپیما. تو هواپیما هم تعدادی ورزشکار بود هم تعدادی از دانشجوهای شریف. خبرنگار اول از ورزشکار پرسید اگر شما توی المپیک طلا بیارین چی بهتون میدن ؟ ورزشکاره جواب داد که به نسبت مدال پول میدن. فکر کنم گفت به طلا 100 میلیون و به نقره و برنز هم یکم کمتر. شاید 80 میلیون.
بعد روش رو برگردوند به طرف دانشجوی شریف. پرسید کسی که توی المپیاد مقام بیاره چی میدن ؟ گفت به طلا یک لپ تاپ میدن ، به نقره و برنز هم هیچی !

من هیچ وقت نمیشینم پشت تلوزیون مسابقه ورزشی رو تماشا کنم. به نظر شخص خودم احمقانست . آخه یعنی چی که بشینی پست تلویزیون بازی کردن دیگران رو نگاه کنی ؟ شما که نه تحلیل گری ، نه کارت اینه و نه چیزی به شما میرسه. دیگران بازی میکنند ، میبرن یا می بازن و این اون ها هستند که پاداش میگیرن یا تنبیه میشن. به هیچ وجه هیچ دخلی به ما نداره ! حالا اگر بگیم یکم حس میهن پرستی و این جور داشته باشیم فوقش میشینیم بازی های ملی رو نگاه می کنیم.

چند روزیه که بدجور به رادیو علاقه مند شدم. همیشه رادیو آوا رو باز میزارم. امروز گفتم یکم پیچش رو بچرخونم ببینم چی اون یکی کانال ها چی هست. فکر کنم رادیو فرهنگ بود. داشت در مورد تقدیر مجلس شورای اسلامی از هادی ساعی میگفت. در یک آن اعصابم به کل بهم ریخت. کاری به این که ازش تقدیر کردند ندارم. حرف من این هستش که چرا این همه که ملت و دولت و مجلس و کلا نظام به ورزش اهمیت میده کسی نیست به علم اهمیت بده ؟ آخه کدوم مهم تره ؟ یعنی اونایی که میرن المپیاد جهانی کاری نکردن ؟ توی دنیا چند نفر میتونه طلای المپیاد جهانی بگیره ؟ کدومش مهم تره ؟ ما الان به کدومش نیاز داریم ؟ آخه ورزش کدوم درد این مملکت رو دوا میکنه ؟ به خدا زباله های هسته ای رو اون جور دفن نمی کنن که دارن استعدادهای مارو دفن می کنن. کدام سیاست و منطق و فکر میگه که چون تو مخت کار میکنه باید بیشتر پول بدی ؟ در عجبم. در عجبم از این مملکت.

یکی اعتراض کرد که چرا به مدال آوران علمی هم این قدر بها داده نمیشه و همش ورزشه ؟
از اون ور علی مطهری گفت که به خاطر این که توی دید عمومی مملکت و مردم به ورزش بهای بیشتری داده میشه.
بعدش حداد عادل گفت که ما در مجلس هفتم یک بار از نخبگان علمی تقدر کردیم.

واقعا زحمت کشیدین. توی 4 سال یک بار زحمت کشیده اند از نخبگان علمی تقدیر کردند.

خاک بر سر این دید عمومی مملکت بکنم که این قدر چشماش کوره. حالا این همه به ورزش اهمیت داده می شه تو ورزش شدیم این ؛ اگر اهمیت داده نمیشد چی میشد ؟

تو این ممکلت هرکسی به جایی رسیده خودش رسیده. بازم ایول به این همه المپیادی های خودمون. خداییش دمشون گرم. ترکوندند.

بس است …

تا 4!

1-    ساقيا امشب صدايت با صدايم ساز نيست

يا که من بسيار مستم يا که سازت ساز نيست

ساقيا امشب مخالف مي نوازد تار تو

يا که من مست وخرابم يا که تارت تار نيست

2-    مکان : صندلی جلوی میز کامپیوتر

یادمان دوره 19 دبیرستان علامه حلی تهران …

سی دی رو تو سی دی رام میزارم … کم کم با آهنگ گلوم سنگین و خسته میشه … تمام شد ؟ مدرسه … حلی کاپهایی که دیگه حلی کاپ نیستن… سمینارای مصنوعی با بازدیدکننده های مصنوعی تر!

باز میتونم پیش دوستام باشم ؟

باز خنده ها و احمق بازی های امیرپویا رو میبینم ؟

باز میتونم از اشکان و … بدم بیاد ؟

باز میشه موهای ارشیا رو چنگ بزنم ؟

بازم صدرا …

بازم نوید رو بغل میکنم ؟ از ته دل …

بازم هومن و امید و سینا و اکبر واسه بلند کردن من نقشه ای دارن ؟

بازم از دست رامین فرار میکنم ؟ یکم ترسناکه …

بازم ..

بازم بغضم میشکنه ؟

3-    تنها دلیل موندنم تویی … تو!

4-    سایت مشکل داره!  شما غریبه نیستید که … چند روزیه محمد بنده خدا دنبالشه … دعا کنید همه چی حل شه! پول و بد قلقی  و مشکلات سایت!

* محمد مطهری : مورد 4 ام به دلایلی فیلتر شد.  نیما الان وقتش نیست. صبر کن بعدا میگیم.

چند نکته قابل توجه اعضای محترم !

1. به دنبال کارهای کارت ملی هستم. باید 250 تا تک تومنی به حساب واریز کنم. آخه 250 تومن دیگه چیه که آدم به خاطرش بره بانک ؟ بعدش 2 ساعت صف وایسته آخرش هم اعصابش خراب بشه بزاره بره. بابا چرا ملت رو شکنجه میدین ؟ آخه 250 تا تک تومنی چیه ؟ همون جا که مدارک رو میگیرین 250 تومن رو هم بگیرین خلاص دیگه. واقعا یعنی چی به خاطر 250 تا تک تومنی آدم بره بانک. اصلا هیچ جوری تو مخم نمیره این موضوع ! بدتر از همه آبروی بانک رو هم بردین. اونی که میاد میلیونی پول واریز کنه به حسابش باید صبر کنه تا ملت 250 تومن واریز کنن !

2. به فکر فاز سوم تبلیغات سمپادیا هستم. البته این موضوع رو توی انجمن هم مطرح کردم اما گویا عده ای از گروه نوشتی ها علاقه ای به انجمن ندارند. به خاطر همین این جا هم میگم. چگونه و کجا تبلیغ کنیم ؟ منتظر پیشنهاد های راهبردی و کاربردی شما هستیم.

3. کمیت مهم نیست ، کیفیت مهم است. لطفا سر تعداد پست ها مسابقه و یا امثالهم نزارین. سعی کنید درجه مفیدیت مطالب رو بالا ببرین. مطالب عمومی اولویت خیلی بیشتری دارند !

4. لطفا از نام اصلی خودتون استفاده کنید. منظور از نام اصلی نام + نام خانوادگی هستش. استفاده از نام و نام خانوادگی کامل درجه اطمینان و اعتبار خود شما و مطالب شما رو بالا می بره. برای تغییر مشخصات به این جا بروید.

5. لطفا از برچسب ها و دسته بندی ها نهایت استفاده را ببرید ! (مثل من :دی)

6. لطفا از نام مناسب برای مطالب استفاده کنید.

با ما تماس بگیرید

مسائل کم آبی و برق و بحث های انرژی و بهینه سازی مصرف سوخت و صرفه جویی انرژی در ساختمان ها امروزه دیگه به گوش هیچ کسی ناآشنا نیست. ماشالله اون قدر

توی تلویزیون تبلیغات نشون میده که همه مون حفظ شدیم. اما این تبلیغات من رو آزار میده. میدونین چرا ؟ بزارین بگم

الان دارم از پنجره بیرون رو نگاه می کنم. تو این تاریکی دوجا نظرم رو به خودش جلب می کنه. 1. ساختمان مرکزی موسسه مالی و اعتباری قوامین 2. یک مسجد که اسمش رو نمی دونم یکم اون ور تر قوامین.
الان ساعت 22:9 شب روز 5 شنبه هستش. فردا روز جمعه و تعطیل ! من موندم این موسسه قوامین واسه چی این همه بی خودی چراغ رو ساختمونشون نصب کرده ؟! کلی هم چراغ چشمک زن  گذاشته. آخه چه توجیهی داره که این وقت شب این همه چراغ بی خودی روشن باشن ؟ واقعا در عجبم. این وقت شبی هم که کارمند نیست اون جا . فوق فوقش 20 تا نگهبان داشته باشه. اون ها هم الان دارم تلوزیون نگاه می کنن !

حالا میرم سمت راست. یک مسجد بزرگ دیده میشه. این یکی بدتر از قوامین . اون قدر چراغ روشن داره اون جا که نگو نپرس. مثل روز میشه دید اون جارو. شاید خیلی بهتر. خوب ملت میخوان برن توی مسجد نه روی طاق که !
یک شب که میرین بیرون خوب دقت کنید به خیابونا. چیزهای فجیع تر از اینا هم می بینین.

حالا بریم سراغ آب:

چقدر از آب کشور توی خونه ها مصرف میشه ؟ فکر کنم 30 درصد . حالا اگر خیلی خوشبینانه در نظر بگیریم. فکر میکنین 70 درصد بقیش چی میشه ؟

رفته بودم سمت کوه ها. جایی بودم که آب ها یک جا جمع میشدن و رود درست می کردن میرفتن به سمت مزارع کشاورزی. چنان آبی میموند که نگو نپرس. به راحتی میگم اگر یکی به سن منو شما پاشو میزاشت توی آب به سختی میتونست خودشو نگه داره تا آب نبره. همین آب میومد میرفت به سمت مزارع. الان میگین خوش به حال درختا ، چه حالی می کنن ! اما وقتی میومدی مزارع رو میدیدی هیچ خبری از آب نبود ! اون رود پرآب تبدیل شده به یک جوی کوچک ! خدای من ، اون همه آب چی شد ؟ هیچی ؛ در نهایت سادگی همش رفت توی خاک ! از این ور این همه آب میره توی خاک از اون ور بدبخت درخت ها به خاطر خشک سالی دارن میمیرن ! آبی هم که میره توی خاک به هیچ دردی نمی خوره ! عملا ذخیره هم محسوب نمیشه. فکر میکنین راهش چیه ؟ یک راه کاملا ساده و مشخص : کانال کشی . با یک کانال کشی میشه چند روستا رو از خشک سالی نجات داد. خرج چندانی هم نداره. فکر نکنین میخوان سد بزنن. دو سه تا بلوک سیمانی میزارن یک کانال آب ساده درست می کنن که آب توی خاک نره !

خوب حالا همون یک جوی آب میره کجا ؟ میره توی زمین کشاورزی. میدونین چند درصد اون آب لازمه ؟ حداکثر 10 درصد اون آب لازمه تا کل درخت ها سیر بشن. اما به دلیل این که روش غرقابی هستش باید 10 برابر آب مورد نیاز بره توی زمین. در صورتی که با آبیاری قطره ای و امثالهم میشه 1/10 اون آب رو مصرف کرد.

درون پارانتز : آب یاری بوته های جلوی ساختمان سمپاد، مدرن هستش !

6 سال پیش دریاچه ارومیه بودیم. بیشتر از دو سه متر نمیشد رفت توی آب . بعد اون باید شنا می کردی. 2 سال پیش رفتم اون جا. اول باید 200 متر پیاده روی می کردی رو لجن و نمک بعدش و از ساحل (سابق) دور میشدی تازه میرسیدی به آب. ارتفاع آب هم چند متر اومده پایین خدا میدونه.  حالا که رسیدی به آب 300 متری هم باید راه میرفتی تو آب تا بتونی شنا کنی. تا اون فاصله آب از کمر بالاتر نمی رفت !

این ها مثال هایی ساده بودند از ….

حالا هی بگین صرفه جویی! بابا ملت چه گناهی کردن که گیرکردن دست عده ای ناکاربلد . به کجا میرویم آخر ، برباد است وطن. تا کی میخوایم بگیم آمریکا ، اگر واسه همه لاتی واسه ما شکلاتی ؟ نه آقا آمریکا لات نیست. شما شکلاتی !

من یک مشکلی دارم . اینکه این جا چند صحبت رواج دارد که هر طور فک می کنم هضم نمی شن ! [ به هم نیز اصلا ربط ندارند.]
اولین صحبت درباره ی دلتنگی در باب مدرسه و دوران مدرسه است. قبول دارم دل تنگیه بزرگیه اما زندگی ادامه دارد ، خدا نکند که واقعا دلتنگ شویم دلتنگ رفتن دلتنگ رفته ها [خارج که خوبه منظورم اون دنیا و ورای اون دنیاست ، جایی واقعا دور، دور…] یا دلتنگ داشته های برنگشته ی بزرگ . فک می کنم اینقدر که گفته می شود دلتنگی ندارد . خب من هم گاهی از الان خودم خسته و شکسته می شم و می خوام بر گردم اما درست که فک می کنم میبینم برگشتن هم دردی رو دوا نمی کنه ، حتی اگر برگردم و 2باره به اینجا برسم دو برابر درد می کشم ، درد اینکه یادته یه زمان خواستم و برگشتم ؟ یا حتی اینکه برگردیم و همین ها نباشد !!
صحبت دیگر ، صحبتی است که در باره ی آدم هایی سختی کش هم اینجا و هم جاهای دیگر رواج دارد ، همیشه فکر کردم که به جای اینکه صحبت شه می تواند یه عمل کوچک انجام شود ، منظورم اینه که گفتن چیزهایی که می بینیم هیچ دردی رو دوا نمی کنه . چیز هایی که واضح و آشکارند نیازی به یاد آوری ندارد ، مثلا من نوعی که کلی پست می زارم می گم بیچاره ای به مغازه چشم دوخته بود ، [ یا این بحث که خیلی دیده شده]  از زور فقر خود فروشی می کرد ، یا بچه ی فال فروشی که یه پایش کفش نداشت .
همه ی ما از خیابون رد می شیم و خوشبختانه به هر دلیل گاها هم اتوبوس سوار می شویم و از پل های عابر رد می شویم که مردمی که در نزدیکی ما زندگی می کنن رو هم میبینیم !
اما همین من که اینها رو می بینه وقتی که مکانش باشه از خوراکیه دستش هم شاید به همون آدم های “سختی کشیده” نده ، نمی دونم چقدر پیش میاد که آدم بره یه جا 2 تا لباس بخره یکی شو بده به یکی ، همه عملیات کامل مون هم لباس کهنه هاست.
می دونید این بحثا دور باطل اند که هم تو کله ی تک تک مون هم تو همه جای این دنیای خاکی شکل می گیره … یک روز نفی می کنیم سخن در باره اش رو و یک روز دعوا که حتی به افکارمان هم عمل نکردیم.
———–
شرمنده ام که اکثر برخوردهام با شما دوستان محترم ” یه جوری ” بوده ، معمولا قابل تحمل ترم !! D:

یک آدم خوش ذوقی از این میل های Forwardی رو برام گلچین می کنه می فرسته، یکی از این میل ها با این مضمون اومد :

Ship or Heaven ????
و درش یک کشته که رسما بهشته . نتیجه اینکه همه جای این جهان خاکی یه عده توی اوج لذت غرقن و یک عده تو مکانی مخالف اون دست و پا میزنن.
میل ها تونو بدین واستون بفرستم اگر خواستید !

یه چیز دیگه : ولی بعضی از همین افراد 2 دسته ی بالا مخالف چیزی که به نظر میان بدبخت یا خوشبخت هستند ، که آدم واقعا درش می ماند … ؛)