نزد ایرانیان است و بس

سلام.

یونسکو اعلام کرده پارسی زبونا شوخ‌ترین مردم زنده در حال حاضر جوامع بشری در آنها هستند و در تنوع ناسزا یعد از فرانسه دوم هستند ……. آِی !

درباره‌ی ِ یک نکته.

یک نکته‌ی ِ خیلی حائز ِ اهمیت در این شرایط.

حالا چ شما بخواهید شرایط ِ فردی‌تان را در آن لحاظ کنید

چ

شرایط ِ اجتماعی.

این‌که وقتی در یک شهر؛

در ابتدای ِ هر خیابان یک تابلوی ِ “ورود ممنوع” نصب کردیم،

نتیجه ایستادن ِ ماشین‌ها و متوقف شدن ِ حرکت‌ها نیست.

بلکه عادی شدن ِ “خلاف” ِ ورود ممنوع است.

دلارام

قهوه ای دوست من نبود اما خاکستری بر ان حکم میکرد گویا قهوه ای ها هم بر من می هراسند…فردا چگونه می گذرد؟ آیا همچنان قهوه ای خاکستری را می خواند یا در پی رنگ های سپید است که مشکی ها راهم به دنبال دارند؟ ای کاش خاطرات همان سپیدی ها بودندکه مشکی را خاکستری می پنداشتندوهمان گونه همراه قهوه ای ها به دنبال پناهگاه زیرزمینی خود درآب های ابی پرواز می کردندوماهی های کوچک من هم راهشان را بر تمامی راه ها ترجیه میدادند ……آری باتمام این احوال گویا پیدایش رد پاهاشان دشوار است وماهی ها صد خسته ….ما از خاطرات بیزاریم اما همچنان ماهی قهوه ای من درآب های خاکستری شنا می کند ومن همچنان درپی یافتن او سپیدی را سیاهی مفرد نگاه می دارم…..

خانه تار عنکبوت زده…

سلام
این روز ها خیلی به سمپادیا می آیم و پست های قدیم را مرور میکنم و یاد گذشته میکنم و اگر بخواهم حسم را توصیف کنم حس آدمی را دارم که وارد یک خانه قدیمی تاریک تارعنکبوت زده شده و خیره ایستاده به خاکستر های هیزم هایی که زمانی با روشنی اش و با رنگ زرد آرامش بخشش اهل خانه را دور هم جمع می کرد ، با حسرت نگاه می کند و در حالی که در سرمای غریبانه ی آن می لرزد ، ساکت و آرام از گوشه ی چشمش یک قطره اشک می افتد…
دلم هوای اهل خانه را کرده، خانه سمپادیا…

خدا

چه جوری می شه که یکی ایمانش رو به خدا از دست بده ؟

وقتی حس کردن و درک وجودش انقدر راحته و با چشم باز و منطق واقعی ، می شه اینو فهمید !

چه جوری کسی می تونه وجودش رو انکار کنه وقتی این همه عمل و عکس العمل منظم رو می بینه ؟

خدا هست …

و واقعا هست …

اگه چیزی ازش می خواهی و بهت نمی ده ، خواستن رو بلد نیستی ! به رفتار خودت فکر کن ! ببین چی کم گذاشتی !

عدالتشم بی نظیر و تمام کماله …

اگه فکر می کنی عدالت رعایت نشده ، دیدت رو عوض کن ! برداشتت رو از عدالت درست کن و سطحی نگر نباش !

فرشاد ترابی – فارغ التحصیل سمپاد 82

بگذار برایت بنویسم

Let me write you in English

  to let you touch my sense.

Just a small talk

Just a play of words

which has stuffed my mind

for a while

for a while…

I know

I know

after a while

You’ll forget this soon

like others

??where is peace

around the world

Nowhere you can find it

nowhere

Peace

a friendship between  people

safety

love

independence

has gone…

We didn’t understand it

and won’t understand it until

It touch  our life…

سلام این مطلبو یه هویی خودم نوشتم  نمیدونم اولین مطلب احساسی انگلیسیم هست.شاید از نظرتون بی معنی باشه.نمیدونم ولی ازش خوشم اومده .واسه همین گذاشتمش.امیدوارم بعدا بهتر بنویسم