عدم انتقاد پذیری

بسمه تعالی

چرا اکثر مردم انتقاد پذیر نیستند؟ چرا درصد زیادی از آن ها توصیه های و نکوهش ها را که نام انتقاد بر آن گذارده شده است را به منزله ی توهین و تحقیر قلمداد می کنند؟
شاید علتش این باشد که افراد در زندگی خود کمتر نقد می شوند و در نتیجه هنگامی که توصیه ای به آن ها می شود به نوعی دچار شک شده و این فکر در سر آنان می افتد که یعنی من کارم را درست انجام نمی دهم؟ و یا وقتی با مانعی بر سر راه خود روبه رو می شوند سریعا عکس العمل نشان می دهند. مثال بارزش این است که مثلا خانواده یک می خواهند به دیدار خانواده دو بروند ولی وقتی به درب منزل خانواده دو می رسند و زنگ می زنند آقای خانواده دو از پشت گوشی می گوید که اگر امکان دارد وقتی دیگر بیایید و یا اصلا پشت تلفن و قبل از این که بروند برای این که ببینند خانواده دو درمنزل هستند یا با آن ها تماس می گیرند ولی با پیام “لطفا بعدا بیایید” و یا از این دست حرف ها رو به رو می شوند که در اکثر موارد به کدورت می انجامد.
یا مثلا همین رابطه مزخرف رودروایسی که مشکل ساز ترین موضوع در ایجاد تیرگی و کدورت بین انسان هاست افراد را وادار می کند که کاری را که مایل نیستند انجام دهند را انجام دهند.
ولی به طور کل علت تمام این موارد غرور بی جای انسان و خودبینی است. یعنی فرد احساس می کند با شنیدن پاسخ نه از وی کسر شان خواهد شد. یعنی فرد خود را بالاتر از فرد مقابل می بیند. ولی اگر عکس قضیه را در نظر بگیریم این چنین نیست یعنی مطمئنا اگر من خودم را کمتر از فرد مقابل بدانم با شنیدن پاسخ خیر از سوی وی ناراحتی کمتر و زودگذری خواهم داشت.
در واقع مرز میان این دو در تواضع و غرور بیجا نمایان می شود. اگر فرد متواضعی را در نظر بگیریم وقتی از کسی که از وی از هر نظری (یعنی از هر دیدگاهی مثل علم , ثروت و …) در سطح پایین تری قرارد دارد درخواستی می کند و پاسخ “نه” می شود شاید ناراحت شود ولی تواضع می کند و سعی می کند خود را کنترل کند.
به همین دلیل است که بزرگان دین ما را به تواضع دعوت می کنند و خداوند نیز از بنده ای که تکبر بیجا می ورزد خشمگین خواهد بود و از وی بیزاری می جوید.
ولی وقتی کسی در مقابل ما تکبر می کند ما نیزباید در برابر وی تکبر کنیم که در چنین مواردی خداوند ما را به تکبر کردن در برابر کسی که در برابر بندگان خدا تکبر می کند سفارش می کند. این هم یک نکته اخلاقی و اجتماعی بود که امروز برای شما آماده کردم.

موفق باشید.

l,sdrd,lhadk

قبل از هر چیز:از سریع به روز کردن این تارگاه  شرمنده ام! این مطلب به کل نوشتنی نبود(کما اینکه در  #mce_temp_url# نیز نگذاشتیم)، به هر روی  عذر تقصیر  بپذیرید به قول شاعر:

چه برخيزد از دست تدبير ما
همين نکته بس عذر تقصيرها.

در روایت های قدیمی آمده است که…

روزی لابُد(احتمالاً نویسنده با لابُد گرز صمیمی بوده که وی را لابُد می خوانده است.) آلبومی به نام Death Magnetic از گروه شوم Metallica بارگزاری کرد و بسیار نقد وارد کرد بر آن گروه و آن آلبوم بطوریکه جیمز و لارس جهت خودکشی بر آمدند.

با توجه به نقد منتشر شده از طرف لابُد در Rolling Stone و جاهای مختلف، وی می بالید به اینکه چنین نقدی کرده است .

تا بعدها، روزی لابُد، سوار بر خودرویی شد. راننده ی وی که از احوالات لابُد خبر نداشت، آخرین آلبوم گروه مذکور را گذاشت.لابد که ابتدا بر اندیشه ی چرت بودن آن بود، بعد در کمال تعجب دید که اینقدر ها هم مزخرف نیست…

در آنجا بود که وی به دو نتیجه ی اخلاقی رسید:

1.نقد خود را به دست کس مسپار
که پشيمان شوي در آخر کار.

2.بهتر است قبل از نقد هر آهنگی، ابتدا آن را در خودرو هم حتماً گوش بدهیم .

———————————–

به همین روی است که می گویند به هیچ وجه از روی دژآهنگی نقد ننویسید که سرآهنگ نقد نویسان چنین ناراحت گردید و قبل از نوشتن نقد بناگریز آن را در خودرویی گوش بدهید و چه بسیار بهتر و خوشتر  که با توجه به نتیجه ی اخلاقی شماره #1، کلاً نقد ننویسید.

منطــق وسیستــم‌هـای منطـقی

انسان در مواجهه با مسائل مختلف در ابتدای کار هیچ منطق برخورد یا به عبارت دیگر روش توجیه لازم برای آن مساله را ندارد و با گذر زمان و کاوش و تجزیه بیشتر مساله سعی می‌کند منطقی برای موجب و وجوب آن قضیه بیابد. این چنین آرام‌آرام منطق برخورد با پدیده‌‌های دنیای اطراف ما شکل می‌گیرد وحال آن مساله جزو منطق ما شده. این دخول منطق توجیه مساله جدید به درون حیطه منطق انسان‌ها دقیقا مترادف رسیدن از منطق به بی‌منطقی است. شاید این جمله در نگاه اول عجیب باشد ولی با توجه به تعاریفی که ارائه شد کاملا قابل توجیه است. شاید چون ما منطق را یکسری بحث فلسفی می‌دانیم برایمان این جمله ناملموس باشد ولی چون ما منطق را سطح درک و توجیه یک مساله تعریف کردیم هر چیز فراتر ار آن که خارج منطق است را می‌توان بی‌منطقی(چیز بیرون منطق) خواند. حال گاهی اوقات افرادی با احاطه کامل به مرز منطق با تفکر نظر و توجیه جدیدی برای پدیده می‌اورند که تا آن موقع درون منطق نبوده و به زبان دیگر به بی‌منطقی (توجیهی خارج منطق کنونی) می‌رسند حال این نظر می‌تواند درست یا غلط باشد. به عنوان مثال تا قبل از نیوتون، قرن‌ها طبق نظریه ارسطو باور براین که اجسام تمایل به سکون دارند و حتی اگر به آن‌ها نیرویی وارد کنیم و حرکت کنند بعد مدتی می‌ایستند. منطق برخورد با این قضیه همین بود تا این که نیوتون نظریه اینرسی را در محدوده خارج این منطق اعلام کرد. البته رسیدن به یک منطق جدید در محدوده بی‌منطقی برای افراد مختلف در بازه‌های زمانی مختلف اتفاق می‌افتد. مثلا انیشتین سال‌ها قبل به نظریه نسبیت رسید و تازه امروزه خیلی از ما به آن می‌رسیم. منظور از رسیدن این است که این توجیه جدید درون محدوده منطق ما بیاید پس مرز منطق گسترده‌تر می‌شود وچیزی که قبلا بی‌منطقی بود حال جزئی از منطق می‌شود.

پس انسان همواره نیاز به دید منطقی و منطق برای توجیه مسائل اطرافش دارد و باید با دیدن شواهد مربوط به مساله استدلالی بیاور و توجیهی نتیجه‌گیری کند.
روش رسیدن یا به عبارتی روند استدلال باید درست باشد و هرگونه اشتباهی در درک یا تحلیل مساله موجب نتیجه گیری غلط می‌شود. این درک اشتباه وقتی پیش می‌آید که خود اجزای مساله و یا روابط بینشان و یا هر دو با هم پیچیده باشند و ما متوجه نشویم کجای کار استدلال راه غلط رفته است. به‌عنوان مثال فرض کنید شخصی ادعا می‌کند که هرگاه باران می‌آید او یک ساعت قبلش عطسه می‌کند. اگر او هم‌اکنون عطسه کند آیا باید منتظر باران باشیم؟ پاسخ خیر است چون به زبان منطقی اگر بخواهیم این را پردازش کنیم چنین نتیجه می‌شود که “عطسه  باران” و فقط زمانی که باران ببارد حتما عطسه است و عطسه لزوما باران را نتیجه نمی‌دهد یعنی ما از این شرط نمی‌توانیم “باران  عطسه” یعنی عکسش را نتیجه گیری کنیم. شاید پیچیدگی که مارا اینجا به اشتباه انداخت این باشد که عمل عطسه قبل از باران اتفاف می‌افتد و ما ناخودآگاه و طبق عادت که فکر می‌کنیم عمل زودتر باعث عمل دیرتر است، به اشتباه افتادیم. اما مساله مهم‌تر این است که ما چطور این مشکل را رفع کردیم و روندی صحیح برای استدلال تعریف کردیم. بله ما فرض‌های مساله را در قالب یک رابطه منطقی نوشتیم. این همان چیزیست که به آن سیستم منطقی یا دستگاه استنتاج یا سیستم صوری می‌گوییم. پس ما به سیستم‌های منطقی نیاز داریم تا در قالب روابط و ضوابطی درست و قابل استناد از فرض‌ها به نیجه‌هایی صحیح برسیم. اولین مزیت این سیتم‌ها این است که روابط بین فرض‌ها را ساده‌تر و صریح‌تر نشان می‌دهند و آدم گیج نمی‌شود و این باعث از بین رفتن خطاهای درکی می‌شود. برای رفع خطاها روند استدلال هم چون مااز یکسری اعمال و ابزارهای ثابت(که بعدا آن‌ها را توضیح می‌دهیم) که مستدل هستند استفاده می‌کنیم جایی به خطا نمی‌رویم.
هر سیستم منطقی شامل بخش‌های زیر است:
زبان صوری واژگان جمله نشانه‌ها
سیستم منطقی قواعد ساخت ادات منطقی
تعاریف نماد کمکی
دستگاه استنتاج اصول
قواعد استنتاج

و اکنون تعریف این موارد:
* جمله نشانه‌ها یعنی حروفی که به گزاره‌ای نسبت می‌دهیم و نشانه گزاره است.
“قطع سیم”=w “انفجار بمب”=e
* ادات منطقی ابزارهایی هستند که ما به کمک آن‌ها اعمالی روی جملات انجام می‌دهیم و مفاهیم را گسترده‌تر می‌کنیم. از جمله مهم‌ترین ادات منطقی و ، یا ، نقیض ، شرطی و دو شرطی هستند که در سیستم‌های مختلف نمادهای‌ مختلفی دارند. البته در سیستم‌های مختلف ادات دیگری نیز هستند.
* نماد کمکی برای فهم بهتر اصول و واژگان در روند اثبات استفاده می‌شوند که به‌نوبه‌ی خود از ایجاد شبهه جلوگیری می‌کنند. ( )
* قواعد ساخت روش‌های معتبر کنار هم قرار گرفتن واژگان مختلف را به ما معرفی می‌کنند یا به عبارتی دیگر می‌گویند درچه شرایطی عبارت یا ساختار wff است. pq ‌ pq
* وقتی عبارت wff که ساختیم را معنی کنیم که چی هستند و چه استفاده‌ای دارند، آن را تعریف کرده‌ایم.مثلاً pq یعنی ازp به q می‌رسیم یا p,q را نتیجه می‌دهد یا اگر pرا داشته باشیم آن‌وقت q نتیجه می‌شود.
* اصول یکسری موارد یا گاها عباراتی هستند که بدون اثبات می‌پذیریم و در اثبات‌ها استفاده می‌کنیم.
* قواعد استنتاج یکسری روابط هستند که قابلا برپایه ادات منطقی استوارند و ساختارهای مختلف را به هم تبدیل می‌کنند و ما به کمک آن‌ها از اصول و داده‌ها و عبارات قدم به قدم نتایجی می‌گیریم تا به حکم برسیم.

موضوع منطق برا خودم جالبه گفتم شاید بعضی دوستان هم علاقه مند باشند. این یه بخشی از یه تحقیق به نگارش خودم بوده.

انتقاد،اعتراض و جمهوری اسلامی

بسمه تعالی

-بدون در نظر گرفتن ماهیت هر حکومتی (سکولاریزم و لایزم،جمهوری و …) باید همیشه نکته ای بخاطر داشت/.

[انتقاد لازمه پیشرفت هر حکومتی است]

اما امروز  میبینیم که این اصل در این کشور به طور تقریبا کامل له شد(در این 20 سال) و نشانی ان در حال پاک شدن است/.

از نظر من امروز کانون  تربیتی خانواده و محیط های شکل گیری اخلاق به گونه ای به این سمت منحرف شده است و یکی از مهمترین و مخرب ترین اسیب های و عوامل عقب ماندگی و روند کند حرکت به سوی جامعه علمی که در ان ایران به معنی واقعی و شایسته تعریف می شد از بین رفت/.

با بررسی این روند از کودکی افراد اغاز میکنیم/.

> اگر کودک وسیله ای از والدین خود بخواهد و انها برایش تهیه نکنند و عکس العمل ای واکنش به گونه های مختلف تعبیر میشود که بیش از 70 % حق با پدر و مادر است/.

> بعد از گذشت ای سالها وارد محیط اموزشی  میشود و در با تهدید های جدی روبرو میشود که گاه این تهدید ها ثمره عدم تسلط بر کلاس است/.

> دوره ابتدایی:((اگه ساکت نشینی بهت -0- میدم))/.

> دوره راهنمایی:((تو بدرد این کلاس نمی خوری از کلاس من برو بیرون))/.

> دوره دبیرستان:((وقتی شهریور اومدی میفهمی باید چیجوری درس بخونی ))/.

متاستفانه در دوره های ابتدایی زندگی  پایه های درست انتقاد از بنا نشد  و زمانی وارد اجتماعات دانشگاهی و جامعه میشود دچار سر در گمی زیادی است و دیگر نمیتواند انتقادی درست انجام دهد/.

یکی از مسئولین در سال 70 اینگونه بیان کرد: دانشگاه محیط یاد گیری عملی است/. دانشجو باید اعتراض را یاد بگیرد تا زمانی مسئولیتی بر عهده داشت بدرستی(در مکان و زمان مناسب) انتقاد و اعتراض کند و بتواند اعتراض و انتقاد را بطور منتقی پاسخ دهد/.

و اما امروز نگرش ها به سمت دیگری عوض شد /.

و امروز تبعات ان در جامعه دیده میشود.

یک راهپیمایی انتقادی انجام میشه 10 نفر میمیرند 20 نفر زخمی میشوند/.

یه نفر انتقاد میکنه فردا اسمش رو پارچه سیاهه

—– شاید بتوان راهی برای نجات ایران از ای بحران پیدا کرد؟

بید مجنون

بید مجنون
بید مجنونی در پایان تابستان در کنار رودخانه ایستاده
درختی که از او نی برگی فرو افتاده
ونه خورشید ان را سرخ و نارنجی کرده
برگها از درخت اویزان اند و کمرنگ می شوند
و بر فراز اب های خروشان رودخانه باز هم رنگ می بازند
گویی زندگی است که از وجود ان ها رخت بر می بندد
برگ های سرد در دل خروشان باد و اب
و زمستان هیچ اهمیتی به اخرین برگی که در اب و بر زمین می افتد نمی دهد…

svhk[hl-rpxd!

بارها  به دوستان هشدار دادیم، به مسئولین هی تند و تند گفتیم، اینجا هم نوشتیم ! اما کو گوش شنوا ؟ آخر سر قحطی آمد !

قضیه از این قرار است که ما بارها به این قحطی عظیم پسر، اشاره کردیم، گفتیم دوستان! پسر قحط است، بروید یک کاری کنید، بروید وارد کنید یا پسرها با چند نفر سر کنند یا خلاصه یه حرکتی انجام بدهید، امّا نکردند این کار را. عاقبت چه شد ؟

چند روز پیش ساعت 1 بامداد، در حال به خواب رفتن بودیم، صدای فحش های رکیک شنیدیم، گفتیم استغفرالله این ضعیفه چه می گوید ؟ (این را هم بگویم، چند فحش جدید از این ضعیفه یاد گرفتیم!)

ضعیفه ی مذکور، به خواهری می گفت: ” پسر ندیده ای دیگه !****! مردم ! این *****!  ”

خلاصه دعوا تا ساعت 2/5 بامداد ادامه پیدا کرد و همه اش هم سر یک مثلث عشقی بود که البته اینجا دو خواهر و یک برادر حاضر بودند .در آخر نیز با مساعدت براداران نیروی انتظامی دعوا تمام شد.

خلاصه این تازه اولشه !

حالا ما هی باز بگوییم شما بخندین، ولی این یک هشدار جدی است !