موشول اینا کووشن؟

سلام دوستان خوبید انشالله؟خب خب سمپادیا عزیز..به به می بینم که قیافت عین برج زهر ماره…اوخ اوخ حالا چرا می زنی؟مگه تقصیر منه که امتحانا شروع شده..حالا بی خی بخند تا دنیا به روت بخنده.نه نه بسه نخند خفه شدم…!!

یه توپ دارم قلقلیه، زرد و سفید و آبیه، سرویس می زنیم هوا می ره، نمی دونی تا کجا میره!! من این توپو نداشتم، تو باشگاه اسم نوشتم، بابام بهم هدیه داد، یه توپ قلقلی داد!

X = نوع توپ

حالا در اینجا من سه نکته اعلام می کنم:

اول اینکه مجهول را بیابید!!!!
دوم اینکه من یه سوال ذهنم رو مشغول کرده که سراینده ی شعر شاهکار توپ قلقلی (!) مشکل بزرگ در شعر رو چطوری انقدر ساده رها کرده تا ما نسل به نسل این کلمات اشتباه را بازخوانی کنیم! (اوههوووو) ببین شاعر میگه من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم… که با توجه به این بیت هدیه باید کادوی کارنامه یا هدیه ی نمره ی 20 باشه! در صورتی که شاعر مصراع بعد اعلام می دارد که توپ مذکوره عیدی بوده است! حالا پیدا کنید پرتقال فروش را! هدیه (توپ قلقلی معروف) عیدی بوده یا کادوی نمره ی خوب؟!

حالا اینا رو ولش کن!!!

من سمپاد اهوازم….دبیرستان….شما چطور؟(با الهام از پس ام سی..بیییییییییییب)

خب دیگه من برم بای!!

تو 365 روز سال خرابم …

” با اجازت دفتر 365 برگه جدیدتو دادم به خدا تا بهترین تقدیرو برات نقاشی کنه…”

 

روز 28 اسفند بود .. معمولا این روزا ازین اس ام اسا میادو ما می خونیمو حالا یا لبخندی می زنیم ناچارا یا جوابی از روی اجبار میدیم که آره سال گاو شما هم مبارک و ازینا و صد سال به ازین سالا !

اما نه … این بار فرق داشت … اس ام اس که اومد ، شروع کرد به غلغلک دادن ! ور رفتن با فکر من ! …

 

برگشتم و بقول اس ام اس دفتر 365 صفحه ای قدیمیمو نگاه کردم … از صفحه 1/1/87 تا 29/12/87 ! نتیجش جالب بود … و خفن !

تو این صفحات پر بود از اتفاقات گوناگون … از کارای خوب ! از کارای خیلی بد ، کنکور ، دوستی های جدید ، کارای نو ، … و خیلی چیزا !

این دفتر با لحظه ی تحویل سال شروع شد … روبوسیا ، جلوتر رفت ، کتابخانه ی ارکیده ی مبارک آباد ، درس خوندن واسه کنکور ، کتاب هندسه تحلیلی خوشخوان ، 13به در، میایم جولوتر دوستای جدید ، تعداد بالا ! گناهای بزرگونه ، کیفی تر و کمی تر! کنکور ، نتیجش و تحمل و لذت دوری از خونه ! شهر جدید و دنیای جدید توش .. اتفاقای جدید ، روابط ، ضوابط و خواسته ها!

زندگی کردن در سال سخت! از کتابای نخونده ، از فیلمای ندیده ، از اومدن کریس دی برگ و رفتنش ، از مربی گری دایی ، جشنواره فیلم فجر ، جشنواره هنرهای تجسمی ، از اون قضیه هه … ، نمایشگاه همیشگی کتاب ، مصلی … تجربه های جدید … و خیلی … خیلی چیزای دیگه که تو دفتر قدیمیم نوشته شده بود ، اما .. اما …

اما بیشترش خط خوردگی داشت! راستیتش ازین دفترم راضی نیستم … اشتباه زیاد کردم توش … گناه زیاد کردم توش … دوست دارم این دفتر پاک می شد و از نوع نوشته می شد … اما .. اما میدونم نمیشه …

بیاید دفتر امسالمون یه لاک خوردگی هم نداشته باشه!

اختلالات اخیر سایت

با سلام

طی دوهفته گذشته سایت سمپادیا دات کام چندین بار مورد حمله قرار گرفت که به ناچار برای مقابله با این حملات مجبور بودیم سایت رو ببندیم. دیروز تغییراتی در سایت ایجاد کردیم که امیدواریم برای مقابله با این حملات کافی بوده باشه و دیگر مشکلی برای سایت پیش نیاید. بازهم بابت اختلالات معذرت خواهی می کنیم.

یا حق

به یاد گذشته..

دو کاج

در کنار خطوط سیم پیام                   خارج از ده دوکاج روییدند
سالیان دراز رهگذران                       آن دو را چون دو دوست می دیدند
یکی از روزهای پاییزی                      زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید                خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا                  خوب در حال من تامل کن
ریشه‌هایم زخاک بیرون است             چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی                مردم‌آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار               من کجا طاقت تو را دارم
بینوا را سپس تکانی داد                   یار بی‌رحم و بی مروت او
سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد            برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن‌روز                        انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی‌جویی                 تا که بینند عیب کار از چیست
سیم‌بانان پس از مرمت سیم              راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز                 با تبر تکه تکه بشکستند

.

محمدجواد محبت

فارسی سال چهارم دبستان

.

.

پ ن: وقتی از حقیقت یه سری از مسائل دور شدیم. سعی کردیم یادمون بمونه. اما بازم یادمون رفت..

مرگ شیرین همسایه

توضیح : این مطلب در وبلاگم با آدرس http://garmayesabat.blogfa.com موجود می باشد .

هشدار! از آنجا که مطالب این وبلاگ عموماَ توسط عزیزانی نوشته می شود که خارج از دایره عصمت قرار دارند، لذا عاجزانه از مخاطبین گرامی خواهشمندیم نسبت به آنها به دیده وحی منزل ننگرند و صرفاَ به عنوان نظری از میان نظرها که توامان حاوی نکات مثبت و منفی است آنها را بخوانند و خدای ناکرده با مطلق انگاریهای ساده لوحانه و یا متعصبانه با ریسمان پوسیده جهل و شاید هم تعصب نویسندگان به چاه بی انتهای ضلالت گرفتار نیایند.لذا عمیقانه از مخاطبین عزیز انتظار داریم قضاوت در مورد مطالبمان را به بعد از تجزیه و تحلیل عالمانه و نه عوامانه خویش و مشورت با اصحاب فن موکول کنند .

عضی آیه های قرآن رو بدجوری می فهمم و درکشون می کنم ، یعنی واقعاً با تمام وجود لمس می کنم که چی داره میگه ، مثلاً این آیه :

اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم

آیا مردم را به خیر و خوبی امر می کنید و حال آنکه خودتان از آن غافلید

من فکر می کنم که این یکی از مشکلات تاریخی و ذاتی بشر بوده که همیشه برای اصلاح عیوب و رفع نواقص پدیدآمده در مسیر زندگی خویش ، سعی می کرده تغییرات اصلاحی را از بیرون از وجود خود شروع کند و اساساً نگاهش در عیب و خطا یابی ، بیشتر از آنکه یک نگاه درون گرا و معطوف به درون خودش باشد ، یک نگاه برون گرا و معطوف به جامعه ، حکومت ، سیستم ، رژیم و مفاهیمی از این دست بوده است ؛ مفاهیم و کلماتی که گاه آنقدر خالی از مفهوم و معنی می شوند که صرفاً تبدیل به بت های بزرگ تو خالی ای می شوند که البته سرمنشأ جمیع خیر و شر نیز می باشند . کلماتی که به غایت در مکالمات روزمره مردم دیده و شنیده می شوند ( و البته در مانیفست ها و بیانیه ها و تحلیل های بعض حاکمان نیز به نوعی دیگر و ادبیاتی دیگر خودنمایی می کنند ) و عوام تنبل و عافیت پرست و سایه نشین و شاید هم در بعضی موارد ته نشین ، علقه ای دیرینه با آنها دارند و با انداختن تبر تمام مشکلات شان به گردن بت بزرگ ذهنیت بیکار و بی بارشان ، خود را از مواجهه حقیقی با واقعیت ها معاف و با ارائه تحلیلی مبتنی بر اصل “کی بود ، کی بود ، من نبودم” ، نشان جهالت و حماقت و رذالت و شقاوت و عداوت و دنائت بر پیشانی و سینه ” دیگران” معلوم یا مجهول می زنند و ردای شجاعت و شهامت و درایت و متانت و لیاقت را بر تن نالایق خویش می پوشانند و هنرمندانه خود را از این اتهام و معرکه متهم گیری نجات می دهند و وجدان پاره پاره و پوسیده خویش را نیز توجیه می کنند .

حقیقت اینست که اینان ( که اکثر ما نیز جزء همین اینان هستیم ) برای یافتن مقصر و خطاکار و ویروس بدبختی و بدیمنی ، از بیرون از وجود خویش به آنطرف ، تا آخرین کرانه های مرزهای تاریخی و جغرافیایی را با تلاش و جدیت تمام رصد می کنند و حتی پریدن پشه ای را نیز از قلم نمی اندازند ، اما چه سود که فضای محدود به این کانتور (Contour) بزرگ ، همه جا تحلیلی (Analytic ) و قابل آنالیز است ، به غیر از یک همسایگی کوچک نقطه منفرد (Singular Point) وجود خودشان . و جالب اینجاست که وقتی همه افراد جامعه این طرز نگرش و رفتار را داشته باشند ، و همه شان به عنوان Singular Point های مساله ، یک همسایگی کوچک منافع اطرافشان را به عنوان فضایی که تحلیل آن نه ممکن است و نه لازم و نه مطلوب از کل محدوده کانتور مورد تحلیل حذف و جدا کنند ، دیگر جایی و کسی و چیزی واقعی برای نقد و بررسی و آنالیز و تحلیل وجود نخواهد داشت و دقیقاً همین جاست که پای مفاهیم انتزاعی چون سیستم و جامعه و حکومت پیش می آید و ریشه تمام بدبختی ها و شکست ها و ناملایمتی ها به صورتی کاملاً مجهول و مجعول معرفی می شود ، بدون اینکه پای مولفه های اصلی سازنده این مفاهیم و یاخته واحد(Unit Cell) های واقعی تشکیل دهنده این ترکیبات و اجتماعات به ماجرا باز و درگیر شود ؛ البته شایان ذکر است که این نوع نگاه ، فرد فرد “دیگران” جامعه و پیرامون خویش را به عنوان مولفه های سازنده جامعه قبول داردو چشم و گوش و زبان و دست  وپای آن “دیگران” را در لحظه لحظه اتفاقات نامطلوب جامعه می بیند و برایشان حکم و حد و تعزیر صادر می کند ، اما نوبت به خودش که می رسد ، الهه طهارت و دانایی و زیبایی می شود وبدینگونه است که Singular Point صرفاً تماشاچی قصه ما با گول زدن وجدان خویش ، آهسته و پاورچین ، از در پشتی فرار می کند تا در آسایشگاهی پر از غفلت زیر سایبان جهلی عمیق دراز بکشد و در حریم عافیتی دروغین آرام گیرد .

و بدین ترتیب است که همیشه به دنبال تغییر وضع موجود ، اما نه برای خودش ، به سوزاندن و مرگ و آرزوی مرگ دیگران است و سودای تغییر و اصلاح و انقلاب را برای دامنه ای فاقد وجود خودش در سر می پروراند و حکایتش حکایت آن چاه کن ساده لوحی است که برای رهایی از خاک حاصل از حفاری چاه یکم ، چاه دومی را می کند تا خاک چاه اول را درون حفره چاه دوم بریزد ، غافل از اینکه … و لذا بود که همه عمرش را برچاه و درچاه گذراند .

†††

آری ؛ و البته چنین است سرگذشت غم انگیز مفاهیمی چون اصلاحات و تغییرات در جامعه ما ؛ اصلاحاتی که در مقام تئوری و نظریه پردازی ، همه شعارش را داده اند و می دهند و نوشیدن شرنگ تلخش را به “دیگران” توصیه کرده اند و می کنند ، اما دریغ که خود طاقت و غیرت پرداخت یک جو هزینه را در این وادی ندارند ؛ مردمانی که جهاد اصغر با پیرامون را از جهاد اکبر در درون بیشتر ارج می نهند و پیوسته سنسورهای مقصر یاب شان در فضایی پر از “دیگران” کار می کند ، آری همین ها حکایت عزل و نصب ها و انتخابات های شان نیز دیدنی و شنیدنی است ؛

اینان همانهایی بودند که روزی برای سازندگی ، سرداری را علم و امیر و شاه کردند ، اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون کارگزارانش را فاقد تکنیک ولایت تکوینی می دانستند تا با نفوذ در ذره ذره جمادات و نباتات این مرز و بوم ، آن را آنطور که باید و شاید بسازند ، از عرش به فرشش آوردند و چپ و راستش کوبیدند و به او توهین کردند و فحشش دادند و در یک کلام چوب دو سر نجسش کردند ؛

و همین ها بودند که روزی دیگر برای اصلاح دست به دامان ( بخوانید عبای ) سیدی فاطمی شدند اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون نتوانسته بود با فرمول سحرآمیز و یا تئوری جادویی معجزه آسایی ، جامعه را خوب آنطور که باید و شاید اصلاح کند ، ردایش را کشیدند و حرمتش را دریدند و لبانش دوختند و آبرویش را سوختند ؛

و باز همین ها بودند که اینبار پشت سر کاوه ای آهنگرزاده قرار گرفتند و آرمانشهر عدالت را از او آرزو کردند و اما امروز چون آرزوی خود را محقق نشده و چک خود را بی محل می بینند ، باز هم  …

آری بازهم لعن و نفرین و شک و تردید و عزم تعمیر و قصد تغییر ؛ اما اینبار ، دیگر پشت سر که راه خواهند افتاد و این دفعه کدام مهره را خواهند سوزاند ؟ شاید ، این سری میرحسین گزینه خوبی باشد !

پاورقی ها :

1-  البته این مقاله قصد تبرئه کردن حاکمان و سیاست های آنان در ناملایمات سرنوشت افراداجتماع را ندارد ، اما قصد دارد پنجره بسیار بسیار مهم تر و بزرگتری را برای امر اصلاح و نیل به ایده ال های ذهنی و آرمانشهر اعتقادی پیش روی چشم و ذهن مخاطب به تصویر کشد.

2-  اصطلاحاتی چون نقطه منفرد (Singular Point) ، کانتور (Contour) ، تحلیلی       (Analytic ) و همسایگی کوچک از مفاهیم تخصصی مورد بحث در ریاضی مهندسی است . از اذهان ناآشنا و نامأنوس پوزش می طلبم .

3-  یکی از خوانندگان سایت کلمه (سایت رسمی مهندس موسوی) در ذیل بیانیه اعلام حضور میرحسین چنین نوشته است :

مير من خوش مي روي كاندر سر و پا ميرمت                خوش خرامان شو كه پيش قد رعنا ميرمت

آیا با من هم عقیده اید که این آدم ، در صورت انتخاب مهندس موسوی ، و در پس هرگونه عملکرد احتمالی از ایشان چهار سال دیگه ، طوری دیگر خواهد خواند و نوشت ؟!

کشتن یا نکشتن…مسئله این است!

امروز یه اس ام اس با این محتوا اومد برام : الله اکبر.سلمان رشدی کشته شد.
اون لحظه یه کم … راستش اون لحظه هیچی به ذهنم نرسید اما بعدش تا حدی خوشحال شدم که آدمی که کتابی نوشته بر علیه اسلام و پیامبر و مقدساتی که ما از بچگی اونها رو محترم میدونیم لایق این هست که کشته بشه.با یه بنده خدایی که داشتم حرف میزدم گفت یعنی چی؟به نظر اون هر شخصی یه سری عقایدی دارد که غلط یا درست اما به هر حال اون عقاید هیچ وقت نمیتونه دلیل خوبی برای مرگ اون باشه.من گفتم درسته که یه حرف نمیتونه دلیل قتل باشه اما حرف داریم تا حرف.اگه یکی به من بگه احمق کاریش ندارم اما اگه مثلا فحش ناموس بده من اون طرف رو…
البته این این مطلب به خودی خود ارزش آنچنانی نداره و به نظرم با نظراتش ارزش پیدا میکنه.