آفرين آفرينش…

نگاهباني،گراميداشت طبيعت و زيست بوم،جامعه اي آرام،آزاد و شاد،در گذر هزاران سال همواره براي ايرانيان وظيفه اي بزرگ و مقدس دانسته ميشده است.بسياري از آيينها ،جشنهاي ايراني و رقصهاي فولكور گذشته از باورهاي ديني و اساطيري از پديده هاي طبيعت برخاسته و از آن الهام گرفته شده كه همگي در جهت حفظ و پاسداشت و احترام به طبيعت و محيط زيست است….

10 اسفند

جشن وخشنكام

در گراميداشت رود آمودريا بزرگترين رود سرزمين ايراني.

.

.

.

به نقل از استاد اينانلو:

“در تاريخ بارها شناسنامه ما صادر شد و گم شد.زمان برپايي تخت جمشيد،تنظيم و انتشار منشور حقوق ملل ،زمان ورود اريايي ها و ناميده شدن ايران و…

و اكنون پس از سالها بي هويتي شناسنامه مان بار ديگر در حال صادر شدن است.”

كتاب آفرين ِ آفرينش

پاسداشت طبيعت در بينش و منش ايرانيان

نوشته  خانم گردآفريد

انتشارات ايران شناسي

3500 تومان.

پ.ن:

روز سه شنبه چهارشنبه سوري يه تور از ساعت 2:30 تا 10 شب هست كه ميبره به دهكده ورده و كردان براي ديدن و انجام آيين كهن شب چهارشنبه سوري.اگه دوست دارين:

88028903

88636007

caravan@ircta.com

(اشكال كه نداره اين كارا اينجا؟)

در – بَند

او

دنیا که شروع شد، زنجیر نداشت، خدا دنیای بی زنجیر آفرید. آدم بود که زنجیر را ساخت، شیطان کمک ش کرد.
دل، زنجیر شد، زن، زنجیر شد. دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه ی زنجیری!
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است.
امتحان آدم همین جا بود. دست های شیطان از زنجیر پر بود.
خدا گفت: زنجیر هایتان را پاره کنید. شاید نام زنجیر شما عشق است.

لیلی نام تمام دختران زمین است
عرفان نظر آهاری

هدف من گلایه از زنجیر ها نیست. مثلا، جایی که اخلاق نباشد، زنجیر اخلاق هم نیست. اما ما به این زنجیر اخلاق، نیاز داریم حتی.
اما باید گاهی به زنجیر هایمان فکر کنیم..
زنجیر اخلاق. زنجیر ادب. زنجیر اخلاق اجتماعی. زنجیر رفتار. زنجیر فکر. زنجیر عقل. زنجیر دل.
فکر و عقل و دل مان را چقدر زنجیر کردیم؟
اصلا، آدم ها گرفتار زنجیر ها هستند یا خود ِ زنجیرها؟

پسرک ، توپ و دنیا

پسرک کفشهای کتونی اش را پایش می کند. ( کتونی ها کمی گلی ، فرسوده شده و مناسب برای فوتبال خیابانی )

توپ چل تیکه اش را می زند زیر بغل و با شور در خانه را باز می کند. ( توپ چل تیکه ی آبی خوشرنگ و خوشگل ، که پدر بخاطر معدل 20اش تابستون براش از منیریه خریده بود ، یعنی با هم رفته بودن خریده بودن ، سمت خیابان اسدی منش ، از یه ئرزشی فروشی )

در را پشت سرش نمی بندد ، یعنی پیش می کند … مادر کمی غرزده و نزده بلند می شود در را می بندد. ( زمستان ، سوز سرد توی مغز آدم می پیچه وقتی در باز باشه )

دکمه ی آسانسور را پشت سر هم فشار می دهد ؛ تا جایی که دستش درد بگیرد. ( دکمه آسانسور دو هقته ای می شود که خراب است! کسی هم خوصله ی تعمیرش را ندارد که. باید آنفدر بزنیش تا یه وقت آسانسور رد نشه )

توی آسانسور محمد ، پسر طبقه دومیشون وایساده … سلام احوالپرسی بچه گانه ای می کند و به جمع محمدینا برای فوتبال می پیوندد. ( محمد همسن و سال پسرک است و با یه توپ سفید چل تیکه داشت می رفت فوتبال که پسرک با توپ آبی وارد آسانسور شد )

می دوند سمت زمین چمن مصنوعی که شهرداری اخیرا خیلی جاها زده. ( شهرداری تهران در اکثر محلات تهران زمین چمن های مصنوعی زده که کلی کش و لاستیک توشونه! )

با توپ سفید بازی می کنند …چرا ؟ ( همین جوری … یهو توپ سفید میاد وسط زمین یعنی با من بازی کنید ! )

موتوری کنار زمین توقف می کند. ( موتوری درین جا یعنی 2تا آدم که روی یک موتورند )

یکی شان می اید … ( خیلی عادی ، با قدم زدن … تا اینجاش مشکلیه ؟)

توپ را بر می دارد ! ( توپ آبی پسرک که گوشه ی زمین است )

ترک موتور می شود و می روند. ( یعنی توپ آبی پسرک را می دزدند )

پسرک می بیند ، تعجب می کند ، گریه می کند ؛ و گریه کنان به خانه می روند! ( تمام!)

پشت دیوار بلند سن

کارگردان,

پشت دیوار بلند سن نشسته

                                       می دهد فرمان

یک یک آدم ها

با سفارش های او در صفحه ی خاطر

با اشارت های دستانش

                                     به روی صحنه می آیند

 می گویند ,می خندند

پاره ای دست گروهی را

                                     با زنجیر می بندند

 آنکه غالب

و آنکه مغلوب است

بازیش خوب است

 ای تماشاگر!

ای زدید صحنه ای خرسند

وزنگاه پرده ای غمگین

خنده ها و گریه ها 

 وعده ها و صحنه سازی ها

جشن ها و سوگواری ها

کارگردان را,

بازی دلچسب و مطلوب است

ای تماشاگر!

خود به روی صحنه ای شاید!!

عقده و ایده

1. ایده

شاید سمپادیا یک ایده جدید بود. ایده ای که به جهت تک بودنش زیاد به چشم اومد و خیلی خوب تونست پیش بره. بعد از مدتی ، عده ای شروع کردند به همانند سازی ! دقیقا مثل سمپادیا فروم زدند ! بدون هیچ کار متفاوتی . خودشم نه یکی دوتا ، بلکه 4-5 تا. اوایل کار خیلی ناراحت بودم که عده ای چنین کاری می کنند اما بعدها دیدم که رفته رفته همگی سایت هایشان را بستند. شاید به خاطر این بود که می خواستند نقش اول را داشته باشند و همه چیز تحت کنترل خودشون باشه. چرا خیلی ها وقتی وارد کاری میشن دوست دارن همه کاره بشن ؟ بدون اینکه کوچکترین فعالیتی کرده باشن. ( مانند کسانی که اول روز عضویتشون توی سایت ، ایمیل میزنند که مارا مدیر کنید! )

بسیاری از جوانان عزیز این مملکت که دم از بیکاری میزنند و همه گونه ناسزا  نثار نظام دولتی می کنند ، از اون هایی هستند که انتظار دارند یک میز کار لوکس بهشون بدی و بعد یک قلم بدی دستشون بگی بشین امضا کن . هر ماه هم حقوق و مزایای مکفی دریافت رو صبح زود برن از بانک بگیرند ! کار بسیار است اما آدم کاری نداریم !

2. عقده

مدتی از فعالیت سمپادیا می گذشت که یکی از دوستان سمپادی که شخص بسیار محترمی هم بودند در حین چت با بنده ابراز لطف کردند و گفتند : میخوای سایتت رو یه روزه  نیستش کنم ؟ (هک) بنده نیز  الطاف بی کران ایشون داشت چشمم رو کور می کرد گفتم : قابل شمارو نداره !

خوب آخه آقای محترم این سایت چه بدی به شما کرده که می خوای اینکار بکنی ؟ میخوای عقده هاتو خالی کنی ؟ میخوای بگی خیلی حالیته ؟ میخوای بگی که چی ؟

*********

نوشتن این مطلب دو دلیل داشت :

1. گروه نوشت خاموش شده بود.      2 . امروز اتفاقی با یکی از دوستان ذکر خیر اون آقای محترم شد که قصد داشتند سمپادیا رو مورد لطف قرار بدن.

پ.ن :

اولین فروم های سمپادی ، سمپادیا و نودتس بودند که همزمان شروع به کار کردند. (فروم کشوری)

سپندارمذگان

وقتي به شروع و چگونگي وقوعش مي انديشم ، بنظرم همه چيز گيج كننده و پيچيده می آيد!اما ظاهرا اين گيجی چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت “ضربه فرهنگی”را چنين تعريف كرده اند: “تغييراتی در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجی، سردرگمی و هيجان می شود.” اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجی و بی هويتی پی آمد آن چيزی نفهميديم! شايد افراد زيادی را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظAmerican اش تلفظ می كنند. اما تعداد افرادی كه از واژه دورود استفاده می كنند، بسيار نادر است! همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيارراحت تر از « بدرود » در دهان ها می چرخد. ما حتی به اين هم بسنده نكرده ايم!اين روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد ،تمدن و تفاخر می دانند. سفره هفت سين نمی چينند ، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام می ورزند!جشن شب يلدا را كه به بهانه بلند شدن روز، برای شكرگزاری از بركات ونعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند ، اما همراه وهمزمان با بيگانگان روز شكرگزاری برپا می كنند!همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش می دانند،اما حتی اسم ” سپندار مذگان ” به گوششان نخورده است.چند سالی ست حوالی۲۶ بهمن ماه (۱۴ فوريه) كه می شود هياهو وهيجان را در خيابان ها می بينيم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس وفانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد.از هر بچه مدرسه ای كه در مورد والنتاين سوال كنی می داند كه”در قرن سوم ميلادی كه مطابق می شود با اوايل امپراطوری ساسانی در ايران، در روم باستان فرمانروايی بوده است بنام كلوديوس دوم.كلوديوس عقايد عجيبی داشته است از جمله اينكه سربازی خوب خواهدجنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری رو قدغن می كند . كلوديوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشی به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار می شود و دستور می دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دخترزندانبان می شود .سرانجام كشيش به جرم جاری كردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود…بنابراين او را به عنوان فدايی وشهيدراه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق !”اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان ، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد ، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است ! جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايرانی دقيقا برابر است با ۲۹ بهمن ، يعنی تنها ۳ روز پس از والنتاين فرنگی !اين روز “سپندار مذگان” يا ” اسپندار مذگان” نام داشته است.فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان “روز عشق” به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سی روز حساب می كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند ، هريك از روزهای ماه نيز يك نام داشتند.بعنوان مثال روز نخست “روز اهورا مزدا”،روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه)كه نخستين صفت خداوند است،روز سوم ارديبهشت يعنی “بهترين راستی و پاكی”كه باز از صفات خداونداست،روز چهارم شهريور يعنی ” شاهی و فرمانروايی آرمانی”كه خاص خداوند است وروز پنجم ” سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمين است. يعنی گستراننده، مقدس ، فروتن .زمين نماد عشق است چون با فروتنی ، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكی می شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه برابر می شد، جشنی ترتيب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه ٬ مهر نام داشت و كه در ماه مهر، “مهرگان” لقب می گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يااسپندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همين عنوان می گرفتند. سپندار مذگان جشن زمين و گرامی داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا می كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه می دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده ، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت می كردند. ملت ايران از جمله ملت هايی است كه زندگی اش با جشن و شادمانی پيوندفراوانی داشته است ، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ ،نحوه زندگی ، خلق و خوی ، فلسفه حيات و كلا جهان بينی ايرانيان باستان است. از آنجايی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناييم شكوه و زيبايی اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بينی دچار می باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه می كنند. مردمانی كه چنين ديدگاهی دارند، متوجه نمی شوند كه ملت های ديگر شيوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسی عملكرد آنان بخوبی نمایان است.بعنوان مثال در حالی كه اين روزها مردم كشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف می زنند. همچنين مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.” اطلاع داشتن از فرهنگ های ساير ملل” و “مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها” دو مقوله كاملا جداست . با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بی اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايی برسيم، جايی ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!

برای اينكه ملتی در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگی تاريخی را از اوگرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگی يا نابودی ملت ها است. هويت هر ملتی در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی كه در تاريخ از جايگاه شامخی برخوردارند ، كسانی هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتری خود ، فرهنگ و اسطوره های باستاني خود را معرفی كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازانی كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشی است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشريت دارد. شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از ۲۶ بهمن (Valentine) به ۲۹ بهمن ( سپندار مذگان ايرانيان باستان ) منتقل كنيم. سپندارمذگان بر همه ی دختران و پسران ایران زمین شاد باد.

منبع: +