نوشتن اینگونه نوشته های حساسیت برانگیز خلاف مرامنامه ی سمپادیا می باشد.
با تشکر
نیما مضروب / مدیریت
نوشتن اینگونه نوشته های حساسیت برانگیز خلاف مرامنامه ی سمپادیا می باشد.
با تشکر
نیما مضروب / مدیریت
خداوند بينهايت است…
اما به قدر نياز تو فرود مي آيد،
به قدر آرزوي تو گسترده مي شود،
و به قدر ايمان تو كارگشاست.
حدود يك ميليارد نفر مسلمان دارن توي اين كره ي خاكي زندگي ميكنن.اون وقت اجازه ميدن و اجازه ميديم يه عده مسلمون بي گناه مثل مردم فلسطين زير حملات رژيم غاصب اسرائيل كشته بشن.
ميدونيد كه اسرائيل دوباره حملاتش رو شروع كرده.اون وقت سران عربستان اصلا انگار نه انگار كه برادراي دينيشون دارن زجر ميكشن.امروز صبح بچه ها تو مدرسه ميگفتن كه ديشب تلويزيون نشون داده كه يكي از سران عربستان با جرج بوش شراب ميخورده و مي رقصيده.
اگه هممون مسلمونيم پس چرا متحد نيستيم؟چرا اجازه ميديم با مردم بي گناه غزه اين طوري رفتار بشه؟ چرا اجازه ميديم آمريكا و اسرائيل همچنان به قدرت طلبيشون ادامه بدن؟ چرا اجازه ميديم اون خبرنگار عراقي رو شكنجه بدن؟ چرا؟
اگه متحد بوديم دنيا گلستون ميشد.
اگه متحد بوديم… .
اتهام، تقصیر؛ ناتوانی
– خوب!
– سعید تو اصلا نمی فهمی چی می گم! مثل همیشه..
تقصیر، اتهام؛ توانایی
-پسر تقلب نکن!
– با منی؟
– آره!
– آقا بببخشیدا! شما تو تربیت معلم درس خوندید؟
– بله، چطور..؟
– من چند از این مراکز تربیت معلم رفتم، نمیشه پیشنهاد بدید دیوارهاشو از این رنگ های قابل شستشو بزنن؟
– چرا؟
– از بس معلما روش تقلب نوشتن!
توانایی، اتهام؛ تقصیر
موسی هم چوپان بود..
اول چوپان بود، بعد پیامبر شد،
حقیقت این است که استعداد پیامبری و هدایت داشت،
هدایت عوام..
اتهام، توانایی؛ تقصیر
امام حسین، تنها ماند؛
عوام او را خواستند برای سروری،
او هم طلب عشق مردم را لبیک گفت،
ای کاش ای مردم می گذاشتند به شهر مقصد برسد،
سپس در عشق، خیانت می کردند،
حلقه ی مفقوده ی خیانت کجاست؟
شهوت؟ نفرت؟ ترس؟
نمی دانم، اما به نظرم الان امام حسین در شهر مقصدش است..
پیوست:
1- با عرض معذرت از دوستانی که اصل ضرب بلدن(!) دوحالت از تیتر باقی ماند، چرا که من نتوانستم قسمت mature contents وردپرس رو پیدا کنم..
2- اگر کامنت می دهید، کامنت های شما با دقت بررسی می شوند.. سعی کنید بی ربط به متن، کامنت ندهید..
من مهرداد متین پور فارغ التحصیل سال 79 از مدرسه شهید بهشتی (تیزهوشان) زنجان هستم.خیلی خیلی خوشحالم که به جمع شما وارد شدم.
اين شعر بسيار هم اميد وارانه است ! از اولش گفته باشم!!
بسيار شنيدم
كه ميگويند امروز
اولين روزاز باقي عمر توست
و چه خوشبينانه
و آينده نگر
نميدانند كه شايد امروز
همان اولين واخرين روز باشد
وديگر زمان باز نخواهد گشت
واين شيريني تلخي است
و تناقضي اثبات شدني
و هيچ كس چيزي نخواهد فهميد
جز من ….