درون ویرانم را ببین(!)

از سقف ویران شده ی مغزم….مرگ میچکد نم نم….درونم فرو ریخت….با همان سرعت که اشکم….چانه ام لرزان از بغض….سر من دردمند از غم….
پ.ن:هه….دیروز دوستان را پند میدادم….امروز بنگر به حال خویشتن!!!

برای ِ خودم!

“سلام… من پگاهم! تو کی هستی؟!”
حرفمو قطع می کنن، با “می دونم تو کی ای!” و بعد هم می گن من فلانی ام.
من می گم: “من چهره دیر تو ذهنم می مونه. تازه! روزی حداقل 3 تا اسم جدید یاد می گیرم! روزی 2 بار به مدت یه هفته باید اسم ت رو بهم بگی!!” و می خندم!
می خندن و می گن “خیل ِ خب!”
فردا، صبح، به 2 یا 3 نف آدم جدید هم سلام می کنم…
با روی گشاده و با لبخند…
“سلام”
از در مدرسه که میام تو، تا قبل از زنگ اول، با بیش از 100 نفر سلام و علیک می کنم…
و وقتی کسی می گه “پگاه”، درسته که دلم می خواد گوشامو بگیرم و داد بزنم “برین گم شین…” اما خب، لبخند می زنم و بر می گردم طرف ش و می گم “بله؟”
گریه؟ نمی کنم.
آخه گریه هام دیگران رو ناراحت می کنه…
می دونین؟ آدما دوست ندارن ناراحتی ت رو ببیننن!
البته، معنی این جمله این نیست که از ناراحتی ت ناراحت می شن و کاش ناراحت نباشی.
معنی ش اینه که، وقتی ناراحت بودی، لال شو! نمی خوان ناراحتی ت رو بهشون نشون بدی! عیش شون منقص می شه!
من، پگاهم.
مم… راستش رو بخواید، زنگای تفریح رو، دوست دارم تو کلاس بگذرونم!
زنگای عمومی ای که همه به حرف زدن و خندیدن می پردازن، یه کتاب تستی، چیزی، می ذارم روی پام و واسه خودم مساله حل می کنم!
هم کلاسی هام می دونن، یه دوست خوب اون ور خط دارم… وقتی گوشی م زیر جامیز باشه، بچه ها می گن “گوشی ت نور زد” که اس ام اس هام رو بخونم! همه می دونن وقتی با هیچ کس حرف نمی زنم، با اون یه نفر حرف می زنم. تازه، وقتایی که عصبانی باشم، آرومم می کنه، هر کی هست. چند وقت یک بار، یکی می پرسه “پگاه! اون کیه که بهش اس ام اس می دی؟!” و من می خندم!
می دونین؟
چند وقتیه با خودم و چند تا آدم محدود زندگی می کنم..
بقیه رم، با لبخند نگه می دارم…
زندگی گاهی، این طوری ش لذت بخش می شه…
تنوع ش هم، پای کتاب ها و رنگ روان نویس ها و دوست هایی که چند روز یک بار حالت را می پرسند…
باز هم، یاد دوست ها هستیم…
دوست های سمپادیامان، یاد ما هستند؟! (لبخند!)

فراخوان طراحی کارت تبلیغ سمپادیا

با سلام

قصد داریم یک سری کارت های تبلیغ سمپادیا رو چاپ کنیم. از کلیه داوطلبان علاقه مند دعوت میشه که طراحی های خودشون رو برای ما بفرستند تا بعد از انتخاب طرح های مناسب ، به چاپ برسه.

مواردی که باید رعایت بشه :

1.  این کارت ها در اندازه کارت ویزیت خواهد بود.
2. آدرس و نام 4 بخش یعنی فروم و مجله و وبلاگ انگلیسی و گروه نوشت باید روی کارت باشه.
3. فایل ها به صورت فایل تصویری + فایل psd (در صورت طراحی با فتوشاپ) فرستاده شود.
4. از آرم سمپادیا استفاده شود. برای مشاهده آرم می تونید به اینجا بروید.

برای ارسال فایل ها می تونید اون ها رو مستقیما به ایمیل info@sampadia.com یا جایی آپلود کنید و اینجا لینک دانلودش رو بزارین.

پی‌نوشته

graveyardپ.ن:
1. این روزها سال‌گرد تولد خیلی‌ها بود و هست. هر بار که سال‌گرد تولدمان فرا می‌رسد؛ یعنی یک سال دیگر به مرگ نزدیک شده‌ایم. ولی هنوز برخی متولد نشده‌اند و برخی مدت‌هاست که مرده‌اند. فرا رسیدن سال‌گرد تولد خیلی از دوستان را به آن‌ها تسلیت عرض می‌کنم.
2. یک داستان بامزه و آموزنده: یک بند از متن «گورستان» من به علت “توهین به اسلام” در مرکز کاشان سانسور شد. علت دقیق سانسور شدن در کامنت‌های این متن در بلاگ نشریه مشخص است. پیش‌نهاد می‌کنم حتمن به آن مراجعه کنید؛ برای رهایی از افسردگی مفید است.
3. «روز مرگ» یک عید است که هر سال در مکزیک جشن گرفته می‌شود. اما به عقیده‌ی من، ما هر روز آن جشن را با شکوه‌تر از مکزیک برپا می‌کنیم.

شعر

يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم                   گر كه در خويش شكستيم صدايي نكينم

پر پروانه شكستن هنر انسان نيست                     گر شكستيم ز غفلت من ومايي نكنيم

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم                   وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند                   طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

يادمان باشد اگر حال خوشي دست بداد               جز براي فرج يار دعايي نكنيم

وادی حیرت

وادی حیرت . . .

.

تو و اندام رعنایی، . . . که می دانی چه می گویم

من و احساس زیبایی، که می دانی چه می گویم

لبت لبریز لبخندی، …. که می دانم چه می خواهد

نگاهم پر تمنایی، …… که می دانی چه می گویم

کلامت مملو از رمزی،که می فهمم چه می گویی

صدایم پر تقاضایی،…. که می دانی چه می گویم

تنت سرشاراحساسی،.. که آتش می زند جان را

سرم سرگرم ِسودایی، که می دانی چه می گویم

در اقیانوس چشمانت، ……..سفر تا وادی حیرت

رسیدن تا به آنجایی، که می دانی چه می گویم

تو و پروانه و شمع و شراب و شعر و شیرینی

من و مشتی غزلهایی، که می دانی چه می گویم

تو و آن نکته سنجی ها، که از یک حرف می فهمی

من و ایهام و ایمایی،… که می دانی چه می گویم

تو و « کیوان » و پروین و هزاران اختر دیگر

من و شبهای یلدایی، که می دانی چه می گویم