من به خال لبت ای داروین گرفتار شدم!/1

سلام به همه دوستان.طاعات و عبادات قبول!

واسه بنده مدرسه و دیپلم تجربی که تموم شد داروین هم تموم شد.و همه کاری که ایشون کرده بود این نظریه زیست شناسیش بوده.یک سوم تحصیل کرده های این مملکت اگی تجربی باشن میتونن یک صفحه از بر بنویسن که داروین که بود و چه گفت و چه تحولی در زیست شناسی هوا کرد.و دو سوم بقیه تحصیل کرده های هر چی ! مملکت قد یه جمله می تونن بگن که بود و چه گفت.اما اون  یه جمله شاید انتخاب طبیعی یا بقای اصلح نباشه.بلکه این جملس که ادمیزاد از نسل میمونه!

از این مقدممه میگذرم. اما علاقه بنده به علوم انسانی باعث شد در دوران دانشجونسنگی! رد نظریه داروین رو توی اندیشه مدرن بزنم! اندیشه الان.اندیشه ادمای مدرن. ادمای متجدد. ادمای دور و برم.با شدت و ضعف مختلف اما محسوس.ادمای بعد داروین…در دنیای داروینی.

رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به مرکز این دستگاه فکری.هسته هر دستگاه فکری -فلسفی و منظومه فکری، انسان شناسیشه.نکته جیغ آورهمین جا بود! داروین زده بود تو خال و پی کاخ رو ریخته بود.پی و ریشه تفکر مدرن و متجدد و غربی و هر چی اسمشو میذارن. هسته هر جهان بینی و جهان سازی انسان شناسیشه .اونم دیگه به ظن خودش ادمیزادو تعریف کرده بود.

هسته تفکر مدرن، انسان شناسی داروینی بود.یک تعریف زیست شناختی از ادم.

در نتیجه تفکری با اصالت جسم.

جسمی حاصل از تکامل حیوانات دنیای داروینی.

منشا رفتار های یه حیوون چیه؟…غریزه.

و این آغار حضور کلیدی غرایز تو اندیشه غربی و مدرن بود. حضور کلیدی غرایز تو همه اندیشه ادمای مدرن.ادمای این قرن.تا امروز.سبک زندگی دهکده جهانی مدرن امروز. ادمای توی سریالا و هالبوود گرفته تا محصولات یه پاساژ.از اصالت جسم اصالت غریزه منتج میشه….

بنیان تفکر مدرن دو تا غریزه است.اول غریزه گرسنگی که واسه تامینش نظام اقتصادی هوا میشه برای محافظت از نظام اقتصادی نظام سیاسی و سایر نطام ها و سیستم ها ایجاد میشه. (نظریه مارکس).

با اصالت انسان داروینی . و اصالت جسم حیوانی. غریزه جنسی میشه رکن دیگه اندیشه قرن جدید. برای تامین غریزه جنسی ادمهای داروینی خانواده تشکیل میدن.و نظام اجتماعی شکل می گیره.و در این نظام بقیه علوم و هنر ایجاد میشه.(نظریه فروید)

پس اندیشه قرن جدید.اندیشه مدرن. بنیادش دو غریزس:

1.نظریه مارکس: بر گرسنگی

2.نظریه فروید: بر غریزه جنسی

اما میوه های درخت داروین ادامه دارد…


دست و پا ورقی:بنظرم شناخت و کالبدشکافی تفکر مدرن…داستان سقوطه…و گام اول مسمومیت زدایی از اندیشم…از فکرم…تا فرصت یگانه زندگیم هدر نره. به بیداری بگذره.

روزه که می گیرم زندگی با اصالت روح رو تمرین میکنم نه اصالت جسم.نه اصالت غرایز.از این نه گفتن لذت می برم.

کتاب‌های کنکوریتون رو دور نندازید!

میدونم همتون کلی کتاب دارید که برای کنکور خریدید. کلی هزینه کردید واسشون. خیلی‌هاشون رو خوندید بعضی‌ها رو نخوندید. بعد کنکور ۴ حالت وجود داره
۱. کتاب‌هاتون رو دور میندازید
۲. کتاب‌هاتون رو انبار میکنید
۳. کتاب‌هاتون رو میفروشید
۴. کتاب‌هاتون رو میدید به یک فرد دیگه

میخواستم پیشنهاد بدم هرکس که دلش میخواد کتاب‌هاشو به یک فرد دیگه بده تا هم اون استفاده کنه هم کتابا حیف نشن بیاد لیست کتاب‌هاشو بنویسه و شهر و ایمیلش رو هم بگذاره تا هرکس خواست بتونه برای دریافت کتاب تماس بگیره.

اگر هم حوصله اینکارا ندارید میتونید بندازید آشغالی ببره ولی توصیه میکنم به جای اینکار حداقل بدین این بازیافتی‌ها. کلی وزن کتاباست. کلی کاغذ ازش بازیافت میشه. فروختنشون هم ممکنه میتونید تو تهران ببرید خیابون انقلاب میخرن ازتون ولی خب خیلی ارزون میخرن. اونقدرا ارزش نداره کتابای به اون سنگینی!

چقدر خنده داره…

چقدر خنده داره که نیم ساعت عبادت به درگاه

خدا دیر و طاقت فرساست ولی 90دقیقه بازی یک تیم

فوتبال مثل برق و باد میگذره.

چقدر خنده داره که 20هزار تومان کمک در راه خدا

مبلغ هنگفتیه اما وقتی با همون مقدار به خرید میریم

کم به چشم میاد .

چقدر خنده داره که نیم ساعت عبادت در مسجد طولانی

به نظر میاد اما دوساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره.

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون

به وقت اضافه میکشه لذت میبریم و از هیجان

تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم

دعا و خطابه ونیایش طولانی تر از حدش می شه

شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم.

چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلوی

یک کنسرت یا مسا بقه رو رزرو کنیم اما به

آخرین صف نماز جماعت تمایل بیشتری داریم .

چقدر خنده داره که همه مردم بدون این که به

چیزی اعتقاد پیدا کنن و یا کاری درراه رضای

خدا انجام بدن میخوان به بهشت برن .

چقدر خنده داره که وقتی جوکی از طریق پیامک یا ایمیل

به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگل

انداخته شود همه جا را فرا میگیرد اما وقتی سخن و

پیام الهی رو میشنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن

اون فکر میکنیم .

این طور نیست ؟

دارید می خندید؟

دارید فکر می کنید؟

این حرفها رو به گوش بقیه برسونید و از خدا

سپاسگذار باشید که او خدای اعلا و دوست داشتنی است.

که با همه ناشیگری بنده هاش بازم مارو رها نکرده.

پس یک یا علی بگوئیم وبرای او پاشیم تا در آن دنیا

شرمنده نباشیم .

آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواید این حرفا

رو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون

پاک می کنید به خاطر اینکه……

روزهای کودکی

می خواهم برگردم به روزهای کودکی…

آن زمان که پدر تنها قهرمان بود…

عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد…

بالاترین نقطه ی زمین شانه های پدر بود…

بدترین دشمنانم خواهر و برادرم بودند…

تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود…

و معنای خداحافظ فقط تا فردا بود…

محبت خدا به بنده اش

خدا : بنده ی من نماز شب بخوان…یازده رکعت است

بنده : خدایا خسته ام.نمی توانم…

خدا : بنده ی من دورکعت نماز شفع و یک رکعت

نماز وتر بخوان…

بنده : خدایا خسته ام برایم سخت است نیمه شب بیدار شوم…

خدا : بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان…

بنده : خدایا سه رکعت زیاد است…

خدا : بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان…

بنده : خدایا امروز خیلی خسته ام ! راه دیگری ندارد ؟!

خدا : بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو

به آسمان بگو یا الله…

بنده : خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم

خواب از سرم میپرد…

خدا : بنده ی من همان جا که دراز کشیده ای

تیمم کن وبگو یا الله…

بنده : خدایا هوا سرد است نمیتوانم دستانم را از

زیر پتو بیرون بیاورم…

خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما برایت نماز

شب حساب میکنیم…

بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد…

خدا : ملائکه ی من ببینید انقدر ساده گرفتم اما

او خوابیده است.چیزی به اذان صبح نمانده .

اورا بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است…

امشب با من حرف نزده…

ملائکه : خداوندا دوباره اورا بیدار کردیم ولی او خوابید…

خدا : در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست…

ملائکه : پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود…

خدا : اذان صبح را میگویند.هنگام طلوع آفتاب

است ای بنده ی من…بیدار شو نماز صبحت قضا

میشود..خورشید از مشرق سر بر می آورد…

ملائکه : خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی ؟

خدا : او به جز من کسی را ندارد…شاید توبه کند…

بنده ی من هنگامی که تو به نماز می استی من آن

چنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم…َ

پنجه ی تو

صدا صدا صدای تو
نفس نفس دویدنت
گشودن در دلم
به سوی او دویدنت

****

نگاه من به سوی تو
نگاه تو به سوی او
چه بوده اشتباه من
خودت بگو خودت بگو!

****

رها کنم جان و تنم
تا که کنم فدای تو
هر نفس این دل من
ندا و نغمه های تو

****

به یاد تو گریه ی من
به دست او پنجه ی تو
شب و خیال و خلوتم
به یاد بوسه های تو

****

قطره ی اشک چشم من
به یاد تو شده روان
این دل پر حرارتم
پی دلت دوان دوان!

****

اگرچه تو روی ز من
اگرچه ترک من کنی
ولی به یار خود بگو
که با دلش چه میکنی!

ح.م ویسایک
9 خرداد 92