نيمكت

ليلي گفت: دلم زندگي مي خواهد، ساده، بي تاب، بي تب.
خدا گفت: اما من تب و تابم. بي من مي ميري…

ليلي نام تمام دختران زمين است، عرفان نظر آهاري، نشر صابرين

يه چيزي تو دلم مي ره بالا و مياد پايين. راستش، عين وقتيه كه دستتو مي گيري زير آب خيلي داغ و يك لحظه طول مي كشه تا بفهمي داغه يا سرد…
مي نويسم: تو دلم آتيش روشنه!
واسه خاموش كردنش مي رم تو يه پارك، رو يه نيمكت كه پشت درختا قايم شده مي شينم. آسمون داره كم كم رنگ عوض مي كنه و من همون جا، تو خلوت خودم، جايي كه كسي منو نمي بينه و من همه رو مي بينم، مي شينم.
مي نويسم : دلم گرفته…
نمي دونم واسه كي نوشتم. add recipient رو مي زنم و دو نفر رو انتخاب مي كنم. اس ام اس مشابه رو براي هر دو مي فرستم…
يه كاغذ در ميارم و حرفاي رهگذرا رو مي نويسم. هر چي كه برسم. هر چي كه بشنوم.
دو تا پسر رد مي شدن و يكي به اون يكي گفت “فردا باهاش قرار بذار. منم يه جوري اتفاقي ميام اونجا!”
يه پيرزن و پيرمرد اون طرف تر نشسته بودن. نوه شون اون طرف تر بازي مي كرد. در مورد عروس شون حرف مي زدن. پيرزن مي گفت “من مثه دخترم دوستش دارم… اون منو دوست نداره!”
دو تا دختر هم سن و سال خودم با خنده هاي بلند از جلوم رد مي شدن. يكي شون به اون يكي گفت “احمق”!!
چند دقيقه بعد 4-5 تا پسر جوون اون طرف تر، واستادن. يكي شون داشت مي گفت “ننه باباش بردنش ترك!”
چند دقيقه ي بعد يكي ديگه شون فرياد زد “داري مي ري خواستگاري يعني؟؟”
تاريك تر شد. خلوت تر. تنها، همون جا، نشسته بودم. هم چنان.
هندزفري گذاشتم توي گوشم و lost highway رو گوش دادم (Aaron).
اس ام اس اومد، و صداي آهنگ رو قطع كرد. آهنگ رو pause كردم. يك دختر كم سن تر از من، با يك آرايش تند، دست در دست يك پسر كمي بزرگتر از من قدم مي زدن. قدم هاي آروم.
به وضوح شنيدم كه دختر گفت “اگه كسي ببينه؟” پسر گفت “كسي اينجا نيست!” دختر گفت “خب مگه فردا نمياي پارتي؟” پسر گفت “چطوري تا فردا صبر كنم؟”
وسايلم رو جمع كردم و از پشت درخت تو تاريكي گم شدم…

به نام او!

دوستان، نويسندگان و بازديدكنندگان عزيز سمپاديا،
در كمال تاسف و تاثر، خبر فوت مادر دوست خوبمون، بيتا رو به اطلاعتون مي رسونم.
امروز، مراسم سوم ايشون در مسجد امام رضا (واقع در اشرفي اصفهاني) برگزار شد و روز جمعه هم همون جا و ساعت 2 و نيم تا 4 مراسم هفتم ايشون هست.
هيچي در توانم نيست كه بگم در اين مورد.
اميدوارم با بودن كنارش بتونيم اگر تسلي نه، تكيه و پشتيبانش باشيم. و در غم هاش شريك بوديم و هستيم و خواهيم بود.
اميدوارم كه خدا بهش صبر و شكيبايي بده براي تحمل اين درد بزرگ…

مجله آنالوگ سمپادیا/طرح و برنامه

لطفا قبل از خواندن این پست، پست قبلی من را در این زمینه درباره زمینه ها و اهداف کلی مجله از اینجا بخوانید.

نحوه اجرا

تعداد صفحات و قطع کاغذ
سه راه پیش رو داریم:
1- روزنامه دیواری: که مراکز در کلاس ها یا راهرو این مجله را نصب کنند اما پرینت کاغذهای بزرگ برای مدارس سخت است. چسباندن کاغذها کنار هم جالب نیست!
2- مجله جلد دار: این نوع مجله باید حداقل 7 صفحه + جلد باشد. این فشار زیادی بر روی ما وارد می کند که این صحفات را در مدت کم پر کنیم، پس باید فاصله ی بین چاپ دو مجله رو زیاد کنیم که مطالب نویی خود را از دست می دهند.
3- خبرنامه: این نوع از نشریه از یک صفحه پشت و رو شروع می شود، و می تواند مانند روزنامه هم زیاد شود. مشکل صحافی هم ندارد نباید دو ساعت مسئول تکثیر مدارس را توجیه کنیم که ترتیب صفحات کدام است!
تعداد صفحات هم یک صفحه A4 پشت و رو که حداکثر مطالب درست و حسابی را داشته باشد مناسب است. هم بیشتر امکان تکثیرش هست،هم بعدها می شود اضافه اش کرد به مانند روزنامه!
کم بودن و خلاصه بودن هم رغبت مدارس نسبت به توزیع مجله زیاد می کند هم شانس خوانده شدن را!

فاصله زمانی چاپ
فکر می کنم هر هفته، یک شماره بهتر باشد. این جوری نو بودن مطالب می تواند خودنمایی کند.


مسئولیت ها:
1- سردبیر: پیشنهاد ما دکتر میرزایی دبیر ادبیات پیش دانشگاهی مرکز کرج است که با رایزنی ای که کردیم آمادگی خودش رو اعلام کرده است. ایشان استاد با سابقه دانشگاه است و چندین کتاب کنکور و غیر کنکور دارد و مهم تر از همه سابقه کار در روزنامه های مختلف را دارد.
2- اجرا و طراحی: من و عرب حاضریم کارهای مربوط به طراحی صفحات و هماهنگی مطالب را انجام دهیم. (اگر شما می توانید بسم الله)
3- مدیر مسئول: فعلا نداریم. و اگر نداشته باشیم بهتر است! زیرا وابسته به کسی یا چیزی نمی شویم برای مطالبمان!
4- هماهنگ کننده: در هر مرکز ترجیحا دو نفر پیگیر کار نشریه می شوند. از چاپ و توزیع تا دریافت نظرات به صورت میدانی. مهمترین مسئولیت هماهنگ کننده ارسال خبرهای مهم مرکز خود برای مجله است تا دیگران از آن اطلاع یابد.

( آمادگی خود را در نظرات به عنوان هماهنگ کننده در هر شهر اعلام کنید، که از همین الان تکلیف روشن باشد)

5- روابط عمومی: پاسخ به نظرات ایمیل شده و چک کردن مقالات ارسال شده و هماهنگی مجله با محیط بیرون.

خط زمانی (تایم لاین)
خط زمانی یعنی ساختار زمانی ای که برای چاپ هر نسخه باید طی کنیم. پیش نهاد من این است:

شنبه: چاپ – انتخاب موضوع کلی شماره بعدی
یک شنبه: انتخاب مقالات و نوشته ها و اجرای آن ها در رایانه
دوشنبه: انتخاب مقالات و نوشته ها و اجرای آنها در رایانه
سه شنبه: دادن نسخه پیش نویس به سردبیر و درخواست نوشتن سرمقاله مرتبط
چهارشنبه: خواب و استراحت!
پنج شنبه: نهایی سازی مجله و ارسال به مدارس و ایمیل هماهنگ کننده ها
جمعه : خواب و استراحت!
متاسفانه برنامه کاری ما و آقای میرزایی هماهنگ نیست ولی سعی می کنم که جای 4شنبه و 5شنبه رو عوض کنم.

نحوه تمرکز مطالب
با توجه به حجم کم یک شماره نسبت به زمان اجرا، بهتر است بیش از نیمی از مطالب مربوط به یک موضوع خاص باشد. مثلا سرمقاله و مطلب اصلی و چند تا مطلب مرتبط مربوط به یک موضوع باشد.

ستون های پیشنهادی
1- سرمقاله: نمی شه حذفش کرد!
2- مقاله اصلی: روی صفحه
3- “ای شیطون..!” : در این ستون سوتی ها و یا نکات جالبی که از فردی دیدیم،می توانیم اضافه کنیم.
4- “نیازمندی ها” : اشاره به کمبود های مدارس با استفاده از طنز
5- مقاله دوم و سوم: مقاله ای به اندازه نیمی از مقاله اصلی که در پشت صفحه است.
6- اخبار مربوط به همایش پژوهشی هریک از مدارس سمپاد با اختصاص یک باکس مساوی به هر مرکز
؟- شما پیشنهاد بدهید!

همه مطالب به غیر از سرمقاله می توانند از مطالب ارسال شده توسط دیگران انتخاب شوند.

مسئولیت هایی که می بینید می توانید به عهده بگیرید یا فردی می شناسید، بسم الله.. ببینید، شاید بگویید که استقبال نمی شود یا به هدفمان نمی رسیم.. باید تلاش کرد، چشم بسته که نمی شود در این مورد نظر داد.

این پیشنهادات ما برای اجرای نشریه است، که لزوما تصویب شده نیست. نظرات خود را اعلام کنید و جاهایی که کمبود می بینید رو با پیشنهاداتتون پر کنید، تا ادامه کار نشریه رو نهایی کنیم.

سرخط

شروع مي‌كنم به نوشتن مينويسم، يكسره مينويسم از عشق، از غروب سردي كه در آن دل كندن را تجربه كردم مينويسم از وفاي بي‌وفايان، از تنها شدن، از ديوانگي، از قلب يخ‌زده‌ام، از عشق مرده‌ام مينويسم و همچنان اشكهايم بر گونه‌ي سردم فرو مي‌چكد و دل شكسته‌ام از تنهايي بيداد مي‌كند. از اين همه غربت دل سنگ به درد آمد و سنگ شكست اما او نديد، آسمان را غم گرفت و هاي هاي گريست اما او اشكهايش را نديد، مرغان عشق آواز تنهايي سر دادند و ناليدند اما او بازهم نشنيد گويي دل ندارد يا شايد هم غرورش بر دلش حاكم است. نميدانم راز او چيست ميخواهم بدانم در جست و جوي آنم اما نميدانم، حسي از درون مرا ميخواند، گويي زمان طلوع فرا رسيده گويي تمام غصه‌ها پايان يافته است گويي او بازگشته انگار هميشه با من است او را ميبينم نزديك من است، خيلي نزديك است دستم را به طرفش دراز ميكنم به سويش مي‌دوم اما در ميان راه، زمين خوردم، گويي از خوابي هزار ساله برخاستم آري همه‌اش رويايي بيش نبود، آه چه زماني است كه دستم را به طرفش دراز كنم و دستم را بگيرد چه زماني‌است كه در راه رسيدن به او زمين نخورم و چه زماني است كه اين رويا حقيقت باشد…!

مجله آنالوگ سمپادیا!

(قبل از شروع از همه نویسنده های عزیز می خوام که مراعات این پست رو بکنند! این پست مربوط به من نیست، بلکه حاصل هم فکری من و یکی از رفقا برای بقای این سایت و سمپاد است! من فقط بیان کننده این ایده هستم. با دقت بخوانید و نظرتون رو بگید)

بسم الله الرحمن الرحیم (0)

حقیقت این است که در حال حاضر وضعیت المپیادی ها و خوارزمی ها (1) در مدارس سمپاد رو به افول است، دلیل آن هم فشار وزارت خانه [بیمار و آشفته و پیر] آموزش و پرورش برای تاثیر معدل های نهایی در کنکور سراسری است، این شاید مهمترین دلیلی باشد که قابلیت ریسک افراد را برای شرکت در المپیادها و جشنواره های پژوهشی کاهش می دهد. دلایل دیگری هم هست که ما را بر آن می دارد که ایده ای را که در ادامه خواهم گفت اجرا کنیم:

مجله سمپادیا!

محوریت: خلاقیت و پژوهش

گروه مخاطبین: فعلا در گروه مخاطبین مورد نظر ما، المپیادی ها و دوستان پژوهشی هستند.

کاربردها:

1- هماهنگی و ایجاد حس رقابت در میان مدارس سمپاد در زمینه خلاقیت و پژوهش
2- جایگاهی برای تمرین فرستادن مقاله های علمی(2) به مجله های معتبر
3- ارزیابی قدرت پژوهش و علم المپیادی های سمپاد سراسر کشور
4- راهنمایی دادن به دوستان پژوهشی (3)
5- ارسال طرح ها و مقالات به مسابقات بین المللی با کمک انجمن مخترعین ایران و دیگر نهاد هایی که ارتباط داریم.
6- تریبونی برای سمپادی ها برای رساندن حرفها به مسئولان سمپاد (4)
7- تفریحات سالم! (5)

گستره فعالیت: پیشنهاد ما این است که چون هر یک از رفقای این سایت از یک شهر است، نمونه ای از پیش شماره ای که به عنوان اولین شماره طراحی و اجرا می شود را به مدیر مدرسه خود نشان دهد، با هماهنگی ای ساده می توانیم این مجله را بنا به وسع هر مدرسه در آن مدرسه رایگان پخش کنیم. (6)

پس به این صورت از هر مدرسه 2 نفر (ترجیحا، برای کمتر شدن فشار کار) مسئول هماهنگی های این مجله می شوند و نحوه انتشار و جمع آوری مقالات را بر عهده می گیرند.

فواید:

1- اعتبار بخشی و دادن مقبولیت عام به این سایت
2- آگاهی سمپادی ها از آخرین اخبار و فوت و فن های شرکت در مسابقات.
3- ایجاد جایی برای مطرح شدن افراد با استعداد با استفاده از مقاله هایشان
4- آگاهی سمپادی ها از جشنواره های پژوهشی و فعالیت های دیگر مدارس
5- مطرح کردن سمپاد در ادارات آموزش و پرورش و سازمان های دیگر با استفاده از اطلاعات این مجله (7)

چرا؟

راستش را بخواهید، من و دوستم عرب، که در این مقاله “ما” بیان شده، در مقطع پیش دانشگاهی هستیم. وضعیت مدرسه خودمان و دیگر مدارس سمپاد را نسبت به اولین سالی که وارد سمپاد شدیم بسیار عصف ناک می بینیم! خیلی ها افتخارشان شده آی پاد نانو ، پی اس پی صورتی، موبایل های عجیب یا کل کل با معلم ها(البته نه هر معلمی! مثلا ما معلمی در مدرسه مان داریم که 1 دکتری و 2 فوق لیسانس داره، ولی می خواهند ضایع اش کنند، آن هم در تخصص خودش!)،فقط غرور، پر رویی.. جو بدی بر مدارس ما حاکم شده است. وقتش است که کاری بکنیم، سال دیگر دیر است، همیشه بهترین وقت حال حاضر است. این مجله چون چاپش هماهنگ در سراسر مدارس خواهد بود(8)از نظر به روز بودن و نو بودن می تواند جای خود را باز کند. برای هماهنگ کننده ها فکر می کنم هفته ای 2-3 ساعت وقت می گیرد. پس فکر می کنم هفته ای 2-3 ساعت برای یک تلاش صادقانه و هدفمند زیاد نباشد.

واقعا این محمد آقای مطهری خیلی واسه این سایت و سمپادیا خرج کرد و زحمت کشید، حیف است که این ارزش این سایت فقط در حد فرستادن پست و بحث های تکراری در مورد “دختر و پسر” و سر کار گذاشتن ها در فروم نادیده گرفته شه!

اگر می بینید که نمی توانید پایگاهی برای این مجله پیدا کنید من دفتر دائمی جشنواره پژوهشی مرکز پسرانه کرج (روبروی سایت کامپیوتر با متراژ مکفی:دی) رو پیشنهاد می کنم!

پ ن:

0- پیامبر (ص) : هر کار بزرگی با بسم الله شروع نشود،به سر انجام نمی رسد.
1- دیگه دیدم خوارزمی ای که نمی شه! بر وزن المپیادی!
2- و غیر علمی
3- در این جنگل وزارت خانه ی بیمار گم می شوند، مثلا در جشنواره خوارزمی.. مثلا من یک سال طول کشید سر و ته خوارزمی رو فهمیدم!
4- آقاجان، آن مجله رسمی سمپاد فصل نامه است، آن هم نامه های 6ماه پیش را چاپ می کند!!
5- این مورد با پیشنهاد دوستان محدوده بندی می شود!
6- بعدا در زمینه نحوه اجرا و طراحی مجله بحث می کنیم
7- حقیقت این است که حتی بسیاری از مدیران آموزش و پرورش نمی دانند سمپاد چیست!
8- یعنی فایلش را برای هماهنگ کننده ایمیل می کنیم

مادربزرگ

ظاهرا همه چیز مثل گذشته ست. به  جز یه نفر.

ما سعی میکنیم نشون بدیم دیگه بسه.

ما تلاش میکنیم به جای غم و غصه به بقیه بگیم حالمون خوبه.

حس کردن غم آلودی فضا برای ما، نه تنها آسونتر از خوردن آب بلکه آسونتر از نفس کشیدنه.

دقیقا شش شنبه از اون شنبه لعنتی میگذره.

دقیقا شش هفته و پنج روز میگذره، از اون شب احیایی که من برای خوب شدنش با دعای توسل از امامامون کمک خواستم.

کمک خواستم. کمک.

چیز خیلی زیادیه؟؟؟

اما اونا در عوض جاش رو برامون حسابی خالی کردن.

شش شنبه میگذره و ما مشکی میپوشیم، در عزای مادربزرگ.

و من دیگه جرئت باز کردن کتاب ارتباط با خدا رو ندارم…