من توي اين سايت كاملا جديدم و اولين باره كه مطلبي رو ميفرستم.
تصميم گرفتم توي اولين پستم در مورد موضوعي صحبت كنم كه چند ماهي ميشه خيلي سر وصدا به پا كرده يعني قانون جذب.
يعني ميشه؟يعني واقعا ممكنه براي رسيدن به چيزايي كه ميخواي قانوني وجود داشته باشه كه اگه در راه صحيح ازش استفاد كني تو رو خيلي راحت به خواستت برسونه؟
براي پاسخ به اين سوالات من مراجعه كردم به كتاب قانون جذب اثر مايكل لوسير.
اول از همه تعريف قانون جذب:
در زندگي همان چيزهايي را به سوي خود جذب ميكنم كه انرژي وحواس و توجهم را به ان معطوف ميكنم,چه انرا بخواهم چه انرا نخواهم.
توضيحاتي در مورد اين قانون:
ذهن مانند باغي است كه در آن يا گل ميرويد يا علف هرز. با استفاده از قانون جذب شما در زندگي، افراد، ايدهها و موقعيتهايي را به سوي خود جذب مي كنيد كه با افكار غالب شما هماهنگ هستند. هنگامي كه اهداف شما از مغناطيس اشتياقتان سرشار شد به چيزي دست پيدا ميكنيد كه مردم به آن شانس ميگويند. هر چيزي را كه عميقآ باور داشته باشيد برايتان به واقعيت بدل ميشود. شما آنچه رام كه ميبينيد باور نميكنيد، بلكه آن چيزي را ميبينيد كه قبلا به توان يك باور انتخاب كردهايد. پس بايد :
باورهاي محدودكنندهاي را كه مانع موفقيت شما هستند شناسايي كنيد. آنها را از بين ببريد .
نحوهي عملكرد شما هميشه با زيربناييترين ارزشها و اعتقاداتتان هماهنگ است. آنچه براستي ارزشهايي را كه واقعآ به آن اعتقاد داريد بيان ميكند. ادعاهاي شما نيست بلكه گفتهها، اعمال و انتخابهاي شما به ويژه در هنگام ناراحتي و عصبانيت است .
هر چيزي كه ذهن خود را به آن مشغول سازيد در زندگيتان واقعيت پيدا ميكند. هر چيزي كه روي آن تمركز كنيد و مرتبآ به آن بينديشيد در زندگي واقعي شكل ميگيرد و گسترش پيدا ميكند. بنابراين بايد فكر خود را بر چيزهايي متمركز كنيد كه در زندگي واقعآ طالب آن هستيد. قانون احساس .
شما در فكر كردن، درك كردن و تصميم گرفتن صددرصد احساسي عمل ميكنيد. با احساستان تصميم ميگيريد و با عقلتان توجيه ميكنيد .
از آنجايي كه كنترل افكارتان در دست خودتان است، خوشبختي شما نيز بستگي به ميزان ارادهي شما در كنترل افكارتان دارد. قانون جايگزيني .
ذهن خودآگاه شمادر آن واحد فقط ميتواند يك فكر را در خود جاي دهد، يا مثبت يا منفي. شما ميتوانيد با جايگزين كردن افكار مثبت به جاي افكار منفي به خوشبختي دست يابيد .
ممكن است نداني، اما قانوني مقتدر در زندگي تو سرگرم كار است كه قانون جذب نام دارد و همين الان در حال جذب افراد و مشاغل و موقعيتها و ارتباطات در زندگيات است. اين عالي نيست؟
با استفاده از قانون جذب :
ثروتت را افزايش ميدهي. زوج دلخواهت را پيدا ميكني، شغل دلخواهت را مييابي، به اهدافت ميرسي، از جذب آنچه نميخواهي جلوگيري ميكني .
من كه خودم شخصا به اين قانون اعتقاد كامل دارم چون تا حال صدها بار چيزهاي مثبت و منفي رو براي خودم جذب كردم
اميدوارم شما بهترين چيزهارو براي خودتون جذب كنيد.
برچسب: ذهن
خسته
بازم شروع شد: صبح ساعت 5/4 ساعت زنگ ميزنه بيدار ميشم ميبينم هنوز هوا تاريكه خوابم مياد شب تا دير وقت بيدار بودم و بعدش ميزنم پس كلهي ساعت و ميگيرم ميخوابم. نيم ساعت ديگه دوباره زنگ ميزنه ايندفعه يادم ميافته 3 تا امتحان دارم از ترس اينكه نمرهام بد بشه بيدار ميشم كتابا رو ميذارم جلوم: عربي، فيزيك، زيست! واي همش تو يه روز امتحانه، فيزيكو باز ميكنم ميذارم كنار. خيالم از اون راحته، عربي رو باز ميكنم ميبينم هيچي بلد نيستم حال خوندنش رو هم ندارم اونم ميره كنار زيستو باز ميكنم يكي دو صفحه ميخونم بعد دوباره يادم ميافته: ديوونه امتحان صفر ميگيري بشين بخون. ايندفعه مثل آدم اول تستهاي فيزيكم رو ميزنم بعدش عربيرو ميخونم زيست هم ميمونه تو مدرسه بخونم. پا ميشم برم مدرسه اينقدر خستهام كه ناي راه رفتن ندارم. وقتي ميرسم هركي از يه طرف: كلاسهاي المپياد چي شد؟ مداركتو آوردي واسه ثبت نام ليگ علمي؟ نشريه چي شد؟ كي چاپ ميشه؟ پروژهي نجوم چي شد؟ و هزارتا سؤال بيجواب ديگه كه من بدبخت بايد به همشون جواب بدم. مگه من چند نفرم آخه؟ چقدر توانايي دارم؟ با همهي اين افكار پريشون و در به در ميرم سر اولين امتحان يعني فيزيك: عرض 20 دقيقه مينويسم ميام بيرون و ميرم دنبال جواب همين سؤالات بيجواب. زنگ تفريحم با اعصاب خورد كني ميگذره زنگ دوم امتحان زيست هيچي نخوندم ميرم سؤالا رو نگاه ميكنم ميبينم بلد نيستم چندتاشو اونايي رو كه بلدم مينويسم ورقه رو ميدم. ساعت سوم هم همينطور با بديختي سپري ميشه با اين تفاوت كه عربي رو خراب نميكنم اما مسئولين اينقدر اعصابم رو خورد ميكنن كه دقيقهاي هزار بار آرزو ميكنم كه اي كاش امتحانمو صفر ميگرفتم اما اينا اينطور نبودن بعضي وقتا هم آرزو ميكنم زودتر از اين مدرسهي جفنگي بيام بيرون! ساعت 1 زنگ ميخوره تا 5/1 الافيم بعدش كلاس كامپيوتر داريم كه اونم مسخره بازي تمام محسوب ميشه.
ساعت 5/3 خسته و كوفته ميرسم خونه بايد به سؤالات بي در و پيكر و سين جيمهاي مامانم جواب بدم باهاش كل كل كنم بعدشم در اتاقمو بكوبم بهم و تا شب نيام بيرون. بعد از اينكه حالم خوب ميشه ميشينم درسامو ميخونم بازم يه خوردهاش ميمونه واسه صبح ميرم سراغ كامپيوتر يه ساعتي باهاش مشغول ميشم بعدشم كار هميشگي يعني: نجوم. تا ساعت 1 شب اينطوري ميگذره غذايي كه مامانم مياره تو اتاقم هم بيشتر از نصفش ميمونه و خسته وبيحال لاي كتابام خوابم ميگيره. هزارتا فكر دارم: فكر اون، فكر درسام، المپيادم فكر اينكه اينهمه درس ميخونم بازم مامانم ميگه نديدم درس بخوني و هزارتا فكر ديگه كه داره عذابم ميده. حالا شما بگيد مگه يه آدم چقدر ظرفيت داره؟!!! اين برنامه يك روز من بود حالا بشينيد به حال من گريه كنيد!