* مطلب دوبخش است. بخش اول را در صفحه اصلی وبلاگ (مطلب سوم) بخوانید و قسمت بعدی را در اصل مقاله.
فكر ميكنم اطلاعات حضرت انور جناب عالي از خروجيهاي عزيز مدرسهی علامه حلي ( كه چند سالی محصّلش بودم و چند ماهي است معلّمش هستم) چند وقتي است به روز نشده و پُرِ پُرش مربوط است به بچههاي دهه هفتاد. اما از حال امروز مدرسه اگر بخواهيد، بايد عرض كنم كه اوضاع و احوال خيلي خراب است! چند روز پيش با يكي از مشاورين مدرسه صحبت میكردم. ميگفت: “تعداد دختربازهاي مدرسه سر به فلك ميزند و اگر خوب در مدرسه بگرديم، ميتوان بيش از انگشتان دو دست و دو پای یک انسان سالم بچهی اهل حالِ سيگاري پيدا كرد.” خلافهاي سنگينتر را عرض نميكنم چون ممكن است خانواده رد شود و آن وقت بدآموزي دارد.
نامه ای از طرف چند فارغ التحصیل که به دلیل لحن نسبتا شدید آن بهتر است خودتان بخوانید. مطلب در قالب یک فایل pdf است و باید از این آدرس دانلود کنید. (113 کیلوبایت)
3. شب هفت گرفتن برای مرده ای که هفت کفن پوسانده
ما هم دانشآموز تیزهوشان بودیم، در همسایگی سیدالکریم(سلامالله علیه). معلمانمان قرار نبود متخصصان زمان ولیعهد باشند. گاهی پیش میآمد که اصلاً شک میکردیم قرار بوده است معلم باشند! از درس عربی بگیر که از زور کمبود معلم یکی از معاونین مدرسه کتاب گام به گام عربی را جلد روزنامه کرده و سر کلاس میآمد و از روی آن جوابهای بچهها را چک و خنثی میکرد تا معلم شیمی که سال قبل مسئول آزمایشگاه بود و از پس سؤالهای بچه ها در آزمایشگاه هم بر نمیآمد. از معاون مدرسه که یک نظامی بود و نماینده کلاس را ارشد صدا میکرد و اگر پا میداد در فحش دادن هم کم نمیآورد، بگیر تا معلم هندسه که سر کلاسش بچه ها دیکته پای تخته ای مینوشتند و قاه قاه میخندیدند. از معلم دیفرانسیل که مدرس قلمچی بود و رسماً میگفت مدرسه ما میآید تا اسمش مدرس تیزهوشان باشد، بگیر تا معلم گسسته که از کله سحر تا بوق سگ دانش آموز خصوصی داشت و پر واضح است که این هر دو که یک پایشان تهران بود و پای دیگرشان شهرستان، فرصت نمیکردند تا منظم سر کلاس بیایند. البته در نتیجه این یک خط در میان آمدن هم واضح بود اگر یکی از بچه ها نداند این S کشیده علامت انتگرال است! از… بگیر تا…؛ از… بگیر تا… از اول راهنمایی بگیر تا آخر پیش دانشگاهی که ما دانشآموز تیزهوشان بودیم.