دوباره سمپاد و خوب و بدش
پ.ن : کتمان نمی کنم که این سمپادی بودن گوشه ای از هویتم است( این گوشه خیلی خیلی ناچیز است شاید اندازه یک اپسیلون، اما بالاخره هست) اما فکر می کنم همه ما اگر مدرسه مان را دوست داشته باشیم این هویت را کم یا بیشتر با خودمان داریم.
عاقلانه – سمپاد
چند وقت پیش از برادرم که خودش یکی از مجربین ( دانش آموخته و معلم ) آنجاست پرسیدم : ” شنیدم قراره سمپاد منحل بشه ؟” برق خوشحالی در چشمانش موج زد و گفت :” امیدوارم ! ”
سمپادی و شریفی بودن
دانشگاه پرینستون هرسال یه مراسم گردهمایی برای همه فارغالتحصیلان دارن که قبلا مفصل راجع بهش نوشتهام. هرسال جمع میشن و کلی خوشگذرونی میکنن. کلی از ساختمونهای دانشگاه، سالنها، شهریه بعضی دانشجوها، وسایل آزمایشگاهها یا حتی مجسمه تو محوطه دانشگاه هدیه همین فارغالتحصیلاست. تو فاصله یک ربع بیست دقیقهای اینجا دانشگاه راتگرز هم هست که دانشگاه ایالتیه. شاید بشه گفت اسم و رسمی که پرینستون داره اونجا نداره ولی خیلی رشتههای خوب داره. دانشجوهای اونجا هم بهش افتخار میکنن. لباسهای با آرم دانشگاهشون رو میپوشند و آرم دانشگاه رو میزنن به ماشینشون. مطمئنم هر دو دانشگاه بهم متلکهای زیادی میگن ولی اینو هم مطمئنم که فارغالتحصیلای هیچ کدوم آرزوی تعطیل شدن دانشگاه خودشون یا رقیبشون رو ندارند.
امروز که باران ببارد 18 ساله می شوم…
ولی حالا که مدرسهام کم کم مثل همه چیز دیگر کشورم در غبار این دولت بعد ازنهم از بین میرود و خواهرم شاید آخرین فارغ التحصیل مدرسه باشد آن جور که من میشناختمش، دلم میخواهد بگویم که چقدر همه چیز ۷ سال زندگی در آن ساختمان و آن حیاط را دوست دارم. و دلم میخواهد بگویم ته ته دلم، بزرگترین کاری که دلم میخواهد با این مدرک دکترای آموزش بکنم اینست که مدرسههایی بسازم که بچههایش همانقدر که من فرزانگان را دوست داشتم دوستش داشته باشند و همانقدر که من از داشتن تجربه آن ۷ سال خوشحالم خوشحال باشند.
نفرین بر سمپاد
آقای امیرخانی که برای فرهنگ این مملکت چند سال رفتی آمریکا تا یک «بیوتن» بنویسی. قربان شکل ماهت، برای آموزش و پروش چه کردهای؟ همان فارغالتحصیلان مؤمن اندر مؤمن – که در خارج هم مؤمن اند – که برگشتهاند و مدرسه حلی را پربارتر کردهاند – و این لابد یعنی بالاترین خدمت به مملکت! – برای نظام زهوار دررفتهی آموزش و پرورش که از دختر هفت سالهی پیرانشهری تا پسربچهی دبستانیِ بندرگناوهای به جبر تاریخ، محکومند در آن درس بخوانند چه کردهاند؟ بحث اردوی جهادی نیست! میدانم «بشاگردپیما» هستید: بحث ایزوله بودن شما «نوابغ» از مشکلات جامعه است! بحث همان حجرهی سالم مانده است! بحث «دامن من که پاک ماند، گور پدر دختر همسایه» است. بله! بحث این است که چرا از این نجاست «خنگ و خلهای دولتی» به ساحل امن «روشنفکران ِ ایرانی ِ معاصر ِ بسیار باهوش» پناه میبرید؟ معنای «ناخنگیر» ندانستن بهتر است از این تبختر!
بله! عین نابرابری است!
حتی اگر این پیش فرض را بپذیرم كه ” باید به آدم ها متناسب با استعدادهاشان امكانات داد”، می رسیم به استعدادها. چی این استعداد را تعیین می كند؟ اصلا یك آزمون صلاحیت تشخیص هوش آدم ها را دارد؟ اصلا هوش چیست؟ یعنی هركه باهوش است، با استعداد هم هست؟ آزمون های مدارس سمپاد چقدر می تواند این استعدادها را پیدا كند؟ بعد هم هوش چقدر اكتسابی و چقدر انتصابی است؟ بچه ای كه در كودكی اش كتاب در خانواده ندیده، پازل حل نكرده، جدول به چشمم نخورده است، یا نمونه های آزمون های هوشی را انجام نداده چقدر شانس برای قبولی دارد و بچه ای كه پدر و مادرش اینها را دربست در اختیارش گذاشته اند، چقدر؟ در حالیكه استعداد و هوش هردو یكی باشد آیا بچه ی دومی حق بیشتری برای استفاده از امكانات دارد؟ آیا این نابرابری نیست؟